شعرها به روستا می‌روند

وقتی بهانه‌ی دور هم‌جمع شدن مربیانی که از نقاط مختلف کشور برای یادگیری آمده‌اند،شعر باشد،بدون تردید اتفاق‌های دلچسبی منتظر بچه‌هاست؛به خصوص که آمارها نشان از آن دارند که شعرخوانی در سال‌های اخیر با استقبال قابل توجه بسیاری ازاعضای مراکز فرهنگی‌هنری شهری و به‌خصوص سیار روستایی کانون روبه‌رو شده است.همه‌ی این‌ها کافی است برای تدارک کارگاهی سه‌روزه برای آموزش«شیوه‌های تازه‌ی خوانش شعر برای کودکان».کارگاهی با حضور استادان و شاعران به‌نامی چون محمد گودرزی دهلیزی،سیاوش پیریایی ویحیی علوی‌فرد و دیگران.

«درختان راست می‌گویند / گیاهان راست می‌گویند / گل و پروانه و بلبل / به انسان راست می‌گویند / هر آن‌چه هست می‌بخشند / هر آن‌چه نیست حتما نیست / طبیعت راست می‌گوید / کلک در کارش اصلا نیست / اگر اوقات ما تلخ است / اگر دل‌های ما تنهاست / اگر حرف دروغی هست / فقط در بین آدم‌هاست…»
 این گزارش نگاهی است به چندوچون برگزاری این گردهم‌آیی که در روزهای میانی دی‌ماه 1394 در محل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد.
آموزش، هدف اولیه‌ی کانون است
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از سال 1362 کلاس‌های آموزشی متعددی را ویژه‌ی پرسنل خود در رده‌های مختلف از مدیر گرفته تا کارشناسان و مربیان برگزار می‌کند. در همین راستا هدف از گردهم‌آیی کارگاه شعرخوانی که با حضور 80 مربی سیار شهرستان‌ها طی سه‌روز در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد، آموزش شیوه‌های نوین شعرخوانی برای مربیان کتاب‌خانه‌های سیار روستایی بود. مربیانی که کلاس‌ درس‌شان را در اتومبیل‌هایشان خلاصه کرده‌اند و با سفر به روستاهای دور و نزدیک، فرهنگ و هنر را به کودکان روستایی هدیه می‌دهند. در این سفرها در کنار کتاب‌خوانی و امانت کتاب، شعرخوانی یکی از مهم‌ترین تمرین‌هاست. از همین‌رو این مربیان در این کارگاه دور هم جمع شده‌اند تا با نگاهی کاملا علمی و تخصصی شیوه‌های نوین جذب کودکان و نوجوانان را در سفرهایشان بیاموزند. دور هم جمع شده‌اند تا بدانند از چه روش‌هایی و چگونه باید برای هرچه علاقه‌مندتر کردن کودکان و نوجوانان برای آموزش فرهنگ آن هم با بضاعت ناچیز اما بسیار تاثیرگذار همین سفرهای کوتاه استفاده کنند.
این گردهم‌آیی 14 دی ماه سال جاری با سخنرانی حاجیان زاده، مدیرعامل کانون، معاونان فرهنگی و توسعه و مدیریت منابع، و همچنین مدیران کل آموزش و پژوهش و آفرینش‌های فرهنگی آغاز شد و با تشکیل کلاس‌های آموزشی برای مربیان به کار خود ادامه داد.
کتاب به تنهایی کافی نیست
در بعد از ظهر اولین روز کارگاه شعرخوانی، مربیانی که سوار بر کلاس‌های درس سیارشان به نقاط دور و نزدیک ایران سفر می‌کنند تا کودکان را با دوست و یار مهربان‌شان آشنا کنند، با مبانی شعرخوانی کودک به صورت تئوری آشنا شدند. از جمله مباحث نظری مطرح شده در این دوره‌ی آموزشی این بود که مشخص شود شعرخوانی چیست و چه‌طور باید شعر گفته شود. به گفته‌ی علوی فرد، شاعر و منتقد و مدرس کارگاه شعرخوانی، این مربیان بعد از این کارگاه‌ها قرار است تفاوت شعر خوب و بد را تشخیص دهند. پیریایی، شاعر و مدرس دانشگاه و از دیگر اساتید کارگاه معتقد است گاهی اوقات این مربیان به منابع خوبی دسترسی ندارند، این دوره و دوره‌هایی از این دست باید آن‌ها را با منابع جدید آشنا کند، منابعی که لزوما مختص به کتاب نیستند، چون این مربیان می‌توانند با جست‌وجو در اینترنت به راحتی با موضوعات نظری درباره‌ی شعر آشنا شوند اما نکته مهم این‌جاست که آن‌ها با قرار گرفتن در کنار یک‌دیگر و تبادل نظر با مربیان دیگر و اساتید به بینش جدیدی در این مورد می‌رسند.
علوی در تصدیق صحبت‌های پیریایی به تجربه‌ای که در این کلاس با آن روبه‌رو شده اشاره می‌کند و می‌گوید: من شعری در کلاس خواندم که یکی از مربیان با شنیدن آن به ذوق شاعرانه‌ای رسید و آن را به شکل دیگری سرود و اظهار کرد که این اولین شعری است که او در زندگی‌اش سروده است.
