از همینجا وارد بحثی میشویم که در ادامه میخوانید.
حیدری، از مدیران قدیمی است که دارای سابقه تحصیل در حوزه و دانشگاه است و مدیریت کانون استان کردستان، مرکز تولید تئاتر تا هماهنگی امور استانها را در پرونده کانونی خود دارد. او یک دوره به عنوان فرماندار و مشغول فعالیتهای کلان اجرایی در وزارت کشور و ریاست جمهوری بوده و هماینک مشاور اقتصادی مدیرعامل کانون و مدیر بخش بازرگانی است.
تفاوت کانون با دیگر مجموعههای فرهنگی دولتی چیست؟
کانون محل حضور فرشتهها و تامینکنندهی خوراک فکری آنان است. هرجا که علم و دانش خوراکش باشد محل تردد ملائک است. مربیان کانون همان ملائکی هستند که فرشتگان کوچک را زیر چتر خود میآورند و بال و پر آنان را برای پرواز پرورش میدهند.
تفاوت ماهوی کانون با دیگر مجموعهها این است که اینجا شرکت دولتی است و فقط برای کودکان و نوجوانان کار میکند. اجازه کسب درآمد دارد و با مجوز میتواند پیوند دهنده اقتصاد و فرهنگ در نظام جمهوری اسلامی ایران باشد.
معادل نزدیکتر شاید جایی مثل حوزه هنری باشد.
نه. حوزه یک «بنیاد» است. کانون، شرکت دولتی است. من روی این شرکتی بودن تاکید دارم و شرکتی بودن را یک ویژگی دیگری باز هم متمایزش میکند: اینکه کل نظام روی کانون توجه و حساسیت دارند. میبینید که وقتی شرکتهای دولتی را بر اساس اصل 44 میخواهند واگذار کنند، کانون استثنا میشود. پس کانون واقعن بینظیر است. و از طرفی نشان میدهد که کانون یک اهمیت ویژهای در نظام دارد که این کار صورت میگیرد.
خب، چیزی که کانون را بارز میکند همین مساله است، اما ما از این قضیه اصلا استفاده و بهرهبرداری درستی نمیکنیم. چه شده است که سیاست کل نظام بر اساس اصل 44 قانون اساسی همهی شرکتهای دولتی را خصوصیسازی کند اما وقتی میرسد به تشکیلاتی مانند کانون، میگوید نه! اینجا را نه!
خب غیر از بحثهای کلی که فرهنگ دارای چه اهمیتی است، کودک و نوجوان دارای چه اهمیتی است، تشکیلات کانون هم اینجا تاثیرگذار است. شما میتوانید بگویید 47 سال تجربه و کار در یک راهی که مشابه و نظیر ندارد. تمام کارها را لحظه به لحظه تجربه و ثبت کرده و رسید به اینجا، چه منزلتی دارد؟ به نظر من فقط کسانی میتوانند به عمق مساله پی ببرند که دارای تجربه طولانی، در عرصه فرهنگ و کشورداری باشند.
فکر میکنم مشابه این سازمان را در آسیا – دست کم – نداشته باشیم.
بله. نه آسیا و نه اروپا و جاهای دیگر؛ مشابه این فعالیت و سازمان را در جایی نداریم. بارها مهمانهایی از کشورهای مختلف آمدهاند، از ایشان این سوال را پرسیدهایم ، همهشان غبطه خوردهاند که چرا خودشان جایی مثل کانون را در کشورشان ندارند.
دقیقا در تجربههای مشابه، بعنوان مثال سوال میکنند که این سازمان، آموزش و پرورش است؟ وزارت فرهنگ است؟ چیست؟ چه وظیفهای دارد؟ و معمولا توضیح میدهیم که همه آنها هست و وظایف خود را نیز انجام میدهد، اما کانون کار دیگری دارد.
بله کار کانون آموزش رسمی نیست و مانند ارشاد هم صرفن به توسعه فعالیتهای هنری یا ادبی نمیپردازد، بلکه محیطی پرورشی است که مجموعهی تجربهها ، دانش و اطلاعات موجود در کشور و دنیا را در سطح کودک و نوجوان جمعآوری و تدوین کرده و به نسلهای بعدی منتقل میکند. پس نظام رسمی آموزشی نیست.
بعضیها سعی میکنند کانون را متولی اوقات فراغت تعریف کنند. اما وظیفهی کانون این هست و این نیست. یعنی میتواند در این زمینه «هم» نقش داشته باشد. اینجا محلی است که بهترینها را جمع میکند و یافتههای آنها در زمینههای فرهنگی، هنری، دینی، ادبی و علمی را سازماندهی کرده و در آن بازنگری کرده و به شیوههای خاص خودش در قالب 42 نوع فعالیت در اختیار بچهها قرار میدهد.
کانون با این هدف که مجموعهی محتوای گردآوری شده را در اختیار بچهها قرار بدهد، دست به تاسیس کتابخانههای مختلف در سراسر کشور زده است. مراکز کانون صرفن یک کتابخانه نیست، بلکه محیطی است که هم در آن کتاب وجود دارد و هم فعالیتهای مختلف فرهنگی انجام میگیرد و هم مربیای آموزشدیده در آن حضور دارد که محتوای جمعآوری شده را در حد فهم بچهها آسان کرده و دراختیار آنها قرار دهد.
متاسفانه امروز برداشتها متفاوت شده است. یکی با نگاه وزارت آموزش و پرورش کانون را تفسیر میکند. یکی با نگاه وزارت ارشاد. درحالی که این نیست. همینکه رهبر معظم انقلاب کانون را مستثنی میکنند، حکمتی در آن نهفته است، ممکن است بگویند که اینجا مربی فعالیت میکند و ما هم در آموزش و پرورش معلم پرورشی یا مربی داریم. پس چه نیازی هست که موازیکاری بشود؟ من از اینها میپرسم در کجای این کشور10 میلیون نفر ساعت با 3هزار مربی، کار پرورشی صورت میگیرد.
چه کسی یا ارگانی مجموعه رمانهای مذهبی، فیلم و تئاتر را صرفن برای کودکان تولید مینماید، آیا وظیفه مربیان پرورشی تولید کتاب، فیلم یا تئاتر است و اگر کانون نباشد، ارشاد میتواند این حجم کار فرهنگی و هنری مختص به کودکان و نوجوانان را بردوش بکشد؟ اگر توانش را دارند، بسم الله.
در آنصورت ممکن است که با تغییر دولتها، سیاستهای فکری حاکم بر کانون هم تغییر کند.
