کتابهایی که با هم بزرگ شدیم
نقاش، تصویرگر و کاریکاتوریست
فعالیت در رشتههای طراحی، گرافیک، مجسمهسازی و انیمشین
عضو هیأت مؤسس ورئیس هیات مدیره نخستین دوره انجمن تصویرگران کتاب نوجوان
نامزد جایزهی هانس کریستین اندرسن
2012نامزد جایزه جهانی آسترید لیندگرن(آلما)2013-2014-2015
تصویرسازی حدود 80 کتاب ویژه کودکان و نوجوانان
برگزاری نمایشگاهها و دوسالانههای گوناگون در خارج و داخل کشور
کسب دیپلم افتخار نمایشگاه کاریکاتور بوردیرا ایتالیا(1368)
جایزهی ویژهی هیات داوران نمایشگاه کاریکاتور انگله فرانسه (1368)
تندیس هانس کریستین آندرسن ازجشنواره روزجهانی کودک (1384)
دیپلم افتخار نخستین نمایشگاه تصویرگران کتاب کودک ایران (1368)
تندیس طلا و دیپلم افتخارسومین نمایشگاه دوسالانهی گرافیک ایران (1371)
دیپلم افتخار چهارمین نمایشگاه دوسالانهی گرافیک ایران (1373) و...
نامزد ایرانی جایزهی جهانی در سال 1389
داوری مسابقات هنری و عضویت در هیات انتخاب آثار نمایشگاههای متعدد
دریافت مدرک مجسمه سازی از هنرستان کمال الملک در سال 1353
مدرک انیمیشن از کانون پرورش فکری کودکان و نوجواناندر سال1355
کارشناسی هنرهای تجسمی از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال 1359
و کارشناسی ارشد تصویر سازی از دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال 1380
میهمان این فصل ما آقای محمد علی بنی اسدی است:
- آقای بنی اسدی ،برای شروع می خواهم شما را به سال های قبل ببرم، چه چیزی شما را به هنر پیوند داد؟
کودکی من در خانه ای گذشت که گوشه ها و اطاق های تو درتویش کنجکاوی زیادی را موجب میشد. و در بین وسایل پدرم هم رنگ بود و قلم مو و مجله های فراوانی را که برای صحافی درگوشه ای انباشته بود. من هم مانند همه بچه ها خط خطی میکردم و به مرور خط خطی های من تبدیل به نقاشی شد.
- از چه زمانی به تصویرگری علاقمند شدید؟
طبیعی است که در مدرسه برای نقاشی کشیدن با بچه ها رقابت میکردم، درخانه هم، رنگ های مختلف را قاطی می کردم.یک بار روی کاشی مشکی، با مرکورکوروم، نقاشی کردم، انتظار داشتم رنگ قرمز مرکورکوروم معلوم شود -آن زمان به این رنگ "دوا گلی" میگفتند- اما سبز شد چون بازتاب ان دوا روی صفحه براق مشکی سبز بود. خیلی هیجان زده شدم. و این تصویر هنوز در خاطرم باقی است. طبیعتا هیچوقت فرض من تصویرگری نبود؛ هیچوقت هم به تصویرگری فکر نمیکردم. هفتم دبیرستان بودم که کانون پرورش فکری درسمنان افتتاح شد. من و چند نفر از دوستانم مثل "احمد امیر نظر" و "آقای مجید درخشانی" که موسیقی کار میکند از بچه های کتابخانه بودیم.کتاب های مختلف را میخواندیم؛ کتاب هایی مثل "شورزندگی" که در مورد زندگی" ونگوگ" بود و کتاب "طلای اندام ها" که در مورد زندگی "گوگن"بود روی من تاثیر زیادی گذاشت. این فضا به من کمک کرد که به سمت نقاشی و هنر بروم.پدرم هم نقاش بود و همه ی این موارد باعث شد تا به طورجدی تر به نقاشی بپردازم .دیپلم ریاضی را که گرفتم یک سال مجسمه خواندم. بعد در رشته ی نقاشی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران مشغول تحصیل شدم و در آزمون "انیمیشن" که وابسته به کانون پرورش فکری بود قبول شدم و دوره ی دوساله اش را گذراندم.در دانشگاه رشته های گرافیک وطراحی صنعتی و....تدریس میشد و مجاورتمان با گروه موسیقی و نمایش ما دانشجویان را به هم مرتبط میکرد و من به بقیه ی رشته ها هم سر میزدم، از نمایش مثلا واحدهای "فلسفه و تحلیل فیلم"و از "گرافیک" هم"تصویرسازی" را گرفته بودم. من با این مسایل آشنا شدم اما ایده ی اصلی من نقاشی کردن بود. به مرور برای مطبوعات کار کردم، کاریکاتور و تصویر سازی. در سال 56"مرحوم ممیز"، کارهای مرا برای چاپ در چند مجله بردند. از سال 59 برای کیهان بچه ها کار کردم.مدتی هم با تلویزیون همکاری کردم همراه .برنامهی علی کوچیکه، یک سری آهنگ ها و سرود بود که من وهمکارانم برایش تصویرمتحرک میساختیم. همکاری با "کیهان بچه ها" سرآغاز تصویرگری بود. تعداد زیادی کتاب چاپ شده دارم و بیش ازسی سال با مطبوعات همکاری کردم. اما الان بیشترین وقتم را به غیر از تدریس ،نقاشی میکنم.