اساتید به شوق آمدند
در این گردهم‌آیی تنها مربیان سیار نبودند که از آموزش بهره بردند؛ اساتید نیز با دیدن اشتیاق یادگیری در آن‌ها خودشان هم با شعر پیوندی دوباره برقرار کردند. گودرزی، شاعر و از اساتید این دوره، یکی از افرادی است که بعد از ماه‌ها مشغله‌ی کاری در این سه روز توانسته بود در مسیر رفت و برگشت به کانون چندین شعر بسراید. پیریایی معتقد است این مربیان بر کار یک‌دیگر نیز اثر می‌گذارند. او در توضیح این مطلب می‌گوید: در کلاس ما یکی از مربیان از اجرای شعرخوانی مربی دیگری بسیار خوشحال شد و گفت که در این دوره علاوه بر همه‌ی یادگیری‌های علمی در محضر استادان، توانسته با اجراهای خوب دوستانش هم آشنا شود و حتی آن‌ها را در بازگشت از این دوره، به کار بگیرد.
عینکت را به من قرض می‌دهی؟
در انتخاب شعر باید به فضایی که کودک در آن رشد کرده و بزرگ می‌شود توجه کرده و حتی او را با برخی ناشناخته‌ها آشنا کرد. علوی با تاکید بر این موضوع به زبان شعر نیز اشاره کرده و می‌گوید: زبان باید زبان بچه‌ها باشد. باید وارد دنیای کودک شده و با زبان او حرف بزنیم و شعر بگوییم تا صمیمیت را بیش‌تر کنیم. زاویه‌ی دید کودکان برخی مفاهیم را هیچ‌وقت نمی‌تواند بپذیرد. در این کلاس یکی از مربیان با بیان خاطره‌ای این صحبت را تکمیل کرد و گفت که شاگردی عینکی داشته که بقیه‌ی بچه‌ها او را به خاطر عینکش مسخره می‌کردند، این مربی شعری انتخاب کرده بود درباره‌ی عینک و بعد از خواندن آن در کلاس نه‌تنها دیگر کسی این شاگرد را مسخره نمی‌کرد بلکه از او می‌خواستند که عینکش را به آن‌ها قرض دهد.
در این نشست علاوه بر انتخاب زبان و فضا، کارکردهای روان‌شناختی و تربیتی شعر و تاثیر آن در کودکان هم به چالش کشیده شد که از سوی مربیان حاضر بسیار مورد استقبال قرار گرفت. نکته‌ی قابل توجه دیگری که در این نشست به آن پرداخته شد مسایل ویژه‌ای بود که مربیان کتاب‌خانه‌های سیار روستایی در مقایسه با مربیان ثابت شهری در تعامل با کودکان با آن مواجه هستند. گودرزی معتقد است بچه‌های شهر به کتاب‌های کمک‌آموزشی آلوده شده‌اند و والدین و مربیان هم آن‌ها را به این سمت سوق می‌دهند. به همین دلیل وقتی از کودک سوال می‌شود که آیا کتاب می‌خوانی، فورا این کتاب‌ها را مثال می‌زند. درحالی‌که کودکان روستایی از این مسایل دورتر هستند و اصالت یادگیری‌شان بیش‌تر است. شاید شعری، کودک شهری را جذب نکند اما به طور قطع می‌تواند بر کودک روستایی اثر بگذارد. پیریایی در تایید صحبت‌های گودرزی می‌گوید: بچه‌های روستا به دلیل تماس با طبیعت حواس تیزتر و گیرایی بیش‌تری دارند و همین یادگیری را در آن‌ها بالا می‌برد.
 
اهدافی که روی کاغذ نمی‌آیند
در تمام دوره‌های آموزشی هدف‌های آموزشی پیش‌بینی می‌شود اما در کنار این‌ها، هدف‌های پنهانی وجود دارد که هرگز روی کاغذ نمی‌آید. گودرزی با بیان این مطلب می‌افزاید: وقتی این مربیان در کنار هم جمع می‌شوند ناخودگاه همزیستی آموزشی، هنری و تعامل فکری بین آن‌ها برقرار می‌شود و مهم‌تر از آن هدف‌هایی بین آن‌ها شکل می‌گیرد که حتی ممکن است طراحان دوره آن را پیش‌بینی نکرده باشند. حتی اگر هدف نوشتاری این دوره که شعرخوانی مربیان است 100 درصد محقق نشده باشد آن‌ها با مطالب دیگری آشنا می‌شوند که در طول کار به آن‌ها کمک شایانی می‌کند.
پیریایی در ادامه می‌گوید: این مربیان حالا می‌دانند که وقتی با شعری مواجه می‌شوند می‌توانند عنصر اندیشه را در آن پیدا کنند و تصاویری را کنار هم قرار دهند تا آن‌ها را به نقطه‌ی مرکزی که انتقال اندیشه است، برساند.
 متفاوت‌تر از همیشه
پیریایی، یکی از نکات مثبت این همایش را همین گردهم‌آیی‌ دانسته و می‌گوید: وقتی همکاران تلاش یک‌دیگر را در انجام خلاقانه‌ی کارهای فرهنگی از جمله شعرخوانی می‌بینند به حتم خودشان هم تشویق به انجام کاری منحصر به فرد می‌شوند. آن‌ها وقتی از این کارگاه بروند، شیوه‌ی شعرخوانی‌شان قطعا متفاوت خواهد شد و خلاقانه با این ابزار با کودکان برخورد خواهند کرد.
علوی نیز معتقد است مربیان در این گردهم‌آیی تلنگر لازم را خورده و با آشنایی با مطالب نظری، یافته‌هایشان را در کلاس‌های عملی محک می‌زنند.