کانون جایی است که مربیان، کارشناسان و مدیرانش باید فراتر از خط و خطوط سیاسی کار کنند. حتی اگر در مواردی اینطور نیست، باید اینطور باشد. وقتی بهترینها را در کانون جمع کردیم ، بهترینها را برای کودکان تولید میکنیم ،کانون محل تاخت و تاز اندیشههای سیاسی نیست، کانون محل شکوفایی استعدادهاست،کانون محل تولید و خلاقیت در عرصه فرهنگ و هنر است. و هدف رهبری هم رها کردن کانون از قیودات است تا به کاربری اصلی خود برسد.
الآن به نظر من، ما از 30درصد ظرفیت کانون استفاده میکنیم. انکار نمیکنم که اخیرا و بعد از تغییرات مدیریتی، تلاشهای زیادی صورت گرفته اما هنوز به نقطهی مطلوب نرسیدهایم.
خب حالا به تغییرات بعد برمیگردیم باز. اما همینجا وارد این بحث شویم که به حوزهی شما نزدیک است به عنوان مشاور اقتصادی. با این اهداف کانون، چه میشود شهریه به فعالیت کانون اضافه میشود؟ مساله بودجه و نیاز اقتصادی؟
اگر بخواهیم آمار درستی از میزان شهریههای دریافتی کانون بدهیم میبینیم که تاثیری در حفظ و پایداری مراکز کانون ندارد. البته به تازگی کانون زبان هم به ما اضافه شده که آن را فعلا جدا میکنیم. اما در کتابخانهها، رقمی به عنوان شهریه میگیریم که در واقع دوست داریم مشارکت اعضا را داشته باشیم. مبالغی که ما میگیریم رقم ناچیزی است. ما در سطح کشور، 800هزار عضو داریم. رقم شهریهها بین 3 تا 10 هزارتومان است. که اگر میانگین آن را ضرب در اعضا کنیم، رقم قابل توجهی برای اداره کانون نیست که گاهی هم به مناسبتهای مختلف برای عضوگیری هزینهای دریافت نمیشود.
کانون نمیخواهد با این بودجه خودش را اداره کند. کانون فرصتهای بزرگی دارد. اصولاٌ تشکیل حوزهی مشاورهی اقتصادی برای احیا و هدفمند کردن این فرصتهاست.
میشود این فرصتها را توضیح بدهید؟ چند مثال از فرصتهایی که در صورت برنامهریزی میتوانند به سوددهی کانون کمک کنند ، بزنید.
بله. برای مثال همین کانون زبان. کانون زبان حدود 300هزار زبانآموز دارد که برای هر ترم 50هزارتومان شهریه دریافت میکند. مبلغی که دریافت میشود، حدود 15میلیاردتومان در هر ترم است. که در طول سال، میشود 60 میلیارد تومان.
ما چهقدر زبانآموز در کشور داریم؟ 13 میلیون دانشآموز در کشور داریم که اینها بازار مناسب برای آموزش زبان هستند. یعنی یک بستری است، حوزهی تقاضاست. حالا بزرگسالانی هم در کشور هستند. اگر مثلا یک میلیون و پانصد نفر را از این بازار جذب کنیم چه رقمی میشود؟ رقم تقریبی میشود 300 میلیارد در سال. این فرصت است یا نیست؟
طبعا فرصت خوبی است. اما این طرح، منوط به این «اگر بشود، چه میشود!» است.
چه مانعی وجود دارد به نظر شما که نشود؟
خب شما بگویید که چهطور این طرح شدنی است. برای اجرای این طرح بزرگ آموزشی، نیاز به ساختمان و امکانات و بودجه است.
خیلی خوب. در سال گذشته طرحی را اجرا کردند که اعضای کانون زبان دو برابر شد.
افزایش تعداد مراکز؟
بله. بخش خصوصی را به مشارکت گرفتیم. نه ساختمان میسازیم، نه تجهیزات میخریم. ضمن اینکه از این مبلغ 25درصد را به بخش خصوصی مشارکتکننده میدهیم و تاثیر بسیاری زیادی نیز در بخشدا
این طرح خوبی است. البته اگر آسیبشناسی شود، مشکلاتی هم دارد. اما میخواهم بگویم که کانون، اگر از ظرفیتهایش استفاده و برای آن برنامهریزی کند، این قدرت را دارد. چون یک تجربهی چهلساله پشت آن است که یکی از آنها کانون زبان است.
اگر بخواهیم از کانون زبان بیرون بیاییم و یک مثل کانونیتر و به اصطلاح مثالی نزدیکتر به فعالیتهای اصلی فرهنگی کانون بزنیم...
بله. یک مثال کانونیتر میزنم. ما در مراکز فرهنگیهنری کانون 42 نوع فعالیت انجام میدهیم. برخی از آن عمدههاش را مثال میزنم و با یکی حرفم را پیش میبرم. قصهگویی، معرفی کتاب، وقایع و سرزمین، عکاسی، تئاتر، فیلم، انیمیشن، و ... حالا بیاییم به تئاتر. من میگویم تئاتر یک فرصت اقتصادی بزرگ در سطح جامعه و نه فقط کانون است. یک گنجینه است و ما از آن استفاده نمیکنیم.
از سال 1351 تئاتر کودک به صورت کلاسیک را کانون پایهریزی کرد. در جامعه هنرمندان کودک و نوجوان، همه کانون را متولی اصلی تئاتر کودک و نوجوان میدانند، اما کانون این مسوولیت را پس میزند! چرا؟ باید بررسی بشود. اما به نظر من این یک فرصت بسیار ارزشمند و تاثیرگذار است. چه در حوزهی انتقال فرهنگ به بچهها، و چه در حوزهی «اقتصاد فرهنگ».
کانون در سراسر کشور حدود 900 مرکز دارد. بدون استثنا تمام این مراکز «سالن» دارند. حالا از این 900 فاکتور میگیرم و مثلا به مراکز ثابت300 شهرستان اشاره میکنم. در تهران در پارک لاله، مرکزی هست به اسم مرکز تئاتر کانون. تئاتری که در کانون تولید میشود، پروسهی پیچیده و دقیقی دارد. توسط کارشناسان مختلف بررسی میشود و در نهایت کاری تصویب میشود، کارشناسیشده است. به همین دلیل، تئاتر کانون همیشه مورد اعتماد خانوادهها بوده است.