-هیچوقت مربی کانون بودید؟
من در امتحان انیمیشن(پویا نمایی)رتبه ی دوم شدم این رشته درکانون پرورش فکری راه اندازی شده بود و من بعد از سال ها مربی نقاشی.مربی پویا نمایی شدم و مدتی هرهفته به شیرازمی رفتم و سپس در تهران ماندگار شدم.
اولین کتابی که برای کانون تصویرگری کردید چه نام داشت؟
اولین کتاب، "کلاغ پر" بود. اما اولین کار کودک من، تصویر گری پوستری برای یک نوار قصه بود و سپس چند کار با دوستانم به طور مشترک برای شرکتی به نام 48 قصه.
- وقتی تصویرگری یک کتاب را انجام میدهید چه فرآیندی را طی میکنید؟ در طول کار با نویسنده همراه هستید؟
من ابتدا کتاب را میخوانم تا متوجه شوم که منظور نویسنده چه بوده است، گاه بارها و بارها یک کتاب را میخوانم و اتودهای کوچکی رسم میکنم. بعد از سالها کار کردن روی متنهای متفاوت اینک ترجیح میدهم کتابی که برای تصویرگری قبول میکنم به حال و هوای من نزدیک باشد. کتاب آخری که کار کردم از "آقای بیوک ملکی "است: کتاب "پیاده رو". مدت زیادی طول کشید تا من لحن شاعر را پیدا کنم.
- ارتباط تصویر با مخاطب مهمتر است یا اینکه تصویر باید به متن وفادار باشد یا بازتاب نگرشهای خود هنرمند باشد؟
ما داریم درمورد تصویرگر، نویسنده و مخاطب صحبت میکنیم، اینها در خلا زندگی نمیکنند و شیوه و روش کاری هر کدام ممکن است متفاوت باشد.یک نویسنده با دیدگاههای خاص خودش و از آن طرف، تصویرگر با دیدگاهی کاملا متفاوت قرار است به فصل مشترکی برسند که همان کارکردن بر اساس یک ایده باشد.از طرف دیگر، ناشر چه برنامهای در ذهن دارد میخواهد کتاب را با چه کیفیتی چاپ کند؟ یا اصلا نویسنده، کتاب را به چه دلیل و چه ضرورتی دارد مینویسد؟ و آن بخشی که در ایران معمولا فراموش میشود داشتن یک "مدیر هنری"است که کاملا روانشناسی بداند، گرافیک بشناسد، مخاطب را بشناسد و بداند که این کتاب با چه شکلی و با چه نوع کاغذی، با چه نوع جلدی و در چه قطع و اندازهای باید برای مخاطب عرضه شود تا مخاطب با کتاب، ارتباط بهتری برقرار کند.
مشکلات ما تنها این نیست که من مخاطب را در نظر میگیرم یا نه .مخاطب، طیف وسیعی دارد، مخاطب شما بچههایی هستند که در محیطهای اجتماعی و خانوادگی متفاوت زندگی میکنند.با در نظر گرفتن همهی اینها میتوان متوجه شد که مقداری کار مشکل میشود.
باید فهمید که نویسنده میخواهد چه خلایی از مخاطب را پر کند.آیا نویسنده مخاطب را به سمتی سوق میدهد که مخاطب با آن در گیر شود؟ آیا راهکار نویسنده برای مخاطب شوق انگیز است؟ اگر اینها اتفاق بیفتد یعنی این مجموعه، برای مخاطب، ارزش قایل شده است و برای سرمایهای که در کارگذاشته است نیز احترام قایل شده است.
ولی این که "من"، باید دیده شود به عنوان تصویرگر یا نویسنده یا ناشر، بخشی به خودخواهیهای ما بر میگردد. اما فرض ایده آل این است که همهی اینها با هماهنگیهای بین خودشان کتابی را ارایه دهند که خوب و مورد قبول باشد اما به سختی میتوان تصویرگر و نویسنده و ناشری پیدا کرد که هم اندازهی هم باشند و بتوانند همدیگر را پیدا کنند.از طرف دیگر تعداد زیادی نویسندهو تصویرگر آماده به کار وجود دارند که همه به دنبال کارند و از طرف دیگر ما ملتی هستیم که برای خوب خواندن (زیاد خواندن) چندان جدی تربیت نشدهایم بنابراین کتاب تیراژ کمی دارد. گویی در یک چرخهی ناقصی قرار داریم. که نیروهایمان با انرژی مثبت و توانی که دار چندان به کار گرفته نمیشوند
آیا هنوزهم به طور جدی کار تصویرگری میکنید؟
این روزها کار تصویرگری نمیکنم مگر متونی که دوستشان داشته باشم.چون تصویرگری کار بسیار سخت و زمان بر است و هزینه تلاش وکاری را که انجام میدهید را جبران نمیکند و تازه بعد از اینکه تلاشتان را کردید ممکن است در چاپ، چیزی که میخواهید در نیاید، بنابراین خیلی انگیزه وشوقی برای کار کردن برایم نمانده است مگر همان گونه که گفتم انگیزهای قوی را در من بیدار کند.