جای خالی مربیان زن
آن‌چه در این گردهم‌آیی بیش از هرچیز خودنمایی می‌کرد جای خالی مربیان زن بود. البته این جای خالی چندان هم بی‌دلیل نیست: وقتی داده‌های آماری حاکی از آن اند که در 108 مرکز سیار در سراسر کشور(شامل 95 مرکز سیار روستایی و 13 مرکز سیار شهری) هیچ مربی خانمی مشغول به کار نیست. برعکس مراکز ثابت و بخش‌های ستادی، که زنان حضور بیش‌تری دارند. بهناز شیرعلی، مسوول اجرایی دوره‌های آموزشی، سختی کار و تردد در بین روستاها را دلیل عدم انتخاب بانوان به عنوان مربیان سیار اعلام می‌کند. البته یکی از مربیان سیار روستایی که از قضا به اتفاق همسرش در گنبد کاووس مشغول خدمت است می‌گوید: بسیاری از دختران روستایی استان گلستان به دلیل مسایل فرهنگی یا گاهی مذهبی، اجازه‌ی صحبت کردن با مردان را ندارند و حضور همسر من به عنوان آموزگار باعث شده تا این دختران فرصت مغتنم آموختن را از دست ندهند.
بار اجرایی دوره می‌تواند بیش‌تر باشد
پیریایی در روز آخر این دوره عنوان کرد اگر قرار باشد این دوره باز هم در سال‌های بعد تکرار شود باید بار آموزش کم شده و کارکرد اجرایی آن افزایش پیدا کند. آن‌چه مربیان به آن نیاز دارند توجه به رویکرد دیگر همکاران به مسایل فرهنگی است. حسن این دوره نسبت به دوره‌های دیگر این بود که با همفکری اساتید این مجال به مربیان داده شد تا آن‌چه را که آموختنه‌اند، ارایه کنند و شعرخوانی را همین جا امتحان کنند و حالا آن‌ها با توشه‌ی سنگین‌تری به شهرشان رفته و می‌توانند با رویکردی متفاوت کودکان و نوجوانان را با مسایل فرهنگی از جمله شعر آشنا کنند.
این کارشناس می‌گوید که این گردهم‌آیی در کنار همه‌ی آموزش‌های تئوری و عملی، زمینه‌ی‌ مناسبی برای طرح مسایل مختلف برای توسعه‌ی مراکز سیار و رفع چالش‌های موجود برای تحقق اهداف این کتاب‌خانه‌ها فراهم کرد. مربیان توانستند درباره‌ی نوسازی و تجهیز ناوگان مراکز سیار، افزایش کتاب‌ها، به‌روزرسانی امکاناتی از قبیل قفسه‌های کتاب، تجهیزات سمعی و بصری و نقطه نظرات‌شان را مطرح کنند. آن‌ها از مسوولان خواستند که با توجه به وجود استعدادهای بسیاری در این روستاها، امکانات مناسبی در اختیار آن‌ها قرار دهند.
کتاب‌خانه‌های سیار، مراکز تاثیرگذار و راهبردی
 در چهار روز گردهم‌آیی مربیان سیار کانون، مسوولان این نهاد در جمع ایشان حضور یافتند و ضمن گفت‌وگو درباره‌ی مشکلات و موانع کار، چشم‌انداز کلان مجموعه را در این حوزه تبیین کردند.
حرکتی تاثیرگذار و راهبردی
در همین جمع مربیان سیار کانون بود که بالاترین مقام سازمان تاکید کرد که کتاب‌خانه‌های سیار شهری و روستایی از جایگاه ویژه‌ای در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برخوردارند.
علیرضا حاجیان‌زاده در نشستی با بیش از 80 مربی کتاب‌خانه‌های سیار شهری و روستایی کانون سراسر کشور، این مراکز را اثرگذار و راهبردی توصیف کرد و گفت: علاقه‌ی بیش از حد کودکان روستایی به این مراکز و مربیان کانون نشان‌دهنده‌ی موفقیت آن است و در بین زیبایی‌های عمومی تمامی فعالیت‌های کانون، مراکز سیار دارای زیبایی‌های ویژه‌ای هستند.
او که پیش از سخنانش از مربیان این مراکز خواسته بود تا مشکلات خودشان را بیان کنند، به پی‌گیری‌های فراوان مسوولان کانون برای ارتقای جایگاه این مراکز در کشور اشاره کرد و گفت: در ماه‌های گذشته رفت‌وآمدهای زیادی به سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی و مجلس داشتیم و تلاش کردیم ابعاد این فعالیت کانون را به خوبی ترسیم کنیم؛ کسب مجوز برای اعطای سختی‌کار حاصل این پی‌گیری‌هاست.
مدیرعامل کانون پوشش صددرصدی کودکان ساکن روستاهای تحت پوشش را یکی از ویژگی‌های این مراکز برشمرد و توضیح داد: در مراکز ثابت نمی‌توانیم تمامی کودکان را تحت پوشش قرار دهیم ولی در هریک از روستاهایی که کتاب‌خانه‌ی سیار به آن‌ها مراجعه می‌کند تمامی بچه‌های آن روستا عضو کتاب‌خانه کانون هستند.
حاجیان‌زاده در این زمینه از نمایندگان عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس نقل قول کرد که: دانش‌آموزان روستایی به جز مدرسه و کتاب درسی به امکان دیگری دست‌رسی ندارند اما کانون با ارایه‌ی فعالیت‌های متنوع خود کار بسیار ارزشمندی را انجام می‌دهد.