در وضعیت فعلی، ما یک تئاتر را تولید میکنیم و حداکثر 45 اجرا میرود روی صحنه، و تمام! آیا میشود از این تئاتر استفادهی دیگری هم کرد؟ شما وقتی تئاتری را اجرا کردید و تمام شد، یک جلسهی نقد هم با حضور هنرمندان برگزار میکنیم و همهی مشکلات کار دیده میشود. خب؟ بنده پیشنهادم این است که از 10 سالن کانون در شهر تهران شروع کنیم. یک گروه آماده داریم که 45 اجرایش را برگزار کرده، هزینهی تولید هم پرداخت شده، ده سالن مناسب در ده نطقهی پرجمعیت شهر انتخاب شود، و کاری که از مرکز تئاتر خارج شد، خداحافظی نکند. به ترتیب برود به سالنهای یک و دو و سه و بعدی، هر سالن هم 30 اجرا. نتیجه؟ یک تئاتر، یک سال روی صحنه است. یک شغل دایم ایجاد کرده برای گروهی هنرمند این عرصه. درآمدش هم اصلا کم نیست. هم گروه هنری را راضی میکند، هم کانون را. از طرفی بچهها هم به تئاتر روی میآورند.
و هم، چون هزینهها پایین میآید، مخاطب بیشتری هم میتواند با هزینهی کمتر، یک تئاتر را در محلی در دسترستر ببیند.
بله. مخاطب هم میتواند یک تئاتر حرفهای را تماشا کند.
اینجا باید نکتهای را متذکر شوم. ببینید مثال کانون زبان را زدید. آنجا چون به هرحال ماهیتی آموزشی دارد، و خیلی داعیهی فعالیت فرهنگی و هنری ندارد، میتوان یک دودوتا چهارتای اقتصادی برای آن متصور شد و به هدف رسید. ولی در این حوزه واقعن فکر میکنید میشود قاطع برنامهریزی کرد؟ با توجهبه ماهیت فرهنگی کار. با توجه به اینکه کالای فرهنگی، کالای رقابتپذیری نیست و نمیتوان برای آن «بازار» مشخص با سود معلوم تعریف کرد. از طرفی فکر میکنید این همیّت و این نگاه در مجموعهی کانون وجود دارد؟
بله. شدنی است. من این طرح را پنج سال پیش پیشنهاد کردهام. همین حالا هم این اتفاق دارد میافتد اما سازمان ندارد. این یک فرصت نهفته است که مدیریت باید آن را احیا بکند.
ما ده مرکز در تهران را مثال زدیم، و حالا در نظر بگیرید 300 مرکز در کشور. از 300 تا هم تخفیف بگیر و بگو 30 مرکز استانی. چه اشکالی دارد بچههای استانهای شمالی و جنوبی و شرقی و غربی هم تئاتر حرفهای ببینند؟ چه مانعی وجود دارد که ما نتوانیم این کار را بکنیم؟ چه مانعی وجود دارد که هنرمندان ما به اقصینقاط کشور سفر کنند و تئاتر اجرا کنند؟
سوال من هم همین است؟ چرا تا به حال نشده؟
شده. همین تریلی سیار کانون. هرجا که میرود در شهرها و روستاها، کلی مخاطب دارد و از آن استقبال میشود.
بله. من در اخبار استانی هم میبینم که از تریلی سیار استقبال زیادی از آن میشود. همیشه برای خودم به عنوان علاقهمند این حوزه، سوال بوده که چرا تعداد این تریلیها بیشتر نیست؟ یعنی برای کانون، خرید و تجهیز چند تریلی دیگر مشکل است؟
من دارم ایدهها را مطرح میکنم. میخواهم با هم به چیزی برسیم که من میگویم اقتصاد فرهنگ گنج نهفتهی این سرزمین است. و آیا «اقتصاد فرهنگ» میتواند کارگشا باشد یا خیر.
در همین زمینهی تئاتر، تکثیر سیدی هر تئاتر هم فرصت دیگری است.
که شروع هم شده.
بله. این کار بسیار بزرگی است.
یک کلمه میگویم که شاید مفسر خیلی از بحثها در این زمینه باشد. ما همانطور که کانون زبان داریم، میتوانیم کانون تئاتر هم داشته باشیم. خبر دارید که الآن چهقدر آموزشگاه خصوصی تاسیس شده که دارند به بچهها آموزش میدهند. با عنوانها و تیترهای مختلف و گاه اغفالکننده. هیچ اصول و ضابطهای هم در اینها وجود ندارد و صرفن به خاطر تقاضایی که در وجود کودک و نوجوان هست، این فرصتها به صورت غیر کارشناسی و بدون نظارت درست و صحیح، فعال شده و دارند سرویس میدهند. اگر کانون این بخش را فعال کند، بخش آموزش تئاتر، چه اتفاقی خواهد افتاد؟
حالا از تئاتر برویم به سمت فیلم. کانون در این عرصه، بهترین جوایز در سطح ایران و جهان را به خود اختصاص داده است. اگر کانون فیلم با همهی ابعادش احیا شود چه خواهد شد؟
که البته همین فیلمها هم در دسترس نیست. منی که با کانون همکاری دارم، برای تهیهی بسیاری از تولیدات کانون به مشکل میخورم. حالا بچهای که در شهرستان است و روابطی هم ندارد، و حق هم دارد فیلم مناسب سن و سال خودش و حرفهای ببیند، چه باید بکند؟
خب. باز هم توضیح بدهم در اهمیت این بخشها یا کفایت میکند؟ حالا برگردیم مثلا به بخش کتاب. کتاب که تخصص چندینسالهی کانون است.
همینجا میشود تمام محصولات کانون را به عنوان مثال نام برد. حرف من این است که چرا کانون در حوزهای اندیشه و فرهنگ، و تولید کالای فرهنگی، برنامهی مدونی برای ارایه ندارد. شما به عنوان مشاور اقتصادی و مدیر بخش بازرگانی در این زمینه چه میگویید؟
بگذارید از این بحث فرصتها خارج نشویم. و خواهش میکنم شما هم حرفهای بنده را منعکس کنید. ببینید همین کتاب، یک گنجینهی دیگر است. چهقدر کتاب مورد نیاز جامعهی دانشآموزی و کودک و نوجوان ماست؟ میزان تقاضا و عرضه را بررسی کنید و کانون را هم در این بین ببینید. به آمارها نگاه کنید. کانون با ظرفیتی که دارد، میتواند جدیتر وارد این حوزه شود. که الآن وارد هم شده.
مثلا همین طرح «رمان نوجوان امروز».
بله. پس کتاب هم یک موضوع و فرصت است که ما الآن داریم با حداقلها جلو میرویم. درحالیکه اگر به حداکثرها برسیم... آیا طرح رمان نوجوان عملی نشد؟
من اینجا یک انتقادی را مطرح کنم که معمولن دوستان دارند. کانون در هر عرصهای با بخش خصوصی وارد رقابت میشود. مثلا همین بخش کتاب.