-کدام یک از آثار تصویرگری را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
کلا کتابهایم را زیاد دوست ندارم.یک "مجموعهی تصویرگری از کارهایم هست که دوست دارم ."بادکنک اسب آبی"که نشر افق چاپ کرده است چون زمینهی طنز دارد آن را دوست دارم.ممکن است از هر کتابی یک یا دوتصویر از تصاویرش را دوست داشته باشم. "در پیاده رو"که شعر های"بیوک ملکی" است و هنوز چاپ نشده است را دوست دارم.کتاب "کلیله و دمنه" را هم که نشر نیلوفر چاپ کرده است و آن را هم دو سال پیش کار کردم ولی تازه چاپ شده، طراحیهایش را خیلی با حوصله و سخت کار کردم.طبیعتا به خاطر زمانی که از من برده کمی بیشتر به آن توجه دارم.
-شما چطور پیچیدگی و گاه سادگی که در تصویرگری کتاب کودک است را با هم تلفیق میکنید و نگاه جستجوگر کودک را دنبال تصاویر میکشانید؟
ما تنها انسان روی کرهی زمین نیستیم. یادم میآید موقعی که در "کیهان بچهها" کار میکردم این تصور وجود داشت که کارتصویرگر، تعیین کننده است، نویسنده فکر میکرد که او تعیین کننده است و ناشر هم فکر میکرد که او تعیین کننده است. حقیقت امر این است که همهی ما در اختیار یک نفر هستیم و آن مخاطب است.ما باید در هر شغلی که هستیم احترام انسانی به یکدیگر بگذاریم و به حرفههای یکدیگر اهمیت بدهیم، تصویرگر هم یک پیوند است یک حلقه است ونه کسی که همه چیز به او وابسته است بنابراین اگر به این شکل به تصویرگری نگاه کنیم کم کم در اختیار رسانایی رشتهای که در آن کار میکنیم قرار میگیریم؛ تصویرگری باید رسانا باشد هر چند من باید بدعت داشته باشم، باید روانشناسی بدانم، باید جامعهام را بشناسم و بدانم که دارم برای چه کسانی کار میکنم اینها ملاکهای مهمی هستند. باز بنا به قصهها فرق دارد ممکن است یک قصه ،قصهی پیچیدهای باشد.وقتی کتاب "بمب وژنرال" اثر "امبرتو اکو" که یک نویسندهی ایتالیایی است و با نشانه شناسی کارمیکند به خاطر نخبه گرا بودن نوشتههایش تصاویر کتابهایش را باید بارها و بارها نگاه کنیم تا بتوانیم کشف کنیم. بنابراین شیوه تصویرگری بسته به نوع متن فرق میکند. من برای تصویرگران ایران احترام قایلم و همهی آنها میخواهند راه حلهای خوبی برای تصویرگری پیدا کننداین مسئله درسطح جهان هم هست یعنی میبینیم یک بدنهی تصویرگری داریم که دارد کارش را درست انجام میدهد و سرجایش انجام میدهد، یک گروه دیگر هم هستند که دارند این رشته را با تجربیاتشان جلو میبرند ما به هردو گروه نیاز داریم.
- دلخوری شما؟
یک دلخوری کلی دارم، کارهایی که برای تصویرگری سفارش میدهند عجلهای و باشتاب است.گاه، فرض بر این میشود که تصویرگر، خوابش برده و نمیخواهد کار را انجام بدهد درصورتی که در یک حال و هوای دیگری است و این مساله باعث شده است که ترجیحا، دیگرتصویرگری نکنم؛ زیرا برایم مهم است که لحن نویسنده را پیدا کنم و بعد ببینم که مخاطبم کارهای مرا میفهمد یا نه، چون برای تک تک اینها احترام بایسته را قایل هستم. ممکن است در گذشته در بعضی ازکارهایم، متفاوت عمل کردهام ولی برای من لحن نویسنده، مدل نوشتنش، سوژهای که دارد کار میکند و...بسیار اهمیت دارد. برای همین، زمان میبرد.وقتی متن را میخوانم گاه روزها به تصاویرش فکر میکنم. اتود میزنم. همیشه یک کاغذ دارم که هر چه به ذهنم میرسد را رویش میکشم و این کار، گاه، چندین و چند بار تکرار میشود. گاهی روزها در ذهن من میماند و برایش شکلهای مختلفی پیدا میکنم. سعی من در این است که کلیشه در کار من اتفاق نیفتد. سعی من بر این بوده که هر کتابی میخواهم کار کنم شبیه کارهای قبلی نشود.
من به طور جدی میخواندم و ادبیات جهان را دنبال میکردم و همیشه ادبیات برایم مساله مهمی بوده بنابراین اگر قصهای را بخواهم تصویرگری کنم که به من حال خوشی ندهد طبیعتا آن کتاب، کتاب مردهای خواهد شد.
منبع:فصلنامه چارباغ کانون استان اصفهان