رمان جزیره بی تربیت ها در مرکز 4 اردبیل نقد شد

نقد رمان «جزیره بی تربیت ها» در مرکز شماره 4 اردبیل
اکرم مداح، مربی مسئول فرهنگی ـ کتاب جزیره بی تربیت ها حکایت خانواده سلطنتی بی تربیت ها است که سالهاست در کاخی که حالا به موزه تبدیل شده زندگی می کنند و این موزه حالا محل بازدید مردم است که هر روز تعداد کثیری به آنجا می روند و این بار این کاخ نشینان نه از بابت حکمرانی و سلطنت بلکه برای کار و امرار معاش در این کاخ زندگی می کنند، و هرکدام از این شاهزادگان وظایف و مسئولیتهایی خاص در کاخ دارند، مثلا پادشاه سرایدار کاخ و ملکه آشپز باشی کاخ و ... می باشند. موضوع داستان خوب و در نو خود جذاب و گیرا می باشد و اگر نویسنده در ارایه زبان و روایت داستان هم همتی مضاعف می کرد، این کتاب به یک کتاب عالی تبدیل می شد. ولی متاسفانه نوع زبان و نحوه ارایه داستان چنان ضعیف و از کلما ت عامی و گاها زشت استفاده شده که مخاطب باخواندن چند صفحه از آن رغبت و علاقه خود را برای ادامه داستان از دست می دهد.
جلد کتاب تصویرپسرکی بایک کلاه و چوبی در دست که چشمانش نیز مشخص و نمایان نیست و این اولین قدم درعدم ایجاد ارتباط مخاطب با کتاب است. اما با این اوصاف تصویر فانتزی و خوب می باشد طرح روی جلدتناسب و سنخیتی با موضوع ندارد. ترکیب رنگی طرح و تصویر روی جلد در نوع خود می باشد مخصوصا در منطقه سرد سیری مثل اردبیل کتابهایی با چنین رنگ آمیزی مخاطبین زیادی را به سوی خود می کشاند. خط عنوان کتاب گیرا می باشد. جلد کتاب نیز از جنس گلاسه مرغوب است. اما صحافی کتاب خوب نیست، چرا که در طول زمان نقد این کتاب و استفاده اعضا از آن صحافی آن خراب شد.
در صفحات داخلی کتاب که بعضی ازسطرها با رنگ های تیره تری آورده شده نظم و انضباط کتاب را بهم میزند با اینکه شاید هدف نویسنده تاکید بیشتر بر این جملات بوده است. تصاویر آورده شده با اینکه مرتبط با مطالب همان صفحه نیست، اما خود تصاویردرنوع خود خوب وجذاب وگیرا می باشد سفید خوانی و صفحه آرایی کتاب خیلی خوب است.
 این داستان حکایت زندگی شاهزاده و شاهزادگان با سبک و نوعی متفاوت از آنکه مخاطبین تا حال شنیده اند است. روایت این داستان نمنونه ای از روایت یک داستان بصورت طنز می باشد اما نویسنده درآوردن طنز موفق نبوده است شاید مخاطب با خواندن چند صفحه از کتاب که متفاوت از سبک و زندگی مرسوم جامعه است، احساس تفاوت کرده و جذب کتاب شود، اما با ادامه دادن داستان کاملا به نکات غیر تربیتی و غیر مرسوم جامعه برمی خورد و این خود جای تامل دارد که آیا گروه سنی که نویسنده انتخاب کرده قدرت حلاجی ودرک کامل مطالب را دارند که از این مطالب و نکات ضد تربیتی رو برگردانند و آن شر و شور نوجوانی و خواندن این مطالب این فرصت را به آنها نمی دهد که حتی یک بار هم که شده این رفتارها را اجرا و خود آن را لمس کنند.
