کد خبر: 235163
تاریخ انتشار: ۲۶ مهر ۱۳۹۳ - ۰۹:۳۵
بازدید 4115
امروز کانون، فردا قنادی؛ زندگی شیرین است

هنوز او مربی است و ما عضو.هیچ لذتی برایش بالاتر از این نیست که اعضای قدیمی را در جایگاه خوب ببیند.این مهم را باقیات الصالحات برای خود می داند. با آن لحن قشنگ گیلانی، بسیار شیرین سخن می گوید ومخاطب را جذب حرف‌هایش می کند.از خطه سرسبز گیلان و از شهر فومن آمده است. به کانون عشق می‌ورزد و دوست ندارد بازنشست شود. سودابه (ربابه) ولی نژاد فومنی ۲۷ سال است که در کانون فعالیت می‌کند، هر چند که از ۸ سالگی عضو کتاب‌خانه کانون بوده و دل به کتاب‌ها و فعالیت‌های کانون سپرده است .خود را بزرگ شده کانون می‌داند

•     از موفقیت‌هایتان بگویید :
در اولین سال مسوولتم که هنوز قم استان نشده بودعنوان مسوول برجسته را در استان تهران  کسب کردم . سپس در سال 81 و 90 به عنوان مسوول نمونه استان قم برگزیده شدم.
•   
 آیا شما در زمان کودکی عضو کتاب‌خانه بودید؟
بله . از 8 سالگی عضو کانون پرورش فکری فومن شدم.تا زمان دیپلم مدام به کانون می رفتم.
•   
 از زمان عضویت در کتاب‌خانه خاطره ای دارید:
آن زمان عمه من مسوول مرکز بود. یادم هست کتاب تفرقه را خلاصه کردم و در مسابقه برنده شدم و ایشان به من جایزه دادند
آن روزها من علاقه زیادی به تئاتر داشتم و یادم هست که مربی تئاتر یک روز در هفته از تهران به مرکز ما می آمد. آن موقع از شدت علاقه به فعالیت در کانون خصوصاً تئاتر حتی روزهای جمعه هم ما به مرکز می رفتیم. به خاطر دارم یک روز قرار بود تمرین کنیم که از قضا خدمات مرکز خواب مانده بود. همه پشت در مرکز جمع شدیم. یکی از اعضا به من گفت برو عمه ات را صدا بزن بیاید  ولی چون من کوچک بودم و کوچه ها خلوت بود ترسیدم و نرفتم. آن موقع اعضای دختر و پسر با هم به مرکز می رفتند. یکی از اعضای پسر که خانه عمه مرا می شناخت رفت . اما بقیه اعضا تا آمدن عمه ام تحمل نکردند و در مرکز را آنقدر هل دادند تا در باز شد و ما به مرکز رفتیم.آن روز عمه ام به کار ما خندید و ما تا ظهر در مرکز تمرین تئاتر کردیم.
•   
 مشوق شما برای کار در کانون چه کسی بود ؟ 
مشوق من عمه ام بود . از اول تأسیس مرکز فومن ایشان مسوول مرکز بود و زمانی که کانون مربی می خواست ایشان مرا معرفی کردند که بعد از طی کردن مراحل گزینش و .. وارد کانون شدم.
• 
   آیا زمانی که عضو بودید فکر می کردید مربی شوید؟
نه، اصلاً فکر نمی کردم ولی خیلی کانون را دوست داشتم.خیلی دوست داشتم یک روز پشت میز کتابدار بروم و از آن‌جا به بچه ها کتاب بدهم و یا با  اعضا کارفرهنگی  کنم.
• 
   به کدامیک از فعالیت‌های کانون علاقه دارید؟
در فعالیت‌های فرهنگی کار با کتاب را خیلی دوست دارم . روخوانی ، شعر خوانی ، معرفی کتاب ، شخصیت و وقایع و.. قصه های قرانی را خیلی دوست دارم و برای اعضا تعریف می کنم.
•   
 در زمان عضویت از چه کتابی خیلی خوشتان می آمد و در زمان مربی گری کدام کتاب را خیلی دوست داشتید؟
در زمان عضویتم کتاب مهمان‌های ناخوانده و کتاب بعد از زمستان در آبادی ما و کتاب کودک و سرباز و دریا را خیلی دوست داشتم.الان همه کتاب‌ها را دوست دارم.
• 
   از خاطرهای قشنگ زمان مربی گری تان برایمان بگویید
خاطره خیلی زیاده. من اعضای پسر را به خاطر شیطنت‌شان خیلی دوست دارم . یادمه اوایل کارم وقتی اعضای پسر را با عنوان پسرم صدا می زدم ، بهم می خندیدند و می گفتند: خانم شما خیلی جوونید و بهتون نمیاد که به ما بگید پسرم.
• 
   از نظر شما  مربی  خوب و نمونه چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟
 