بزرگترین اشتباه، از سوی کسانی است که کانون را به این عرصه کشاندهاند. کانون اگر به حوزهی رقابت کشانده شود، خیانت به آرمانهای خودش کرده است. کانون، «رقیب» نیست؛ کانون باید یک «پشتیبان» بسیار قوی برای ناشران، اهالی تئاتر، فیلمسازها و اهالی فرهنگ و هنر کودک در داخل کشور باشد. در تمامی این عرصهها، کانون پشتیبان است. من نمیگویم الگو، میگویم پشتیبان. یک تئوریای هم در سالهای گذشته مطرح شد که کانون قادر به پاسخگویی همهی نیازهای جامعه نیست و کار الگویی میکند. این هم اشتباه است. کانون باید الگوها را در زیر چتر حمایتی خود بگیرد. بهترین ناشر باید مورد حمایت کانون باشد، بهترین فیلمساز و بهترین هنرمند و نویسنده باید زیر چتر حمایت کانون باشد. و کانون در سایهی عنایتی که نظام به آن دارد، باید این عنایت را در کل جامعه گسترش بدهد. نه اینکه با آنها رقابت کند! کانون با طرح کتابهای خودمان حوزه نشر و نویسندگی را در واقع حمایت میکند. استعدادهای نهفته را برای انجام خدمات برتر فرهنگی مورد حمایت خود قرار میدهد کانون در حوزه کودک و نوجوان، فرهنگ، هنر و ادبیات کشور را در سطح دنیا نمایندگی میکند، و با فرهنگهای دیگر در سطح دنیا به رقابت برمیخیزد ما با ناشران، نویسندگان و هنرمندان کشور در یک تیم بازی می کنیم . نکند به خودمان گل بزنیم.
پس چرا مثلا برخی از ناشران کودک و نوجوان گله دارند که کانون کتابهای آن را نمیخرد و در کتابخانههایش معرفی و عرضه نمیکند. البته درست است که هر ارگانی سیاستهایی دارد، اما در حوزهی کودک و نوجوان، سیاستهای فرهنگی مگر چهقدر دوراند از هم؟ یعنی بخشی از این گلایهها هم به دلیل دیگری است که وجود دارد. ساز و کار خرید و غیره مثلا.
این در مورد نشریات این حوزه هم مصداق دارد. دست کم میتوانم مثالهایی بزنم که در پیچ و تاب نامهنگاری، زمان از دست رفت و اصل موضوع منتفی شد.
یاد خاطرهای افتادم. زمانی که در مرکز تئاتر کانون بودم، فراخوانی دادیم که نمایشنامهها را جمع کنیم و بررسی کنیم و تولید را آغاز کنیم. اینها را جمع کردیم و بعد از ارزیابی، رفت برای تاییدهایی نهایی. شش ماه طول کشید! به یکی از این کارگردانها که تایید نهایی شده بود زنگ زدیم که فلانی بیا و کار را اجرا کن. یکی از این کارگردانها که خانم هم بودند، بعد از شش ماه که زنگ زدیم، گفت آقای حیدری ببخشید همکاری مقدور نیست، علت را پرسیدم گفتند باردارند و در این دوران نمیتوانند کار کنند. یعنی ببینید چهقدر زمان طول کشید. این مسایل نیازمند مدیریت جدی است که با ابتکارات مدیرعامل در حال حل شدن است.
همین است. یعنی موافق هستید که در این حوزه، حرکت خیلی آرام و به اصطلاح لاکپشتی است؟
قبول دارم. خب بگذارید فرصتهای دیگری را هم در حوزهی اقتصادی بشماریم و بعد برسیم به این که چه میخواهیم و چه باید بکنیم. در حوزهی دینی، جشنوارههای مذهبی دارد این فرصتها را فعالتر میکند. شما همین جشنوارهی کتابسازی رضوی را ببینید. ببینید بچهها چه کارهایی کردهاند. همین جشنواره الگوی بسیار عظیم، تازه و خاصی است برای تمام ناشران دنیا. به نظرم جا دارد این آثار یک گزینش اولیه بشود و بعد به عنوان نمایشگاه تولید کتاب برای کودکان عرضه شود. حتی پیشنهاد میکنم در سال آینده در نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران، جایی را بگیریم و این آثار را به نمایش بگذاریم.
مثلا بخش سرگرمیها و اسباببازیها که بازار سودآوری هم دارد در جهان.
شما اگر به حجم سرمایهای که در این بخش در دنیا استفاده میشود نگاه کنید تا همینچندسال قبل اسباببازی در رتبهی اول بود. یعنی قبل از اینکه جنگافزارها به رتبههای اول بیایند و اسباببازی به رتبهی پنجم برسد، اسباببازی در رتبههای اول سودآوری اقتصادی در دنیا بوده. در کشور ما و در کانون هم همین بوده. شما به عروسکهای کانون نگاه کنید. و فرصتهای فراوانی که در استانها داریم در حوزهی تولید عروسکهای محلی. آیا استفادهی درستی از این فرصت میشود؟
این طرح اخیر تولید عروسکهای بومی که همینروزهای گذشته هم یک نمونه از آن تولید شد. «تکم».
بله. همین تکم را ما 2500 عدد تولید کردیم و هنوز به بازار نرسیده، تمام شد! خب این فرصت اقتصادی نیست؟
بله، هست. اما شما به عنوان مشاور اقتصادی و مدیر بازرگانی بفرمایید چرا هیچکدام از اینها هرگز اتفاق نمیافتند؟ یعنی از روی کاغذ به مرحلهی اجرا و عمل نمیروند.
خب. حالا چرا اتفاق نمیافتند! در حال حاضر مدیریت کانون، بهخصوص مدیرعامل، طبق صحبتهایی که کردهایم، با ایجاد تمرکز در بخش اقتصادی به دنبال بهرهبرداری از این فرصتهاست. در واقع در «حوزهی مشاورت اقتصادی» هدف این است که ما تمامی فرصتها را که تاکنون نزدیک به 26 مورد ثبت شده، متمرکز کنیم و برای بهرهبرداری برنامهریزی کنیم.
مواردی که تا الآن گفته شد در بخش سیاستگذاریها بوده. در بخش اجرا چه تحولی صورت گرفته؟ برای مثال در کانون فروشگاههایی در سطح کشور دارد، ولی به نظرم فروشگاههای کانون به عنوان مرکز خرید کودکان، در مقایسه با جاهایی مثل شهر کتاب که عمومیتر هم هستند، بسیار بیروح و رمق است. یعنی شما سری به فروشگاه مرکزی کانون بزنید، سری هم به یک فروشگاه شهر کتاب و حتی فروشگاه خصوصی بزنید و مقایسه کنید آن شور و شوق و حس و حال فضا، محصولات و تنوعشان و حضور بچهها را. اتفاقن محصولات هم اغلب از یک جنس و فضا هستند. این تفاوت را حتما خواهید دید.