وی تنوع فعالیت‌های این مراکز و چندوجهی بودن توانایی‌های مربیان سیار را از دیگر ویژگی‌های این کتاب‌خانه‌ها عنوان کرد و گفت: مربیان، دلسوز، مهربان و سخت‌کوش کانون چندوجهی هستند و در زمان حضور در روستا فعالیت‌های متنوعی را ارایه می‌دهند؛ به عنوان مثال قصه می‌گویند، کتاب می‌خوانند سفال‌گری، نقاشی، خوش‌نویسی و کاردستی به بچه‌ها یاد می‌دهند و در عین حال راننده‌ی خودروی کتاب‌خانه هم هستند، و این تاثیرگذاری باعث می‌شود کودکان تا عمر دارند مربیان خود را فراموش نکنند.
مدیرعامل کانون گفت ویژگی دیگر این مراکز ارایه‌ی فعالیت‌های موثر با کم‌ترین امکانات است اما در عین حال یادآور شد تامین امکانات متعادل و مناسب و رفع مشکلات مربیان وظیفه‌ی کانون است. حاجیان‌زاده، اجرای عدالت آموزشی را ویژگی دیگر مراکز سیار کانون برشمرد و از مربیان این مراکز به عنوان مجریان عدالت نام برد. او تصریح کرد: از این راه تلاش می‌کنیم عدالت فرهنگی، آموزشی و اجتماعی را در مناطقی که از این امکانات محروم هستند، برقرار کنیم.
توسعه‌ی سواد خواندن در کشور
معاون فرهنگی نیز در این گردهم‌آیی بر تلاش برای ترویج فرهنگ مطالعه و سواد خواندن در میان بچه‌ها تاکید کرد و گفت: بن‌مایه‌ی تمام سیاهی‌ها، ظلم‌ و ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها در جهل و نادانی است، پس اگر اهل عدل در جامعه هستیم باید تلاش کنیم فرزندان این آب و خاک را به خواندن دعوت کنیم و این ممکن نیست مگر این‌که خودمان اهل خواندن باشیم.
محمدعلی شامانی با اشاره به این‌که نباید بگذاریم جامعه گرفتار غفلت شود گفت: آن‌چه از جهل در جامعه خطرناک‌تر است، داشتن توهم دانایی است. چراکه برای جهل می‌توانیم علاجی پیدا کنیم اما برای توهم دانایی علاجی نیست.
او خطاب به مربیان کتاب‌خانه‌های سیار کانون یادآور شد: شما می‌توانید فردای متفاوتی برای کشور بسازید چراکه زندگی، یک انتخاب بیش نیست که اگر درست صورت گیرد انسان را سرافراز می‌کند و برای این مهم باید رنج دانایی را به جان خرید. اگر خواستار فردایی روشن برای ایران اسلامی هستیم باید تلاش کنیم نسلی آگاه پرورش دهیم، نسلی که با کتاب قهر نباشد و توهم دانایی نداشته باشد.
او برای همکارانش تصریح کرد که باید تلاش کنید هر روز صبح هزاران واژه را مانند نور در مسیر خود بیفشانید و بگذارید دانایی چون شکلات شیرین در ذائقه‌ی شما جان‌تان را شیرین کند و از تردید برهاند.
معاون توسعه ‌و مدیریت منابع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هم در این جمع حضور یافت و فعالیت مراکز سیار را موجب ایجاد فضایی پرنشاط برای کودکان روستایی و کمک به توسعه‌ی سواد خواندن و برقراری عدالت اجتماعی دانست.
فریدون واحدی گفت: با توجه به تجربه‌ی کاری خودم به خوبی از نیازهای فرهنگی کودکان و نوجوانان روستایی و مناطق محروم آگاهی دارم و شرایط آن را درک می‌کنم. بر همین اساس مدیریت ارشد کانون جایگاه شما مربیان سیار را بی‌بدیل می‌داند و همه به سهم خود تلاش می‌کنیم برای رساندن خوراک مناسب فرهنگی و محرومیت‌زدایی از این قشر جامعه در حد توان گام برداریم.
واحدی در پاسخ به برخی پرسش‌های مربیان در زمینه‌ی شرایط تبدیل وضعیت استخدامی خود یادآور شد: کانون متناسب با ساختار سازمان مدیریت در حوزه‌ی توسعه‌ی مراکز حرکت نکرده، درحالی‌که تعداد مراکز نزدیک به سه برابر شده و این تغییر را نمی‌توان به سرعت صورت داد و نیاز به صبوری و زمان دارد.
وی ادامه داد: تلاش‌هایی صورت گرفته و نشست‌های متعددی نیز با مسوولان سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی برگزار کرده‌ایم و در حال حاضر به سمت ساختار توسعه‌ی مراکز سیار حرکت می‌کنیم و اتفاق‌های خوبی در حال شکل گرفتن است.
معاون توسعه ‌و مدیریت منابع کانون گفت که ما اعتقاد داریم کتاب‌خانه‌های سیار، پیشانی مراکز فرهنگی‌هنری ثابت است و نباید با توجیه فرسودگی ناوگان، فعالیت این مراکز متوقف شود. در حد توان‌مان تلاش می‌کنیم با رفع موانع و مشکلات و ایجاد امکانات رفاهی بیش‌تر برای مربیان و کارکنان، این مراکز از حرکت باز نایستند.
او در همین حال خبر داد که مجوز راه‌اندازی 62 واحد سیار از سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی دریافت شده و قرار است به صورت یک شکل و با پیشنهاد معاونت فرهنگی کانون مدل‌سازی و در اختیار استان‌ها قرار بگیرد. افزون بر این مراکز، امیدواریم اداره کل کانون در استان‌ها هم پی‌گیری‌های لازم را برای تامین اعتبار راه‌اندازی مراکز سیار دیگری از بودجه‌های استانی و موافقت‌نامه‌ها انجام دهند.