در متن کتاب چند نکته هم قابل ذکر است که سوالاتی را در ذهن خواننده به وجود می آورد. ازجمله اینکه این جزیره هیچ آدرس فرعی تصوری هم ندارد و اگر یک آدرس خیالی هم می داد در برقرای ارتباط بین مخاطبین و این جزیره کمک شایانی می کرد. وهمچنین این داستان بی هیچ هدف و پایانی به اتمام می رسد. اتفاقات داستان بصورت مستقل و بی ارتباط به همدیگر نوشته شده است.و این عامل هم یکی دیگر ازعلتهای   بی ذوقی مخاطبین در ادامه دادن به مطالعه کتاب است. شخصیتهای داستان ازنظر برخورد ،صحبت ،شغل و رفتارهایشان هویتی مخدوش دارند. تلفیقی نادرست از رفتارهای زشت وپیامد های بد. که این خود جای جستجو و تحقیق دارد که آیا مخاطبین از این پیامهای بد که آزرده خاطر شده و راه درست را بر می گزینند و یا اینکه با علاقه و ذوق برخورد کرده و در صدد امتحان این رفتار خواهند آمد.
موضوع کتاب خوب و بکر می باشد نویسنده می خواهد با زبانی غیرمستقیم کارهای بد را متذکر شود و دراین مراتب از شخصیتهای کودکان نیز استفاده شده است. کلمات وعبارات آورده شده درکتاب جایز برای این گروه سنی نیست، مطالعه کتاب هیچ هیجان و احساسی خاص و لذت مطالعه را به مخاطب نمی دهد.درکل داستان اتفاقی خاص نمی افتد که مخاطب دنبال آن رود و منتظر پایان آن باشد.
زبان متن ساده و قابل فهم و مناسب گروه سنی است و حس موجود درمتن را به راحتی القا می کند نوع و شیوه مطرح کردن داستان که نویسنده خواسته طرحی نورا ابداع وبیان کند زیاد موفق نبوده است چرا که مخاطب با خواندن چند قسمت از داستانها دیگر رغبت مطالعه بیشتر را ازدست می دهد. مسایل حساس تربیتی گاه به طریقی بیان شده که حالت بیزاری را به مخاطب القا می دهد.
عناوین و اسمهای اشاره شده بسیار طولانی و در عینحال تکراری می باشد. واین نکته علاوه برآنکه از جذابیت کتاب کاسته بلکه ارتباطی را که خواننده می توانست براحتی با مجموعه شخصیتهای داستان برقرار کند سست نموده است.
 مشکل نویسنده دررسیدن به هدف استفاده ازااستعاره های ناهمگون و ترویج بی ادبی است، و شاید ایشان خواسته با توجه به ضرب المثل ادب از که آموختی از بی ادبان راهی نو و تازه بر گزیند، ولی زیاد موفق نشده است. ودرنهایت می توان گفت که عین طنز صمد وممد است که در عین اینکه می خواهد مخاطبین خود را شاد نماید اما هیچ بار مفهومی و معنایی مثبت نداشته و در عین حال در جهت فرهنگ سازی غلط گام بر می دارند.
نویسنده این کتاب نیز خواسته طرحی نو در اندازد که موفق نبوده است.
رقیه پرواره، مربی فرهنگی ـ در این نوشته سعی بر این بوده که کتاب مورد نظر را هم از لحاظ محتوایی و هم از نظر ظاهری مورد نقد و بررسی قرار دهیم.
این کتاب را می توان از سری کتابهای فانتزی قرار داد هم از لحاظ محتوایی و هم از لحاظ ظاهری، کتاب حاضر که برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است، آنطوری که باید نتوانست با این گروه سنی ارتباط لازم را بر قرار کند. زیرا از لحاظ ظاهری و طرح روی جلد مناسب گروه سنی خود نبود وکتاب اول باید از طریق ظاهر با مخاطب خود ارتباط بر قرار کند و بعد از انتخاب توسط مخاطب است که می تواند از لحاظ محتوایی با خواننده خود سر صحبت را آغاز کند .