این همان حرفی است که قبلا زدیم؛ اشتباهی که شان کانون را پایین آورد و در حد یک فروشگاه رساند. به نظرم فرصتهایی که شمردم، به لحاظ عدم استفاده، کانون را از آن عظمتش پایین کشیده و به عنوان مغازهدار جلوه داده است. مسلم است جایی که فکرش بالا و در اوج حرکت میکند، نمیتواند در این زمینهها موفق باشد. شما یک استاد دانشگاه را بیاورید کلاس اول ابتدایی را تدریس کند؛ نمیتواند موفق باشد. این نتوانستن مساوی با توهین به شخصیت علمی آن استاد نیست. آن استاد طرازش بالاست و اصلا زمینهاش فرق دارد. فکری که کانون را فروشگاهدار کرده اشتباه بوده، میتوان با به کارگیری روشهای بسیار مفید حرکت کانون را پویاتر و در مسیر بهتری تغییر داد.
چهطوری؟
همانطور که گفتم ما در همهی بخشها باید یک حمایتکننده باشیم؛ برای مردمی که در حوزهی اقتصاد فرهنگ فعالاند، و فروشگاههای فرهنگی که بخشی از این حوزه هستند، باید برای اینها هم پشتیبان باشیم. اینهمه کتابفروشی و فروشگاه هست که محصولات فرهنگی عرضه میکنند و افراد لایقی هم هستند؛ ما به همهی اینها میتوانیم محصولات خودمان را عرضه کنیم. چه لزومی دارد فروشگاه اختصاصی زیاد کنیم؟ تنوع، آنچنان بالاست که اولن شما نمیتوانید به تمام نیازهایی که الآن در بین کودک و نوجوان هست پاسخ بدهید. کانون اگر بخواهد به همهی اینها توجه کند، نمیشود. در حوزهی کارشناسی اما کانون باید عمل کند. تمامی کالاهایی که در این زمینهها در داخل و خارج تولید میشود، کانون میتواند ارزیابی بکند و نظر خودش را اعلام کند تا مردم با اعتماد و اطمینانی که به کانون دارند به سمت خرید آن کالا بروند.
برنامهی جدید من این است که تمام فروشگاههای کانون واگذار شود. در واقع ما برویم سراغ بخش خصوصی برای عرضهی محصولات خودمان. نمایندگیهای کانون در بخش خصوصی فعالتر شوند و کانون به سمت کارهای کلان برود.
اساسا ما دارای کارگاههای تولید یا فروشگاه نباشیم بلکه خلاقانه محصولات با ارزش را طراحی، کارشناسی و ارزیابی کنیم.
در مورد خرید کتاب هم برنامههایی داریم. الآن هم داریم مکانیزمی را طراحی میکنیم که جلسات اولیهاش برگزار شده. به این صورت که ما هرفصل، بهترینها را انتخاب کنیم. برای مثال با معاونت فرهنگی کانون وارد مذاکره شدهایم، طی همایشی انتخاب کتاب فصل کودک و نوجوان برگزار کنیم، تا به بهترینها دسترسی پیدا کنیم.
این مثالی که زدید، فکر میکنم بیش از آنکه یک مسابقه و جشنواره باشد، در واقع انتشار یک «لیست کتابهای مناسب» از سوی کانون است. کاری که نهادهای صنفی و فرهنگی در جهان و گاهی در ایران انجام میدهند.
ما در این فرآیند، انتخاب میکنیم. برنامه هم اینطور خواهد بود که تعدادی از کارشناسان کانونی کتابهای منتشرشده را بررسی میکنند و در هر فصل، ناشر و نویسندهی کتابهای برتر را هم دعوت میکنیم. منتقدان و روزنامهنگاران را هم دعوت میکنیم و داوران ما از دلایل انتخاب خود میگویند.
بعد از انتخاب، کانون حداقل تیراژ کتابش 15هزارتاست. ما این کتابهای برگزیده را در سطح وسیع میخریم و به مراکز خودمان ارسال میکنیم. و در اختیار فروشگاهها یا نمایندگیهایی که داریم، میگذاریم. در جامعه و بین خانوادهها هم اعلام میکنیم که کارشناسی کانون، این کتابها و کالاها را مناسب ارزیابی کرده است.
یکجور مُهر استاندارد در واقع.
بله. دقیقا. کانون با چهل و چند سال تجربه و سابقه، استاندارد این حوزه است. پس ما این ظرفیت را نباید هدر بدهیم. این «بِرند» را نباید به سادگی در قالب فروشگاه و مغازهداری خرج کنیم. یک فروشگاه بزنیم تحت برنامههای دولتی، یک کارمند ساعت هشت بیاید کارت بزند ساعت سه هم تعطیل کند برود، اینقدر بیشتر برق مصرف نکند، اینقدر بیشتر اضافهکاری نداشته باشد... اصلا عاقلانه و بهصرفه نیست از لحاظ اقتصادی هم.
ما الآن چند فروشگاه در سطح کشور داریم؟
کانون در حال حاضر 120 فروشگاه در سطح کشور دارد.
که با توجه به صحبتهای شما، دیگر افزایش نخواهند داشت.
بله. دیگر به آن شکل قبلی افزایشی نخواهیم داشت. ولی با این تعریف و با داشتن نمایندگیهای فروش در بخش خصوصی، چشمانداز من 1000 فروشگاه است که با ما مرتبط اند و ما کالاهای خود را در اختیارشان قرار میدهیم.
حرف من این است که اگر مکانیزم انتخاب درست باشد، این انتخابها از انحصار هم درمیآید، و دیگر ششماه هشتماه طول نمیکشد. فصل به فصل انتخابها معرفی میشوند، و به صورت علنی و آشکار و قابل نقد و دفاع هم صورت میگیرند. پشت درهای بسته، تایید و خریدی صورت نخواهد گرفت. ملاکها و استانداردها علنی است و کسی که محصولش انتخاب و خریداری نشده، حق دارد که بازخواست کند. شبههها کنار میرود و محصولی که از این فیلتر عبور میکند، یقینا جزو بهترینهاست.
سرگرمی را هم به همین شکل انتخاب خواهیم کرد. متاسفانه بازارهای ما مملو از کالاهای چینی است و مردم ما محروم هستند از کالاهای متنوع فرهنگی خودمان.
و در این مورد هم باز حرکت آرام بوده است و دیر شده حتی. الآن بازار را از اسباببازیهای چینی پر کردهاند بدون توضیح مناسب حتی. کانون چه دارد میکند؟ با نگاه اقتصادی هم اگر نگاه کنیم، خیلی از بازیهای چینی موجود در بازار را همین کانون میتوانست تولید و عرضه کند.