قلب‌هایی که با روستاها می‌تپند
محسن حموله مدیرکل آفرینش‌های فرهنگی کانون هم این گردهم‌آیی را زمینه‌ی مناسبی برای طرح مسایل مختلف برای توسعه‌ی مراکز سیار و رفع چالش‌های موجود برای تحقق اهداف این کتاب‌خانه‌ها عنوان کرد و با تاکید بر این‌که توسعه‌ی‌ مراکز سیار برگرفته از اعتقاد قلبی است گفت: نوسازی و تجهیز ناوگان مراکز سیار، افزایش کتاب‌ها، به‌روزرسانی امکاناتی از قبیل قفسه‌های کتاب، تجهیزات سمعی و بصری و... از جمله برنامه‌های پیش‌رو برای گسترش کمی و کیفی این کتاب‌خانه‌ها است.
علی‌رضا کرمانی مدیرکل آموزش و پژوهش کانون هم ضمن ابراز خرسندی از حضور در میان مربیان مراکز سیار گفت: با این دیدار دو حس در من زنده شد اول این‌که حس کودکی و روستایی‌زاده بودنم است که ارزش کار شما را به خوبی درک می‌کنم و دوم این‌که با دیدن شما و درک این ارزش تلاش‌هایی که برای کودکان و نوجوانان مناطق روستایی و محروم کشور متحمل می‌شوید نوعی حس حماسی در من زنده می‌شود.
موسی‌رضا نظری مدیرکل منابع کانون نیز در بخشی از این برنامه گفت: تمام هم و غم ما این است که نیروها و سرمایه‌های ارزشمند کانون حفظ شوند و تلاش می‌کنیم با گرفتن مجوزهای قانونی از مراجع ذی‌صلاح حقوق و مزایای همکاران را به وضعیت مطلوب‌تری برسانیم.

 مروری بر خاطرات مربی‌های مراکز سیار
ممکن است کارمند اداره‌ای باشید که تمام روز را پشت میز کارش سر می‌کند، یا پزشکی که هر روز و هر لحظه در برابر موقعیتی پیش‌بینی نشده قرار می‌گیرد یا حتی مهندسی که روزش را با بالا و پایین کردن نقشه‌ها و سرو کله زدن با کارگران کارگاه سر می‌کند؛ فرقی نمی‌کند که کارتان چه باشد، هرطور که روزتان را سر کنید دست آخر شما می‌مانید و یک دنیا تجربه، تجربه و خاطراتی که گاهی تلخ‌اند و گاه دلنشین... اما مربی کتاب‌خانه‌ی سیار که باشید، لحظه به لحظه که هیچ ثانیه به ثانیه تلاش‌تان می‌شود خاطره، تجربه... اصلا خود زندگی...
گردهم‌آیی مربیان سیار روستایی و شهری و کارگاه شعرخوانی این مربیان در محل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مجال مغتنمی بود برای شنیدن برخی از این تجربه‌های شیرین و گاهی تلخ.
مدادها کودک را با مدرسه آشتی دادند
محمدرضا صادقی، مربی سیار روستایی، دلیجان
اوایل مهر ماه بود، آغاز سال تحصیلی جدید، هوا کم کم داشت سرد می‌شد، بچه‌ها با شور و شوق به مدرسه آمده بودند و من که به تازگی به عنوان مربی کتاب‌خانه‌ی سیار مشغول به کار شده بودم، به منظور انجام فعالیت‌های فرهنگی به کلاس رفتم. مدرسه‌ی این روستا چند پایه‌ی تحصیلی داشت، چهره‌ی بعضی از بچه‌ها برایم جدید بود و با توجه به قد و قامت‌شان می‌شد فهمید که تازه به کلاس اول آمده‌اند. از بچه‌ها خواستم درباره‌ی روزها و خاطرات تابستانی‌شان حرف بزنند. و بعد یک قصه برایشان تعریف کردم و خواستم یک نقاشی درباره‌ی قصه‌ای که شنیده‌اند، بکشند. در بین شاگردان، دختری به نام فائزه بود که روی نیمکت نشسته بود و در بحث‌ها شرکت نمی‌کرد. از صحبت‌های معلم مدرسه متوجه شدم فائزه امسال به این مدرسه آمده و به خاطر جدایی پدر و مادر با مشکلات زیادی مواجه است. در پایان کلاس وقتی نقاشی‌ها را تحویل گرفتم، نقاشی فائزه را جدا کردم و به بقیه‌ی بچه‌ها نشان دادم و از آن‌ها خواستم فائزه را حسابی تشویق کنند. یک جعبه مداد رنگی 12تایی از توی کیفم بیرون آوردم و به فائزه هدیه داد. خوشحالی را توی چشم‌هایش می‌شد خواند. همین کار باعث شد فائزه، دانش‌آموزی که در گذشته بارها از کلاس‌های مدرسه غیبت می‌کرد، دیگر هیچ وقت غایب نباشد و به گفته‌ی معلم روستا تبدیل به دختری درس‌خوان بشود، دختری علاقه‌مند به کتاب و مطالعه. من هم سعی کردم همیشه او را تشویق کنم و کتاب‌هایی را به عنوان هدیه برایش کنار بگذارم. فائزه حالا یک دختر دبیرستانی است که برای ادامه‌ی تحصیل از روستا به یک مدرسه‌ی شبانه‌روزی در شهر آمده است و هنوز هم مثل گذشته به مرکز ثابت شهری و دفتر کارم مراجعه می‌کند. هنوز هم چشمان فائزه پر از شور و هیجان است، پر از علاقه، عشق به کتاب و آموختن. امیدوارم تمام کودکان و نوجوانان سرزمین عزیزمان بتوانند از امکانات مفید و سازنده‌ی کانون بهره‌مند شوند و ما مربیان بتوانیم با برداشتن قدم‌هایی هرچند کوچک آن‌ها را در مسیر رسیدن به موفقیت و پیشرفت همراهی کنیم.