 کتاب از لحاظ ظاهری و محتوایی مناسب گروه سنی ج می باشد، در حالیکه گروه سنی تعیین شده ج- د است. مطالب و سیر ارایه داستان منطقی و جذاب نمی باشد. زیرا در اولین وحله مورد انتقاد اکثریت همکاران و حتی بعضی از اعضا نوجوان نیز قرار گرفت.
نویسنده خواسته با نوعی مستقیم گویی و بی پروایی با عنوان کردن بسیاری ازرفتارهای زشت و ناپسند در واقع مخاطب را متوجه کارهای ناشایست   کند ( ادب از که آموختی از بی ادبان ) ولی آیا همه مخاطبان دارای چنین هوش و ذکاوتی هستند که به این گونه، بد بودن کاری یا عملی را متوجه شوند یک نویسنده باید آستانه و ظرفیت تمامی مخاطبین یک گروه   سنی را در نظر بگیرد. کودکان ذاتاَ ذوق و سلیقه خوبی دارند و این استعداد خدا دادی است اما من در باره این استعداد خوب ذاتی شک دارم و معتقدم که شناخت کودک در مورد چیزهای خوب و چیزهای ظاهر فریب ، تحت تاثیر قرار گیرد . و اینجاست که نویسنده باید استعداد مخاطب را در نظر بگیرد که آیا مخاطب چگونه برداشتی از کتابش را خواهد داشت.
شاید نویسنده از این طریق خواننده را به خنده وا می دارد ولی به چه قیمتی تمامی نوجوانان با تجربه اندک خود از زندگی نمی تواند آنگونه که باید خوب و بد را از هم تشخیص دهند .
نویسنده خواسته کتابش را تقریباَ در مایه های کتاب بد جنسی های گرگ کوچولو نوشته "ایان وایبرو" بنویسد که هم از لحاظ فونت و هم از لحاظ تصویر سازی و نوع ارتباط با مخاطب نیز تقریباَ مانند آن کتاب بوده ولی بدون هدف و اغراق آمیزتر.
در یک داستان به هر حال، مهمترین پیوند بین داستان و مخاطب است، کتاب حاضر خواسته به هر طریقی با مخاطب ارتباط بر قرار کند که البته بعضی از قسمتهای طنز آن اگر خیلی اغراق نمی کرد برای بچه ها جالب بود.
مورد دیگر این داستان از لحاظ محتوایی آن تقریباَ مکان و زمان داستان بود معلوم نبود که داستان مربوط به کدام ملیت و مکانی است البته داستان اندکی خیالی گونه نوشته شده بود ولی باز در داستانهای خیالی هم باید مکان و زمان داستان مشخص گردد.
داستان از شخصیت پردازی خوبی برخوردار بود ولی شخصیت اصلی آن بیشتر راویگری کرده بود و در متن داستان حضور آنچنان چشمگیری نداشت و عنوان داستان با متن داستان مطابقت نداشت و آخر داستان نیز خوب جمعبندی نشده بود.
سعیده هاشمی، گروه سنی د ـ جزیره بی تربیت ها به نویسندگی: شهرام شفیعی و تصویر گر ندا عظیمی بوده و زاویه دید داستان اول شخص است .
تصویر گری های داستان بسیار سرد است و چندان نظر مخاطب های این گروه سنی را جلب نمی کند در داستان چندان نقاط اوج و فرود وجود ندارد و کتاب هیجان کافی برای ادامه ی داستان در مخاطب ایجاد نمی کند با وجود آن نویسنده در این کتاب جملات طنز آمیز جالب و متنوعی استفاده کرده اما نمی توان فهمید که مقصود نویسنده از نوشتن این کتاب چه بوده؟ و هیچ نکته ای که بتوان از آن برداشتی کرد وجود ندارد و در واقع نمی توان منظور نویسنده را از به تصویر کشیدن یک خانواده سلطنتی بی تربیت و تا حدودی خنگ را فهمید به همین منظور نویسنده می توانست زندگی یکی از پادشاهان تاریخ کشورخودمان را بنویسد و فرهنگ و تاریخ گذشته را با مد فرهنگ امروز جامعه ترکیب کند اما نویسنده دقیقا عکس این عمل را نشان داده چرا که اگر این داستان یک خانوده سلطنتی ایرانی را نشان می داد باید حداقل از محدویتهای گذشته مثلاَ کمبود وسایل ارتباطی و تفریحی یا هر چیز دیگری را نشان میداد و در عین حال این محدودیتها را باید پیشرفت جامعه ی کنونی پیوندی می داد همچنین   شکل گیری این داستان طنز در یک جزیره است که باز هم آن را از داستانهای ایرانی دور کرده و شبیه داستانهای خارجی کرده است که چنگی به دل نمی زند .