بله. دیر شده. ببینید. چین در کپیکاری برجسته و توانمند است. خیلی از کشورهای اروپایی هم کالاشان را در چین تولید میکنند. فکر برای آنهاست، تولید از چینیهاست. این هم یک ترفند در صحنهی اقتصاد است. موفق هم هستند اغلب. آن چیزی که در فرهنگ ماست همان خلاقیت است. کالای فرهنگیای است که دارد خلق میشود. با قاطعیت میتوانم بگویم که فرهنگ ما در این زمینه از همه غنیتر است. ما سی استان داریم و سی فرهنگ. زایش فرهنگی در این کشور فوقالعاده بالاست. اما قدرت تجسم بخشیدن به این ایده را نداریم، و اصرار هم داریم که خودمان باید تولید کنیم! خب این ایده را یک شرکت چینی تولید کند؛ مشکلی ندارد. در دنیا این موضوع حل شده است. آن شرکت به این ایدهی من نیاز دارد. این ایده اگر به بازار جهانی برسد، گستردهتر میشود.
در زمینهی ترجمهی کتاب، قرار ما این است که برویم به سمت مبادلهی کتاب با ناشران خارجی. وقتی داریم کپیرایت یک کتاب را از ناشر خارجی میخریم، مبادله کنیم و کپیرایت ترجمه و نشر کتابهای خودمان به او بفروشیم. این روش بهشدت مورد استقبال واقع شده. غفلتی که ما در این زمینه کردهایم این است که هیچگاه کتابهای خودمان را ترجمه نکرده و در اختیار ناشران بینالمللی قرار ندادهایم. این فرصت برای ما درآمدزاست و باعث صدور فکر و ایدهی ایرانی میشود.
علاوه بر درآمدزایی، این یک وظیفه است برای کانون. توضیح میدهم. مثلا برای یک ناشر خصوصی، مشکل است که این راه را هموار کند و کتابهایش را عرضه کند. اما کانون میتواند در این زمینه هم فعال شود و راه را برای دیگر ناشران هموارتر کند.
بله. وظیفهی ماست که ناشر ایرانی را به ناشر خارجی وصل کنیم. ما نباید با ناشر خودمان وارد رقابت بشویم. باید حمایت کنیم. و این، همان مطلبی است که قبلا اشاره کردم.
دقیقا. و فکر میکنم بخش بازرگانی حتی میتواند نمایشگاههای فصلی تخصصی کتابهای خارجی در ایران ترتیب بدهد و با ناشران بینالمللی وارد مذاکره شود و پای آنها را به ایران باز کند. از همین رهگذر، کانون هم حرکت فرهنگی کرده هم حرمت اقتصادی. یعنی بخش بازرگانی میتواند در زمینهی بینالمللی هم کار کند.
ببینید. در کانون بخشی از کارها تکهتکه شده. برای مثال ما یک معاونت تولید داریم، یک انتشارات داریم، یک روابط بینالملل، یک بخش بازرگانی. هر بخش هم یک مدیر و حوزهی کاری مستقل دارد. مدیرعامل ما تلاش دارد که فعالیتهای این بخشها را متصل کند. نامهای به روابط بینالملل نوشتهام و خواستهام لیستی از بهترین و معتبرترین نمایشگاههای فرهنگی و هنری مرتبط با محصولات و کالاهای کودک و نوجوان را در اختیار ما بگذارند. روابط بینالملل الآن نیرویی را مجهز کرده که همین کار را میکند. این نیرو باید به همهی بخشها سرویس بدهد؟
کانون چرا نباید برترین کتاب کودک را بهروز و سریع در کتابخانههایش معرفی و نقد کند؟ برای مثال روابط بینالملل در این زمینه چه کرده است؟ چه کتابهایی را به دنیا معرفی کرده است؟ آیا میتوان فهرستی در این زمینه داشت؟ یقینا در تمام سالها فعالیتهایی کردهاند اما چرا این فعالیتها به ناشران و جامعه معرفی نمیشود؟ چرا فقط برای کتابهای کانون این کارها صورت میگیرد؟ چرا برای همهی ناشران این وظیفه را به دوش نمیکشیم؟ کانون متعلق به همه است.
کانون باید بال پرواز داشته باشد و همه را پرواز بدهد. اگر بخواهد وارد رقابت بشود، در حق خودش و کودکان کشور جفا کرده و شان خودش را پایین آورده است.
میپرسید چرا تا اینجور شده؟ خب همین است. البته الآن دارد تلاش میشود در زمینهی رفع این موانع. گذر زمان و تجربههای گذشته، راه را بر ما هموار کرده است. اگر ما گذشته را نقد نکنیم، آیندهی بهتری نخواهیم داشت. امیدوارم از تجربیات موجود بهترین استفادهها را ببریم. و برخی اقدامات اخیر گواه این مطلب است مانند طرح رمان که در کشور تحولی به وجود آورده است.
پس در حوزهی تئوری، این برنامهها داده شده؟
من هرجا وارد شدهام، یک برنامهی مطالعاتی برای آن تهیه کردهام. تاریخچه را میبینم و وضعیت موجود را میسنجم. و بعد برنامهای برای آینده طراحی میکنم. تا امروز کارهایی هم انجام شده مثل طرح «کتابهای خودمان» که کتابهای مربیان کانون است که دارد بیرون میآید. {یکهفته بعد از این گفتوگو، مجموعهی کتابهای خودمان منتشر و رونمایی شد} ما برنامهی چاپ اینها را فراهم کردهایم. قبلا زمان زیادی طول میکشید تا کتابها چاپ شوند. الآن با چند چاپخانه مرتبط شدهایم و حداکثر ظرف دوهفته این کتابها منتشر میشوند. و همین هم به نظر من زمان زیادی است و باید کوتاهتر بشود.
یعنی ظرفیتسازی شده که شما هرچهقدر کتاب داشته باشید به راحتی تولید میشود و این فرصت مغتنمی است برای معاونت تولید و نویسندگان.
با سه تیم مطالعاتی وارد مذاکره شدهایم که فرصتهای اقتصادی کانون را به صورت علمی و دقیق شناسایی کرده و راهکارهای لازم را ارایه بدهند. که طرحها توسط آقای رضایی در حال بررسی است.
ضمن اینکه به کارهای روزمرهمان میپردازیم، کار مطالعاتی و تحقیقاتی گستردهای را هم شروع کردهایم و پیش میبریم. تحقیقات محیطی داخلی و خارجی، مهندسی فروش، ارتباطات و یکپارچهسازی بازرگانی دارد مطالعه میشود.
