همصدا با نوای مظلومیت کودکان غزه

 آسمان به بال سیاه کرکسان،تاریک تر از اندوه مردمان است و نفس ها به شماره افتاده، شهر در ماتم می سوزد و اندوه به دامن باغ های زیتون نشسته....
کفتارها در کمین اند و در غزه جنگ و خون با زندگی گره خورده است.خشم در نگاه فلسطین موج می زند و ترس با چشم اسرائیل هم خانه شده است.مردی در آن طرف سیم های خاردار با اسلحه ای منتظر ایستاده است تا به پاسخ سنگی تیری بیاندازد و این سو در اردوگاه شجاعت موج می زند.
اینک باران سنگ است که بر دشمن می بارد.
صبا نصری
 
آسمان ناراحت بود، چون همه جا آلوده بود، سیاهی خورشید را پوشانده بود، غم در خانه ها نشسته بود، بچه ها نمی توانستند برای عروسک هایشان قصه بگویند، ابرها غمگین شده بودند، هرشب به جای این که صدای رعد و برق بیاید، صدای بمب می آمد.
دلم تا آسمان رفت از ابرها گذشت تا به خدا رسید. آنوقت فریاد زدم: خدایا خورشید را دوباره به آسمان بده.
سارینا بخشش