او در دو سال اخیر، دبیر جشنوارههای مطبوعات و کتاب کودک و نوجوان کانون بوده است. بخشهای اصلی یک گپ دوساعته با محقق را دربارهی جشنوارهی کتاب کودک و نوجوان که تا دوماه آینده برگزیدگانش را معرفی میکند، در ادامه میخوانید.
قرار بود جشنواره امسال در یکی از استانهای جنوبی برگزار شود. شنیدم که ظاهرا منتفی شده. درست است؟
هنوز صددرصد منتفی نشده، اما به احتمال قوی به دلیل پارهای مشکلات از جمله مشکلات مالی، ممکن است منتفی بشود. فعلا قطعی نیست.
قرار بود در کدام استان باشد؟
خوزستان.
این تغییر محل برگزاری جشنواره از تهران به شهرستانها دلیل خاصی داشت؟
دلیل ویژهای نداشت، جز اینکه همهی جشنوارههای ما اعم از شعر و داستان و غیره، عمدتا در تهران برگزار میشود و خیلی مرکزنشین هستند. در این وضعیت، شهرستانها تجربهی برگزاری این جشنوارهها را پیدا نمیکنند، و بسیاری از علاقهمندان شهرستانی این جشنوارهها، امکان آمدن به تهران و شرکت در این برنامهها را ندارند. همواره هم باید از دورترین مراکز و مناطق، برگزیدهها بار سفر ببندند و برای حضور در جشنواره به تهران بیایند. در جایزه گام اول {که خانه کتاب متولی آن است}، برای اولینبار تصمیم گرفته شد که جشنواره در مراکز استانها برگزار شود. که این تجربه به شهرستانها هم انتقال پیدا کند و آنها هم این توانمندیها را کسب کنند. از طرفی، هم امکان حضور بچههای شهرستانی در استانی نزدیکتر راحتتر است، و هم امکان مسافرت برگزیدگان به شهرهای مختلف فراهم میشود. تجربهی خوبی بود در کل. هزینهها هم کمتر بود چون اغلب برگزیدگان مثلا به استان همجوار سفر میکردند و هزینهی آمد و شد، چه هوایی چه زمینی، کمتر بود. هزینههای اسکان در تهران هم گرانتر از جاهای دیگر است. به هرحال، نفس قضیه خوب بود، به شکلی که برخی دیگر از جشنوارهها هم به این فکر افتادند که مثلا بتوانند گاهی، و نه هرسال، جشنوارههاشان را در شهرستانها برگزار کنند. مثل جشنواره کتاب فصل که الآن قطعی شده که از هر چهارفصل، یک فصل را در یکی از استانها برگزار کند.
در کانون هم این تجربه مطرح شد و دوستان تصمیم گرفتند که این جشنواره امسال به استان خوزستان برود و در اهواز برگزار شود. عنوانش هم باشد «یادوارهی شهید بهنام محمدی». از این به بعد هم از شهدای نوجوانی که عضو کانون بودهاند و اسم و رسم آنها در سوابق کتابخانههای کانون موجود است، یادی بشود در این جشنواره، و هرساله با توجه به اینکه در کدام استان برگزار میشود، از شهدای آن استان هم یادی بشود.
این قضیه بود تا اینکه ماجرای کمبود بودجه پیش آمد.
در زمینهی این تغییرات هم موافق داریم هم مخالف. مثلا میشود اینطور دید که جشنوارهی کانون به دلیل برنامههای حاشیهی جشنواره مثل نشستها و نمایشگاهها، دور شدنش از تهران، خیلیها را از شرکت در این برنامهها دور میکند. خصوصن که این جشنواره برای اهالی ادبیات کودک و نوجوان، میتواند مثل ایام برگزاری نمایشگاه کتاب باشد. خصوصن که خیلی از اهالی این وادی در تهران ساکن اند.
این علاقهمندی به بودن در تهران، نشاندهندهی علاقهی دوستان به بودن گعده و جلسهای است که همدیگر را ببینند. اما اگر یادمان باشد که ما نویسندگانی هم داریم که در شهرستانهای مختلف زندگی میکنند، آنها همین علاقهمندی را دارند. یعنی اگر اینها در یک شهر اند و همدیگر را نمیبینند، آنها گاهی در استانهای همجوار اند و همدیگر را نمیبینند، و دوست دارند که بهانهای باشد که ببینند.
موافقان این تغییرات هم میگویند که رفتن این قبیل جشنوارهها به شهرستانها، خصوصن با توجه به موضوعات خاصتری مثل کتاب کودک (برعکس جشنوارهی فیلم مثلا)، باعث میشود که وقتی برای برگزاری این جشنوارهها در شهرهای کوچکتر تبلیغات و اطلاعرسانی میشود، با توجه به ناآشنا بودن این وادی برای عموم مردم کشور، یک جرقههایی زده شود و به حساسیتهایی ایجاد کند.