کسی که وجدان کاری و احساس مسوولیت در کار داشته باشد. در ضمن رفتارش با اعضا خوب باشد ، دارای طرح و ایده خوب باشد و مدیریت زمان داشته باشد.
• 
   اگر قرار باشد دوباره شغلی را انتخاب کنید ؟
دوباره مربی کانون می شوم چون محیط کانون را دوست دارم من از بچگی در کانون بزرگ شدم.
    به نظر شما بچه‌های الان با بچه های 27 سال پیش فرقی کرده اند ؟
با توجه به شرایط زمانی، خوب بچه های آن زمان با امکانات آن زمان و بچه های الان با امکانات امروز رشد کرده اند . مسلماً بچه های الان متفاوت از آن دوره هستند .امروزه بچه ها به اینترنت و کامپیوتر و.. دسترسی دارند و سطح آگاهی آن‌ها بالاتر است  ولی چیزی که در تمام بچه‌ها و در تمام زمان‌ها مشترک است صداقت و پاکی آنهاست، بچه ها موجودات پاک خدا هستند و در کنار آن‌ها بودن یک نعمت است.
•   
به نظر شما رابطه مربی مسوول با مربی باید چگونه باشد؟
مربی مسوول باید مربی اش را بشناسد و او را درک کند . به او بها دهد و فضا را برای کارکردن مربی فراهم کند.در عین حال باید حد و حدود بین آن‌ها نیز حفظ شود. در مقابل مربی هم باید بداند که مسوول مرکز وظایف و مسولیتی دارد و او را درک کند. ولی بطور کلی بین مربی و مسوول باید همیشه صفا و صمیمیت وجود داشته باشد تا مربی با خاطری آسوده در آن شرایط کار کند.
 •     از چه خبری در کانون خیلی ناراحت شدید؟
از شنیدن مشکلات اعضا خیلی ناراحت می شوم و حتی گریه می کنم.
•   
 آیا شده از اعضا چیزی یاد گرفته باشید؟
(
خیلی محکم جواب می دهد) بله . توی برنامه هایی که با اعضاداشتم مثل معرفی وقایع و برنامه هایی مثل بیان حدیث و ..وقتی از اعضا می خواهم نظرشان را بگویند و یا می خواهم مثال بزنند از گفته های اعضا خیلی خوشم می آید و بارها پیش آمده که آن روز از گفته های اعضا در زندگی خودم استفاده کردم .
•   
 برنامه شما برای بعد از بازنشستگی چیست ؟
تصمیم دارم ادامه تحصیل بدهم و چون محیط های فرهنگی را خیلی دوست دارم، شاید در مهد خصوصی یا مدرسه خصوصی مشغول کار شوم. نا گفته نماند چون به شیرینی جات و تنقلات خیلی علاقه دارم دوست دارم قنادی هم بزنم!
•   
 به نظرتون اعضا به چه فعالیت‌هایی خیلی علاقه دارند ؟
کاردستی ، انیمیشن ، سفال و کلاً کارهای که با دست و به صورت عملی انجام می شود. فعالیت‌ها باید در این زمان به روزتر باشد . فعالیت‌هایی مثل فیلمسازی و انیمیشن و یا برای دسترسی اعضا به اینترنت و جذب آن‌ها فعالیتهایی مثل تحقیق باید بیشتر برای اعضا گذاشته شود.
•   
  رابطه عضو و مربی باید چگونه باشد؟
مربی و عضو در کنار هم در عین حال که باید دوست باشند ، باید حد و حدود  هم را رعایت کنند.
• 
   اگر زمانی عضوی مشکلی شخصی داشته باشد و شما از آن آگاه شوید چکار می کنید ؟
اگر بتوانم راه حلی برایش پیدا کنم به او کمک می کنم ولی اگر نتوانم ، او را راهنمایی می کنم تا به کس دیگری که بتواند کمکش کند مراجعه کند.
• 
   اگر اعضا با هم در مرکز دچار مشکل شوند مثلاً دعوا کنند شما آن موقع چکار می کنید؟
اکثر اوقات سعی می کنم با فعالیت‌ها و به صورت غیر مستقیم اعضا را متوجه اشتباهشان می کنم و بعضی وقت‌ها هم مستقیماً با آن‌ها صحبت می کنم و بچه‌ها را متوجه کار اشتباهشان می کنم
•     بزرگترین آرزوی شما در کانون و در زندگی شخصی تان چیست ؟
دوست دارم اعضا به جاهای خوب برسند و کانون را علت موفقیت خود بدانند. در زندگی هم دوست دارم بچه هایم باقیات الصالحات من باشند و به واسطه وجود آن‌ها آینده از من به خوبی یاد کنند.
•   
  آیا اعضای قدیم شما از شما یاد می کنند؟
بله عضوی داشتم که الان در کانادا دکترا می خواند. عید گذشته با همسر و فرزندش مرا دید و گفت که یادش نمی رود قصه های قرانی که برایشان تعریف می کردم.عضوی دارم که سروان شده و پیش من می آید و به من سلام نظامی می دهد و یا عضوی که با گذشت سالها هنوز برایم کادوی روز تولد می گیرد.
•   
  چه چیزی خستگی را از تن شما خارج می کند ؟
 