به نظرم این شان نظام ما نیست که یک مجموعهی فرهنگی بزرگ برای عرضهی مناسب کالاهای کودک و نوجوان تدارک ندیده باشد.
(حیدری در اینجا دربارهی طرحهای دیگری میگوید، اما چون در مرحلهی طرح و مطالعه هستند، میخواهد که برای اعلام آن منتظر آینده باشیم.)
خب برسیم به آمارها. فعالیت بازرگانی کانون در چه حوزههایی است؟
این بخش از قبل از انقلاب هم بوده اما در عمل بعد از انقلاب فعال شده و در طول سی سال گذشته، بیش از 20هزار کالا را مورد ارزیابی قرار داده است. اما متاسفانه هیچ اطلاعاتی از آن به دست مردم ندادهایم. باور میکنید؟ جلسات مکرر، برای 20هزار کالا طی سالهای متوالی، برگزار شده و ....
یعنی هیچ سند و آماری به جا نمانده؟ صورتجلسات، معیارها و ...
الآن دارم همین کار را میکنم. خدا رو شکر که آقای رضایی (مدیرعامل کانون) هم این نکته را گرفته و حمایت میکند. این که شما بگویید که ما در این بخش،20هزار کالا را ارزیابی کردهایم، این یک قدرت است. باید از آن استفاده کرد.
کانون مجموعهای از گنجینههای متراکم و دور از هم که اگر یکجا جمع شوند، یک اتفاق بزرگ است. کار سختی هم نیست این جمع کردن و تمرکز.
برای مثال همین سینمای کانون. قدیمیترین و مهمترین و موثرترین سینمای کودک در ایران و منطقه است. چهقدر آدم از این سینما وارد عرصهی هنر شده. بعد به لحاظ اقتصادی میتوانسته موثر باشد. اما خب رسیده به جایی شبیه تئاترهای لالهزاری. قبل از آن هم البته سینمای تخصصی کودکان نبود. شنیدم که این سینما از بخش خصوصی پس گرفته شده و مجددن قرار است که به عنوان یک سینمای تخصصی کودکان فعالیت کند. فیلمهای تولیدهشده در خود کانون را میتواند نمایش بدهد و باعث رونق اقتصادی شود.
این برمیگردد به مدیریت. باید انتقاد کرد. همیشه به دوستان روابط عمومی میگویم که شما بیشتر جنبهی ایجابی را میبیند از روی خوشقلبی. اما روابط عمومی باید انتقاد کند و برود سراغ مسایل. باید زمینهی نقد را فراهم کنیم. چرا از سینمای کانون اینگونه بهرهبرداری شده است؟ بله همانطور که میگویند سینما به لطف خدا تحویل گرفته شده امیدوارم شاهد فعالیتهای خوب و گسترده آن باشیم .
خب این مصاحبهها در همین راستاست به نظرم.
بله. یک فرد حقیقی و حقوقی مقصر نیست. همه مقصرایم. روابط عمومی در سازمان نقش موثری دارد. به نظر من هیچ کدام از این ردهها به قدر روابط عمومی مهم نیست. باید این بخش، همین سوالها را از درون مطرح کند. برنامه یکساله بخواهد. من برنامه میدهم و بعد در مقاطع مختلف یقهی من را بگیرید که این را گفتی و آن را گفتی، چه شد؟ در کانون مشکل بودجه نداریم، مشکل کمبود فکر خلاق مدیریتی داریم. و روابط عمومی میتواند باعث تحریک شود. به جوش بیاورد و غیرمستقیم هدایتکننده باشد.
الآن بخش بازرگانی...
همین بخش چه کرده است؟ به جز اعلام تخفیفها. برای فروش، برای اشتراک چه کرده است؟
اینجا باید تلاش خیلی بیشتر باشد. در مراکز، کتاب امانت میدهی، اینجا ما باید بفروشیم. من سال آینده یک تراز از همین دوتا میگیرم. فلان کتاب چهقدر امانت رفته، چهقدر فروش رفته. اگر این تناسب برقرار باشد، باعث پویایی سازمان یعنی کارشناسان، هنرمندان، نویسندگان، طراحان و... خواهد شد. و هنوز زود است که مرا نقد کنی الان بیشتر باید برنامه بخواهید.
ما الآن آمار روشنی از فروش محصولات کانون داریم؟ مثال میزنم. این طرح «رمان نوجوان امروز» که دیگر مدتی از انتشار آن گذشته و به کتابخانههای کانون و جاهای دیگر هم رفته است. آماری داریم از فروش آنها؟ مثلا کدام رمان فروش بیشتر داشته یا کدام کمتر؟ چه گروه سنی فلان محصول کانون را بیشتر خریده؟ و از ایندست.
اگر بخواهیم آمار درستی بدهم نمیتوانم متاسفانه. من در امور استانها این کار را کردم که شما مثلا فلان رمان را اگر بخواهید بدانید چندبار امانت گرفته شده، میتوانید. اما اینجا آن سامانه را نداریم. آنجا نرمافزاری یکپارچه داشتیم که طبق آن پرخوانندهترین کتاب معلوم است، بیشترین امانت معلوم است و چه و چه. شما میتوانید سوال کنید کدام عضو بیشترین کتاب را خوانده. اما در سیستم فروش نداریم این امکان را.
کتاب وقتی که وارد شبکهی فروش ما میشود باید بدانیم در هر شهر چهقدر فروش رفته. ولی الآن این سیستم را نداریم متاسفانه. اما به زودی این کار صورت خواهد گرفت. و بعد از آن، ما حتی تجدید چاپها را هم بر اساس آمار انجام خواهیم داد. مثلا این کتاب رفت به بازار و بلافاصله فروش رفت، پس تجدید چاپ میشود.
علیالحساب خدمتتان میگویم رمان هستی نوشته آقای فرهاد حسن زاده پرفروشترین بوده و باید تجدید چاپ شود. در حال حاضر در انبار موجود نیست.
پس الآن تجدید چاپ به چه صورتی است؟ بازخورد فروش وقتی نباشد...
برنامهی بعدی ما صدور شناسنامه برای تمام کالاهایی است که به سیستم بازرگانی کانون وارد میشوند. که در آن جزییات امور معلوم است.
کانون یک سیستمی دارد به اسم اشتراک محصولات فرهنگی. الآن در چه حالی است؟
این سیستم سابقهای خیلی طولانی دارد و جزو کارهای ابتکاری و خلاقانه بوده در دهههای گذشته. متاسفانه توجه کمی به آن شده. در حال حاضر این سیستم نزدیک به 10هزار عضو دارد. از بیرون از ایران هم عضو دارد. البته خیلی کم. ولی خب عضو خارج از ایران هم داریم. با توجه به اینکه خانوادههای ایرانی خارج از کشور هم فرصتی برای کانون هستند، الآن داریم به فروش اینترنتی فکر میکنیم.