اصلا یکی از دلایلی که در شهرستانها آن اقبالی که در تهران نسبت به ادبیات کودک و نوجوان هست، وجود ندارد، همین است که هیچ برنامهای راجع به ادبیات کودک و نوجوان تقریبن در بسیاری از استانها برگزار نشده و نمیشود. به همین دلیل اگر ما این جشنوارهها را در استانها برگزار کنیم، هم کانون محور توجه قرار میگیرد، چراکه الآن شاید در بعضی جاها کانون یک کتابخانهی عمومی است در کنار دیگر کتابخانهها. هم باعث میشود فضا را برای اندیشیدن به ادبیات کودک و نوجوان و یافتن استعدادهایی که فکر میکنند به جای ادبیات بزرگسال، میتوانند در زمینهی دیگری هم کار کنند، فراهم میکند.
مثال خوبش هم شاید شهر شیراز باشد که بعد از تاسیس رشتهی ادبیات کودک و نوجوان در دانشگاه این شهر، و برگزاری چند دوره سمینار سالانهی ادبیات کودک، فعالیت و افراد فعال بومی در این حوزه بیشتر شده است. یا مثلا کرمان که یک دوره جشنواره کتاب کودک برگزار کرد در سالهای قبل. تاثیرات این اتفاقها را میشود در مدیران استان و مجموعهی افراد فرهنگی خصوصی و دولتی دید.
دقیقن. همینطور است. در بعضی از شبهای شعر و مراسم فرهنگی که مختص بزرگسالان بوده، خود من بعضی شرکتکنندهها را دیدهام که برای مثال در شعر، زبانش خیلی ساده و سالم است و به درد کار کودک و نوجوان میخورد. پیشنهاد کردهام که در این حوزه کار کنند، برای طرف عجیب بوده و گفته تا به حال حتی به فکرم هم نرسیده است. اگر دوتا از این جشنوارهها در مراکز استان برگزار شود، طبیعتن آنها میبینند که این مقوله، مقولهای جدی است و عدهای هستند که رسمن به این کار میپردازند و تشویق میشوند که ورود پیدا کنند.
الآن هم سیاستگذاران فرهنگی به این مساله رسیدهاند و میبینیم که جشنواره فیلم در یک شهر است و جشنواره تئاتر در شهری دیگر.
با توجه به اینکه هنوز دوماهی تا پایان زمان اختتامیه جشنواره کتاب کودک و نوجوان مانده، فکر نمیکنید که بشود به استانهای دیگری فکر کرد؟ در بعضی از استانها مدیران کانون روابط خوبی با ارگانهای دیگر دارند و میتوانند به راحتی بودجهها و کمکهایی را جذب کنند. فرض کنیم همین کرمان، که پیشینهای هم دارد در این زمینه.
به همین دلیل عرض کردم که هنوز صددرصد منتفی نیست. به هرحال این هم بخشی است که به میزان ارتباطات مسوولان کانون و پیدا کردن حامی برمیگردد که جزو کارهای اداری کانون است و من خیلی خبر ندارم. اما فعلن با توجه به شرایط، این احتمال هم وجود دارد که در تهران برگزار شود.
جشنواره الآن در چه مرحلهای است؟
ما الآن داوریها را تمام کردهایم و برگزیدهها مشخص شدهاند.
داورها را امسال بر چه اساسی انتخاب کردید. معیارهای انتخاب داوران موارد خاصی بود؟
داوران هر رشته از جنس خود آن رشته بودند. یعنی داورانی که برای بخش کودک انتخاب شدند، سعی شد که کارهای کودک کرده باشند. در بخش نوجوان هم همینجور. به تناسب موضوع هم شاعران برای داوری شعر و ...
منتها مشکل ما اینجا بود که بسیاری از این داوران در بعضی از رشتهها خودشان صاحب اثر بودند و مایل هم بودند که آثارشان در جشنواره داوری شود، طبیعتا از حضورشان محروم بودیم. مخصوصا در حوزهی ادبیات داستانی این مشکل را خیلی بیشتر داشتیم. چون تعداد کتابهای این حوزه بیشتر بود، روی هر کسی انگشت میگذاشتیم، خودش چندتا کار داشت در جشنواره. سعی کردیم برای مثال اگر در داوری اولیه کار بعضی از این عزیزان حذف شد، از وجودشان در مرحلهی دوم داوری بهره ببریم.