 مخاطب با مشاهده تصویر گری جلد کتاب نیز فکر میکند که این کتاب یک داستان خارجی است با خواندن چندین صفحه نیز این حس به وجود می آید تا وقتی که بعضی از شخصیتها و آداب و رسوم ها  ایرانی بودن را نمایان می کند.
در عنوان کتاب نیز تصویر گری جلد کتاب به جزیره ای اشاره شده اما طرح کلی نوشته در مورد یک خانواده ی سلطنتی بی تربیت است با جزیره چندان مطابقتی ندارد و بهتر بود نویسنده از عنوان های مانند طایفه ی بی تربیتها یا بی ادبان سلطنتی و نظایر آن که با داستان مطابقت داشته باشد  استفاده می کرد .
در ابتدای کتاب به موضوع کلی داستان اشاره شده همچنین شخصیت های داستان و جا یگاه آنها نیز معرفی شده اند که در اصل این کار در نمایشنامه ها صورت میگیرد اما گاهی اوقات جالب و جذاب است ودر کتاب های معدودی چنین چیزی مشاهده   می شود .
در این داستان نویسنده به خوبی شخصیت پردازی کرده برای نمونه شخصیت پادشاه کاخ که در واقع همان سرایدار کاخ است نویسنده به خوبی توانسته غرغر کردن پادشاه یا مردها را نسبت به هر چیزی مخصوصا َ آشپزی خانمهایشان را نشان دهد مثلا َ در مجموعه فرشته ی کلوچه ها همسر پادشاه که برای پادشاه خوراکی کلم پخته و گفته است که برای استخوان هایش خوب است پادشاه در جوابش می گوید" من غذایی می خواهم که برای شکمم خوب باشد نه برای استخوانم" همچنین وقتی ملکه میگوید برای شام سوپ پیاز دارم می گوید حاضرم با آب استخر خفه شوم اما اما سوپ پیازجنابعالی نباشد. بعلاوه پادشاه لقبی بی ادبانه انتخاب کرده مثلا به نوه های برادرش کک و مکی می گوید ونیز به نوه پسر برادر زاده اش سوسک خش خشو وبه خواهر او به دلیل نوک تیز بودن دماغش دم باریک می گوید واین شخصیت ها برای بی تربیت جلوه دادن پادشاه بسیار خوب ساخته شده اند درمورد پردازش شخصیت ملکه نویسنده آورده است( ملکه هن وهن کنان آمد و پشت میز نشست) یا اینکه ملکه برای حرص دادن و عصبانی کردن شاه برای او غذاهایی می پزد که علی رغم میل اوست ونیز آرامش ملکه درمقابل غرغرهای پادشاه نکات ریزی هستند که در شکل گیری شخصیت ملکه تاثیر به سزایی دارند و مخاطب می تواند با مشاهده این توضیحات و توصیفات نظایر آن بفهمد که ملکه چاق وصبور و با تجربه است و خوب می توانست از پس غرغر های پادشاه بر آید.