یک زوج فرهنگی در منطقه‌ی صفر مرزی
بهروز مفرح، مربی سیار روستایی، گنبد کاووس
من در نقطه‌ی صفر مرزی ایران مشغول فعالیت هستم، جایی که بافت قومی و مذهبی و آداب و رسوم آن سخت و شاید بتوان گفت در ابتدا نفوذناپذیر به نظر می‌رسد. دقیقا به همین دلیل بود که مسوولان استانداری تشخیص دادند که ما به عنوان زوج فرهنگی مربی سیار روستایی انتخاب شویم. وقتی به من گفتند باید با خانواده‌ام به آن‌جا رفته و در همان‌جا اقامت کنم، اصلا نمی‌توانستم حدس بزنم که با چه مشکلاتی قرار است دست و پنجه نرم کنم. خانه‌ای سازمانی در اختیار ما قرار گرفت که نیمی از آن کتاب‌خانه بود و نیمی دیگر خانه‌ی ما. بارها برایمان اتفاق افتاد که شب‌ها که خوابیم عقرب یا رطیل نیش‌مان زده و جان‌مان به خطر افتاده، چون پزشکی در این منطقه وجود ندارد. من تازه فردای روز عقرب‌زدگی وقتی به مرکز بهداشتی شهر مراجعه می‌کنم پزشکان از زنده ماندن من تعجب می‌کنند.
براساس بافتی که در این منطقه وجود دارد،‌ دختران به هیچ عنوان با مردان صحبت نمی‌کنند. به همین دلیل در روزهای اول که من به این منطقه می‌رفتم هیچ دانش‌آموز دختری را نمی‌توانستم به خواندن کتاب یا فعالیت فرهنگی ترغیب کنم چون می‌دیدم که آن‌ها در برابر صحبت کردن مقاومت نشان می‌دهند. این بود که ما تصمیم گرفتیم بدون آن‌که به بافت زندگی آن‌ها وارد شویم و تغییری ایجاد کنیم، همسر من به عنوان تنها مربی زن سیار روستایی کارش را با دختران این روستا شروع کند. حال وقتی ما به روستا می‌رویم من با دانش‌آموزان پسر و همسرم با دانش‌آموزان دختر تعامل داریم. نکته‌ی مهم در این مورد آن است که اشتیاق کودکان به کتاب‌خوانی در این ناحیه بالا رفته، اما متاسفانه آمار کتاب‌های کودک در این کتاب‌خانه کم است و بیش‌تر کتاب‌های گروه سنی نوجوان موجود است و کتاب‌های موجود به دلیل زیاد بودن اعضا تقریبا مچاله شده است. 
قصه‌گویی با طعم اوریگامی
احسان بلوری، مربی سیار شهری، خراسان جنوبی
ما مربیان کتاب‌خانه‌های سیار شهری نسبت کمی از مربیان سیار را تشکیل می‌دهیم. در حقیقت با وجود 103 مربی سیار در کل کشور، شاید حدود 10 نفر مربی شهری باشند و بقیه مربیان روستایی هستند. برخلاف تصور، مربی کتاب‌خانه‌ی سیار شهری به هیچ عنوان کار راحت‌تری نسبت به مربی سیار روستایی ندارد. تجربه‌ی من در 6 سال مربی سیار بودن نشان داده که کودکان و نوجوانان پتانسیل بالایی برای یادگیری دارند و بر همین اساس من تصمیم گرفتم از ابتدای شروع به خدمتم در بخش هنر اوریگامی متمرکز شوم. چون خودم سال‌هاست در این هنر مشغول فعالیت هستم، برای قصه‌گویی به کودکان قبل از معرفی کتاب، طرحی از آن را به صورت اوریگامی کار می‌کردم و نمونه و الگویش را روی میز قرار می‌دادم و تازه وقتی بچه‌ها از دیدن آن به وجد می‌آمدند کاغذ را بین آن‌ها توزیع می‌کردم و کاردستی ساخته می‌شد و آن‌ها مشتاق شنیدن قصه‌ی این کاردستی می‌شدند، به گونه‌ای که آمار امانت کتاب بالا می‌رفت. در این زمینه به قدری پیش رفتیم که دو نفر از اعضا این کار را تا جایی پیش بردند که توانستند بازار کاری برای خودشان پیدا کنند و یکی از اعضا با وجود سن کم کلاس آموزش اوریگامی برگزار کرده است و برای مربیان مهد کودک و پیش‌دبستانی این کلاس‌ها را تشکیل می‌دهد. یکی دیگر از اعضا که از کلاس سوم عضو من بود و تا الان که کلاس ششم است توانسته مقدار زیادی از کار اوریگامی خود را به فروش برساند.