نامهای به استانها زدهایم و از دوباره این سیستم را تعریف کردهایم. در فاز اول، بچههای استانداران و ائمه جمعه و مدیران استانی را مشترک این سیستم میکنیم. که این افراد ارزش این سیستم را بفهمند و ضمن اطلاعرسانی و تبلیغ، از این خدمات حمایت کنند. شرکتهای صنعتی و خودروسازی و شرکتهای بزرگ عضو این سیستم هستند. تبلیغات مناسبی تا به حال برای این سیستم نداشتهایم، اما اگر تبلیغات خوبی بشود، این یک فروش قطعی است.
این شامل همان بستههای فرهنگی میشود که کانون دارد؟
بله. بستههای فرهنگی و نه فقط کتاب. الآن در سیستم جدید داریم زمینهای را فراهم میکنیم که عضو به محصولات ما دسترسی پیدا کند تا بتواند خودش انتخاب کرده و سفارش دهد، و ما بستهاش را برای او ارسال کنیم.
الآن سازمانها در اعیاد و مناسبتهای خاص سفارش بستههای فرهنگی برای فرزندان کارکنانشان میدهند.
بله. حتی در مواقع خاص مثل زلزله هم میشود طرحی داشت که مثلا گروههای خیریه بتوانند با گرفتن تخفیفهای بالا، بستههای فرهنگی تهیه و برای آسیبدیدگان ارسال کنند. هم کار اقتصادی است و هم نفع معنوی و خیرخواهانه دارد.
بله. خیلی طرح خوبی است. پیشنهاد خوبی بود به نظرم. الآن ما حدود سه کامیون جنس فرهنگی برای آذربایجان فرستادهایم. خیلی حرکت خوبی است.
قصد داریم که کاری کنیم که بتوانیم یکسال برای بچههای آسیبدیده بستههای فرهنگی بفرستیم که تاثیر خیلی زیادی در روحیهشان دارد.
اینها همان بخشهای مربوط به اقتصاد فرهنگ است.
راستی چرا کانون برای فروش وارد عرصهی فروش اینترنتی و عرضهی پیدیاف کتابهایش نمیشود؟ الآن بازار وسیعی هم دارد و کتابهای قدیمی کانون هم به صورت مجانی و بدون پرداخت کپیرایت دارد در اینترنت عرضه میشود. ایرانیان خارج از کشور هم میتوانند از بخشی از محصولات مثل کتاب و موسیقی و فیلم به این صورت بهره ببرند.
خب چون فکر حاکم طوری بوده که موافق نبوده.
ما هیچوقت در سالهای گذشته رایت انیمیشنها را نخریدهایم. متولی یکی از بزرگترین جشنوارههای دنیا، رایت آثارش را نخریده است. یعنی اول رایت آن را میفروشند و بعد در جشنواره ما شرکت داده میشود. چرا این کار را نکنیم؟ رایت آثار را بخریم و تکثیر کنیم و بفروشیم.
خب. وقت کم است و برسیم به آخرین بخش.
بازرگانی کانون و کانون زبان دارد با هم ادغام میشود. طرحی تهیه کردهایم که بخشهای اقتصادی کانون در این آییننامه متمرکز شود. به زودی میتوانیم بگوییم که شرکت کانون چهقدر درآمد و هزینه داشته و بر اساس آن برنامهریزی و تصمیمسازی کنیم.
کانون بالغ بر 10 انبار دارد که گردش کار در آنها با مشکل مواجه بوده. اینها را داریم بازسازی میکنیم و کار را سیستماتیک میکنیم و گردش کار در انبار را شفاف خواهیم کرد.
در آییننامهی سیستم فروش در استانها تجدید نظر میکنیم و به سمت گسترش شبکه و شفافسازی گردش کار در این شبکه میرویم. مقدمات اولیه هم انجام گرفته. قبلا با شرکتی نرمافزاری قرارداد نوشته شده، اما بنده با سرعت کار موافق نیستم. به دنبال سرعت کار بیشتری هستم و اگر سرعت بالا برود ما در زمانی کوتاه، عاملین و نمایندگیهای فروش کانون در سراسر کشور را گسترش خواهیم داد. و با یک وبسایت در کنار این، تمام محصولاتمان با یک تصویر و توضیح مناسب در اختیار مخاطبان قرار خواهد گرفت.
از بنهای فرهنگی چهخبر؟
یکی از کارهایی که امسال هم انجام گرفت، بن محصولات فرهنگی بود. امسال به پیشنهاد مدیرعامل و با استقبال هیئت مدیره، مبلغ آن هم افزایش یافت. در مرحله اول حدود 60هزار قطعه چاپ شد. با توجه به اینکه بازنشستگان و مستمریبگیران کانون زبان هم اضافه شدند، ما مرحلهی دوم را هم اجرا کردیم و تاکنون بالغ بر 80هزار قطعه بن پنجاههزار ریالی را در این مدت منتشر کردیم. 50هزارتومان برای کارکنان رسمی و نصف آن را برای پارهوقتها پرداخت کردیم.
لوازمالتحریر و اجناس تهیه و فروشگاه شارژ شدهاند. طی یک نظرسنجی، نظرات متقاضیان را خواستهایم. چون دوست داریم مطابق با نظر آنها عمل کنیم. گرچه امسال خیلی دیر شد و با عجله این کار را کردیم، حتما نقصهایی در کار وجود دارد. اما امیدواریم در مراحل آتی، دیگر اینشکلی عمل نکنیم و با پیشبینیهایی که در آینده کردهایم، بهترین کالا را با بهترین قیمت در اختیارشان قرار دهیم.
مذاکراتی با تولیدکنندهها انجام دادهایم که قرار شده برند کانون در کنار برند برترین تولیدکنندهها قرار بگیرد. البته بعد از مراحل تصویب نهایی این طرح. در قسمتهای سرگرمی و غیره هم همین خواهد بود. به این ترتیب تنوع در فروشگاههای کانون هم اعمال خواهد شد؛ هرچند که عرض کردم که در نهایت این شکل از فروشگاهها برچیده خواهد شد.
جلساتی را برای تولید عروسکها و سرگرمیهای کانون داشتهایم و بهزودی عمو نوروز، دارا و سارا و دیگر عروسکها را هم در بازار عرضه خواهیم کرد.
پس به مرحلهی عملیاتی نزدیک میشویم؟
شما همینها را ثبت کنید و چندوقت بعد از من پیگیری کنید که چهشد؟!
گفت وگو از حسین نوروزی