البته شخصیت پدر ومادر نوه برادر شاه چندان نمایان نیست و بطور ضعیف به آن پرداخته شده در مجموعه فرشته کلوچه ها نویسنده طرز فکر کردن یازده ساله که همان راوی داستان است جالب به تصویر کشیده شده مثلا او کلم پخته دربخاررابه خشک شویی نسبت داده درادامه همین جمله نیز پادشا ه به دلیل نارضایتی اش از غذا به نوه ی برادرش گیرمی دهد و به او سوسک خش خشو می گوید اما دقیقا معلوم نیست که منظورش ازسوسک خش خشو چه بود؟
درجایی نویسنده به زبان پادشاه و برای نشان دادن تنفر وی به از سو پ پیاز گفته حاضرم در استخر خفه شوم اما با سوپ جنابعالی نه. در واقع خفه شدن در بدمزه ترین سوپ پیاز صدبار بهتر است از خفه شدن در استخر است. وبهتر بود نویسنده این جمله را به شکل دیگر مثلا حاضرم توی یک استخر لجن خفه شوم اما با سوپ جنابعالی نه.
موضوع کلی خوب است و نویسنده به یک طرح کلیشه ای نپرداخته اما هر موضوع پیش پا افتاده وبدرد نخوری را بسیار کش داده است خسته کننده و زننده است.
سودا فکور، گروه سنی د ـ زوایه دید کتاب داستان جزیره بی تربیتها اول شخص است داستان مناسب برای گروه سنی ب و ج است تا د. تصاویر هم چنین بسیار کودکانه است در واقع دریک داستان مخاطب به موضوع دقت می کند تا طنز و تصویر. به نظر من تصویرگر می توانست به جای آوردن این تصاویر از تصویرهای مفهومی استفاده کند. مخاطب با خواندن این کتاب خیلی میل و شور به ادامه داستان ندارد گویا نویسنده مجموعه ای از متن های دفتر خاطرات خود را در بخش های کوچک آورده که تنها به اندازه پر کردن اوقات فراغت می توان ازآن استفاده کرد.
ماجرای داستان ماجرایی طنز گونه است و مخاطب انتظار دارد که چیزی را متوجه شود یعنی مقصود چیست هدف از این طنزها چه بوده است. اما مخاطب چیزی از مفهوم داستان نمی فهمد.
نویسنده ماجراهای کوتاه را خیلی سریع تعریف کرده و سراغ ماجراهای دیگر ی رفته است درحالی که هنوز مخاطب دنبال مفهومی درداستانهای گذشته است .
 داستان دارای شش شخصیت است که برای هریک لقبی انتخاب شده استبه نظر من بهتر بود بجای لقب برای آنها نامی بر ایشان انتخاب میکرد. شخصیت اول داستان که فردی با لقب دروازه بان است وچون زاویه دید هم از طرف اوست بهتر بود نامش در داستان آورده می شد. عنوان کتاب خیلی با داستان مطابقت دارد شاید بتوان گفت که تنها اسم مناسبی که می توانست برای داستان انتخاب کرد همین بود.
در فهرست کتاب کنار هرماجرایی یک علامت گذاشته شده است که مخاطب در یک نگاه نمیتواند حدس بزند که این علامت با عث شده تا مخاطب برای دانستن آن داستان را بخواند والبته با خواندنش هم متوجه میشویم که منظور چه بوده است مثلا کنار ماجرای قشنگترین دماغ علامت قیچی است که می توان گفت دماغ را کمی ازنظرنوک درازی به قیچی تشبیه کرده است.در داستان پادشاه از نظر بی ادبی به پادشاهی برگزیده شده است .
در بخش نوزده عروسی و ماجرای غذای دل و جگر مرغ زن عمو ازطرف شخصیت اول گفته می شودکه من واقعا این غذا را دوست دارم چون که شبیه فیلم های ترسناک است می توان گفت دراین جمله حس آمیزی وجود دارد.
در داستان شخصیت پردازی خیلی عالی صورت گرفته است. شخصیت جالب داستان دروازه بان است و وضعیت را خیلی عالی توصیف می کند رنگ داستان بنفش بود می توان چنین معنی کرد که گویا رنگ های کدر (موضوع های نه چندان دلچسب ) دررنگ قرمز مخلوط شده است.