قصه‌گویی با پرداخت پول داوطلبانه
محسن ساجدی‌فر، مربی سیار شهری، خراسان رضوی
من 5 سال است که با بچه‌های مشهد کار می‌کنم و بارها با خودم گفته‌ام اگر بار دیگر تصمیم بگیرم شغلم را انتخاب کنم، دوست دارم مربی سیار باشم. این کار به من انرژی زیادی می‌دهد و می‌توانم از بچه‌ها و از کاری که انجام می‌دهم انرژی بگیرم. این انرژی متقابل به من و بچه‌ها کمک می‌کند بهتر و هماهنگ‌تر با هم جلو برویم. کودکان و نوجوانان به شادابی ما برای انجام کارها احتیاج دارند. من در مدرسه‌ای قصه می‌گفتم. یک روز بعد از تمام شدن قصه یک دانش‌آموز کلاس اولی پیش من آمد و وقتی که من داشتم آماده می‌شدم که سوار ماشین شوم به من گفت عمو کجا می‌ری؟ گفتم. بعد گفت وایسا کارت دارم. همه‌ی بچه‌ها رفته بودند و فقط او مانده بود. به من گفت بنشین. بعد از جیبش روپوش مدرسه‌اش یک اسکناس 500 تومانی درآورد و گفت عمو این را بگیر برو برای خودت کیک و نوشابه بگیر و بخور تا جان داشته باشی که هفته‌ی بعد هم بیایی و برایمان قصه بگویی! و گریه کرد و رفت. هفته‌ی بعد که قصه‌خوانی تمام شد متوجه شدم که کل کلاس ایستاده و منتظر من هستند و این بار همگی گفتند که با من کار دارند. دورم حلقه زدند و هرکدام مبلغی به من دادند و گفتند تو از زهرا پول گرفتی باید از ما هم بگیری تا بتوانی بیایی و برایمان قصه بگویی. من هم با پولی که گرفتم برای همه‌ی بچه‌ها مدادهایی خریدم و هدیه کردم. این کار بچه‌ها آن‌قدر مرا تحت تاثیر شغلم و اثری که می‌تواند بر کودکان و نوجوانان داشته باشد، قرار داد که هربار در جلسات استان درباره‌ی مربی سیار بحثی صورت می‌گیرد من به عنوان تاکید این تجربه را بیان می‌کنند تا مسوولان بدانند که چه کار سختی در پیش دارند.
شیشه‌هایی که دیگر نشکست 
رامین اقتصاد، مربی سیار روستایی، اردبیل
من معتقدم مربیان سیار علاوه بر کارهای فرهنگی مانند خواندن قصه و شعر و امانت کتاب، می‌توانند در جهت تربیت اجتماعی نیز نقش فعالی ایفا کنند. من به روستایی می‌رفتم که 31 خرداد و درست بعد از آخرین امتحان بچه‌ها کتاب‌هایشان را در حیاط مدرسه آتش می‌زدند و شیشه‌های مدرسه را خرد می‌کردند! این آسیب برای مدرسه، آسیب بزرگی بود اما کسی نمی‌توانست کاری انجام دهد. این کار دیگر نشانه‌ی شیطنت نبود بلکه نوعی اظهار تنفر از مدرسه را به همراه داشت. من کارم را در این مدرسه شروع کردم و شعرها و قصه‌هایی را انتخاب می‌کردم که در عین ایجاد ارتباط با بچه‌ها بتواند کم‌کم مفهوم نظم و دوست داشتن یک‌دیگر و فواید مدرسه را نشان دهد. سال اول سپری شد و سال دوم این برنامه تکرار شد اما آن سال بچه‌های کمی در این برنامه شرکت کردند و برخی از شیشه‌ها را شکستند. من این برنامه را 3 سال پشت سر هم پی گرفتم و سال سوم روز 31 خرداد نمایشگاهی از آثار بچه‌ها در زمینه نقاشی، سفال، ‌کاردستی و ... برگزار کردم. دعوت‌نامه‌ای هم برای والدین کودکان ارسال شد. هرچند از سوی والدین هیچ بازدیدی صورت نگرفت اما خود بچه‌ها آثار را بازدید کردند. هفته‌ی بعد که مجددا برای امانت کتاب مراجعه کردم در کمال تعجب دید که هیچ شیشه‌ای نشکسته و بچه‌ها کتاب‌هایشان را آتش نزده‌اند. بچه‌ها ارزش کتاب را درک کرده بودند. من آن نسل را تربیت کردم و 4 سال دیگر نیز به آن روستا رفتم اما هیچ‌وقت هیچ شیشه‌ای شکسته نشد و کتابی هم سوزانده نشد اما متاسفانه مرکز استان بدون برآورد نتایج من را جابه‌جا کرد. بعد از 2 سال، امسال به من ماموریت داده شد که به آن روستا بروم و در جلسه‌ی اول که با مدیر مدرسه صحبت می‌کردم، ‌گفت که این‌جا مشکلات زیادی وجود دارد از جمله این‌که بچه‌ها شیشه‌های مدرسه را می‌شکنند. آن نسلی که تربیت شده بودند از آن مدرسه رفته بودند و بچه‌های جدید باز به همان شیوه‌، همان کار را انجام می‌داند. من باز هم عاشقانه کار خودم را شروع کردم و این‌بار با تجربه‌هایی که داشتم به شما قول می‌دهد که 31 خرداد 1395 هیچ شیشه‌ای در این مدرسه نخواهد شکست.