وقتی اعضای قدیم را می بینم که به من می گویند عضو من بوده اند و می بینم در زندگی و کار موفق هستند تمام سختی های زندگی و کار یادم می رود.
•   
  آیا خانواده شما موافق کار شما هستند؟
همسرم بسیار با کارم موافق است و همیشه تشویقم می کند. دختر بزرگم اصلاً موافق کارم نیست چون در زمان کودکی اش به خاطر کار من خیلی سختی کشید. دو دختر کوچکم خودشان عضو کتابخانه هستند وبسیار کانون را دوست دارند.
•   
  چند نفر از اعضای قدیم شما الان مربی کانون هستند ؟
خانم‌ها حدادپور ، گرامی ، کریمی ، بیاتی ، حکیمی، بهرامی ، افکانه و
•   
  چه حسی دارید وقتی آن‌ها را می بینید؟
 
خیلی خوشحال می شوم می گویم این دختر من است و آن پسر من است . ( با خنده) من بزرگشون کردم.
•   
  آیا دوست دارید بازنشسته شوید؟
نه اصلاً دوست ندارم چون همیشه با کانون بودن ودر کنار بچه ها ماندن،  نیرو گرفتم و می گیرم . کانون زیبایی هایی داره که هیج جا پیدا نمیشه.
•   
  رابطه شما با همکاران‌تان چگونه است ؟
من با همه زود دوست می شوم ، با همه همکارانم رابطه خوبی دارم و جدا شدن از آن‌ها برایم سخت است .برای مربیان خودم ارزش قائل می شوم. برای مثال وقتی گروه سرود مرکز در جشنواره برنده نشد و دیدم که خیلی ناراحت شدند کیک خریدم و به مربی و اعضا نشان دادم که کارشان برای من خیلی هم با ارزش بوده و در نظر من آن‌ها برنده هستند.
 •     بچه ها در گذشته به چه فعالیتی خیلی علاقه داشتند؟
فیلم استریپ را خیلی دوست داشتند، مخصوصاً چرخاندن دستگاه آن را . من هم از نتایجی که اعضا از دیدن فیلم استریپ ها برداشت می کردند خیلی خوشم می آمد. مثلاً عضوی داشتیم که خیلی عضو با هوشی نبود اما نتیجه جالبی از فیلم می گرفت.
• 
   روز اول کاری‌تان چگونه گذشت ؟
در آن زمان اول کار باید آموزش می رفتیم . بعد از اینکه عمه ام بهم اطلاع داد که قبول شدم رفتم آموزش . درس ها خیلی سخت و فشرده بود از صبح زود تا شب کلاس داشتیم. شب ها هم به تکالیفمان می رسیدیم.یادش بخیر آقای مظلومی و آقای مجتهد و خانم نوابی نژاد و…بعد از آموزش، دوباره عمه ام قبول شدنم را بهم اطلاع داد. خیلی خوشحال شدم آرزو داشتم پشت میز کتابدار بروم  . تا آن زمان عمه ام به من اجازه نداده بود که این کار را انجام دهم.برایم مربی کانون شدن دست نیافتنی بود.
•   
  شما در زمان قبل از انقلاب عضو کتاب‌خانه بودید . عمه شما آن زمان مربی کتاب‌خانه بودند آیا برای شما از شرایط کاری در آن دوران چیزی گفته اند؟
بله . عمه ام در زمان قبل انقلاب چادری بودند و وقتی که در جلسات اداری در ادارات دیگر شرکت می کردند خیلی مسخره اش می کردند و ایشان خیلی اذیت می شد.در آن زمان کار کردن در کانون خیلی سخت بود چون امکانات بسیار کم بود. آن زمان هم که من سرکار آمدم بازهم سختی های کار زیاد بود یادم است برای این که مقوای رنگی تهیه کنیم مقوای سفید را رنگ می کردیم. مراکز کولر و بخاری نداشتند . برای شرکت در جلسات و یا آموزش ها باید از قم به تهران می رفتیم و با داشتن فرزند کوچک خیلی سخت بود که صبح برویم و شب برگردیم.
•   
  آیا همان‌طور که برای اعضا وقت صرف کردید برای بچه های خودتان هم وقت گذاشتید؟
با توجه به این که هم باید بیرون از خانه کار می کردم و هم به کارهای خانه می رسیدم سعی می کردم به امورات مهم بچه ها رسیدگی کنم ولی خواه ناخواه تمی توانستم آن جور که باید برایشان وقت بگذارم.
• 
   آیا تجربیات کانون در زندگی شما تأثیر داشته است؟
بله همین طور بوده. خوب کار من با اعضا بوده و با آن‌ها وقتی درباره موضوعی کار می کردم مثلاً درباره خوش قولی فعالیتی انجام می دادم ناخواسته در زندگی شخصی خودم هم به آن عمل می کردم.
•   
  و حسن ختام این مصاحبه؟
برای همه همکاران کانون و بچه های پاک ایرانی آرزوی موفقیت و کامیابی دارم.
 

 

گفت‌وگو از : فاطمه بیاتی، مربی مسوول مرکز 7  و مریم کریمی، مربی فرهنگی مرکز 1 کانون استان قم
عکس‌ها از: مریم کریمی