اول حس امنیت بعد یادگیری
فرهاد مینایی، مربی سیار روستایی،‌ همدان
کسی که می‌خواهد مربی سیار باشد، اولین و مهم‌ترین نکته‌ای که باید نسبت به آن واقف باشد این است که باید بین خود و بچه‌ها حس امنیت ایجاد کند. این مورد را نمی‌توان به صورت تئوری به مربی آموخت. تفاوت بچه‌های روستا و شهر تنها در امکاناتی نیست که در یکی بیش‌تر از دیگری است. بچه‌های روستا محدود هستند و شاید هنوز نتوانسته باشند حتی مرکز استان‌شان را ببینند به همین دلیل در وهله‌ی اول حس امنیت، دوست داشتن و اعتماد به یک‌دیگر باید بین مربی و کودک برقرار شود. در این حالت مربی فراتر از حاشیه‌های کاری، فعالیت‌های مناسبی انجام می‌دهد. در این روستاها استعدادهای زیادی هستند که فرصت شکوفایی نداشته‌اند. برای خود من پیش آمده که کتاب شعری را به کلاسی برده باشم و با مطالعه‌ی کتاب شاعران توانمندی از همین کلاس‌ها سربرآورده باشند. من این شاعران جوان و با استعداد را به مرکز آفرینش‌های ادبی کانون معرفی کرده‌ام و آن‌ها به صورت مکاتبه‌ای با کانون همکاری می‌کند. این شغل در درجه‌ی اول علاقه و انگیزه می‌خواهد و اگر وجود نداشته باشد، مربی نمی‌تواند هیچ علاقه‌ای در عضو روستایی ایجاد کند. اگر می‌بینید که 20 سال مربی سیار روستا هستم، علت آن فقط و فقط دوست داشتن این کار است.
من شاعر شدم
عبدالکریم فولادی، مربی سیار روستایی، بوشهر
من تازه مربی شده‌ام، اما حدود 25 سال در قسمت فروش مشغول کار و فعالیت بودم. این کارگاه همان‌طور که می‌دانید، ‌کارگاه شعرخوانی است اما من هیچ تجربه‌ای در زمینه شعر نداشتم و این کارگاه توانست چیزهای زیادی به من بیاموزد. بیش‌ترین تجربه‌ی من در زمینه قصه‌گویی است و شاید تا الان حدود 500 قصه من‌درآوردی برای بچه‌ها خوانده‌ام. وقتی بچه‌ها به من می‌گفتند یک قصه از نجاری برایمان بگو، من 10 دقیقه فکر می‌کردم و شروع به قصه‌گویی می‌کردم. قبل از این کارگاه‌ من از شعر خوشم نمی‌آمد و برخی کتاب‌هایی که مطالعه کرده بودم من را به سمت شعر سوق نداده بود و همین من را از شعر دور کرد. اما بعد از این‌که با قوانین شعر و شعرگویی آشنا شدم و شعرهای‌ زیبایی در این زمینه شنیدم به اندازه‌ای مشتاق شده‌ام که خودم هم شروع به شعر گفتن کرده‌ام! من در رشته‌ی گرافیک درس خوانده‌ام و بیش‌تر کار کاردستی انجام می‌دهم اما این کارگاه‌ من را به شعر گفتن واداشت، طوری که توانستم علاوه بر علاقه‌مندی به شعر، شعر هم بسرایم.
جایی که همه به هم سلام می‌کنند
وحید خسروی، مربی سیار روستایی، کرمانشاه
در کرمانشاه فقط یک واحد سیار روستا وجود دارد و به همین دلیل تعداد روستاهایی که باید به آن‌ها سر بزنیم حدود 35 روستاست. برنامه‌ریزی به این ترتیب است که باید دست کم ماهی دوبار به این روستا رفته و علاوه بر امانت دادن کتاب، کارهای فرهنگی مختلف را انجام داد. من چون خودم تئاتر کار می‌کنم، در زمینه‌ی نمایش بیش‌تر با بچه‌ها فعالیت می‌کنم و اغلب فعالیت‌ها را به سمت نمایش سوق می‌دهم تا بتوانم راحت‌تر با بچه‌ها ارتباط برقرار کنم. با توجه به این‌که بچه‌های هر نسل متفاوت‌تر از نسل قبل می‌شوند، آموزش‌ها باید به گونه‌ای باشد که متناسب با رشد و تفاوت کودکان باشد. متاسفانه ما هنوز از شیوه‌های چند دهه‌ی گذشته استفاده می‌کنیم. درست است که مربی سیار اجباری است اما من این اجبار را بسیار دوست داشتم و این کار به قدری شیرین و عاشقانه‌ است که مربیان سیار به راحتی شغل‌شان را رها نمی‌کنند. تجربه‌ی منحصر به فرد کار در روستا به من نشان داد که حتی اگر یک‌دیگر را نشناسید، لازم نیست این نشناختن فاصله‌ای بین شما و اهالی روستا بیندازد. همین که بزرگ و کوچک وقتی به هم می‌رسند سلام می‌کنند یعنی آن‌ها فاصله‌ها را بین خودشان از بین برده‌اند. این اتفاقی است که در شهر به هیچ عنوان نمی‌افتد. هیچ دو نفر غریبه‌ای را شما در شهر نمی‌بینید که به هم سلام کنند. اما روستا این‌طور نیست. آشنا و غریبه در روستا معنی ندارد و حتی پیرمردها هم به بچه‌ها و بچه‌ها به پیرمردها سلام می‌کنند و حرمت‌ها شکل قدیمی و سنتی خود را حفظ کرده است. سنت‌های ادبی و محترمانه زندگی ما در خانواده‌های شهری از بین رفته، چیزی که شما هنوز در روستاها می‌بینید و این امیدوارتر نگه‌تان می‌دارد.
گزارش از نسرین خسروشاهی، منتشر شده در ماه‌نامه‌ی کانون، 30 دی 1394