در مجموع بر اساس توانمندی داوران، فرصت داشتن آنها، و اینکه صاحب اثر بودند یا نبودند، گروهی را انتخاب کردیم که در خدمتشان بودیم.
نمیخواهید در دورههای بعدی مثلا، به سمت تجربههای قبلی بروید که مثلا از نشریات نظرسنجی کردند و داوران را از میان کاندیداهای مجلات و نویسندگان انتخاب کردند. البته این کار مربوط به جشنوارهی مطبوعات بود و در بخش کتاب، نمیدانم چه ساز و کاری میشود اندیشید.
این موضوع در جشنواره مطبوعات بیشتر جواب میدهد. علاوه بر آن جشنواره، یک مورد هم انتخاب «20 سال ادبیات کودک و نوجوان» بود که در هردو، من خودم جزو کسانی بودم که مطبوعات مختلف کودکان رای داده بودند و به عنوان داور انتخاب شده بودم. من و مرحوم قیصر امینپور و شهرام شفیعی و فریبا کلهر، از طرف دستاندرکاران مطبوعات کودک و نوجوان برای داوری آثار شعر و داستان انتخاب شده بودیم. یادش بهخیر.
در جشنوارهی کتاب از شاعران و نویسندگان که نمیشود نظر خواست. ناشران هم که به نوعی شرکتکننده و صاحب اثر اند. با اینهمه، میشود به راه حلی برای اتفاق فکر کرد.
یک سوال کلی دارم که هم در اینجا و هم در جاهای دیگر موضوع بحث است و آن معیارهای داوری است. ببینید داوری در نهایت تحت تاثیر سلیقهی افراد است. اما مثلا کانون بعد از اینهمه سال برگزاری جشنوارههای متعدد، و خصوصن جشنواره کتاب کودک و نوجوان، چرا معیارهای از پیش آماده شده و مکتوب ندارد. شما به عنوان دبیر این جشنواره که در جاهای دیگر هم تجربهی دبیری و داوری دارید، فکر میکنید اصلا این کار مفید است که معیارهایی داشته باشد که از پیش روشن باشد؟
چون در نبود این معیارها، علاوه بر اینکه نمیشود در نهایت به درستی از داوریها دفاع تام و تمام کرد، میبینیم که گاه با تغییر دبیران، کلیت یک جشنواره در سال دیگر تغییر میکند.
شما اگر دبیر، داوران و مدیریت ثابت داشته باشید، میتواند این اتفاق بیفتد. حالا این اگر در جایی حسن باشد، در جای دیگری هم ضعف است. چون به هرحال گردش کار اتفاق نمیافتد. اجرای این طرح طبعات خودش را دارد. البته در کشورها هم که روسای جمهوری میآیند و یک دورهی چهارساله دارند، و ممکن است دوباره انتخاب نشوند، همین قصه است.
البته در مورد کانون اتفاقا من معتقدم که همیشه عکس این بوده است. تا وقتی که آقای ابراهیمی بازنشسته نشده بود، سالها ایشان دبیر جشنواره بودند.
اما یک بحث دیگری هم هست: گاهی ممکن است دبیران جشنوارههای گذشته این کار را کرده باشند. یعنی نوشتن و گردآوری معیارهای مشخص و مستندسازی اتفاق افتاده باشد. اما سیستم اداری آنها در نقل و انتقالات و جابهجایی اتاقها حفظ نکرده باشد.
همهی جشنوارهها برای خودشان متر و معیارهایی دارند. این معیارها منجر به تهیهی فرمی میشوند که در اختیار داورها قرار میگیرد با سوالاتی مشخص و مربوط به موضوع و اهداف جشنواره.
مثلا امسال این فرم را داشتید؟
بله. داشتیم. جشنوارههای دیگر هم دارند. نهایت امر این است که دبیر علمی جشنواره آن فرمها را در اختیار داوران جدید یا گروهی دیگر از دوستان اهل قلم میگذارد و اصلاح و تکمیل میکند. مشکل اینجاست که هرسال که آن فرم را دست داوری بدهید، دوسه بند از آن تغییر خواهد کرد. پس خیلی نمیتوان معیار صددرصد و ثابتی برای همهی سالها داشت. اما این فرمها هست.
معیارهای امسال را شما بازبینی و اصلاح کردهاید؟
بله. به نظر بعضی از دوستان هم رساندیم. آنها هم پیشنهادهایی داشتند که در حد امکان، پیشنهادهای مشترک را اعمال کردیم. در جشنوارههای دیگر هم من تا جایی که به عنوان داور شاهد بودم، دوستان دبیر فرمها را میآوردند و در حد امکان تغییراتی با نظر داوران میدادند.
البته میدانید که در نهایت داوران سلیقه و شخصیت ادبی خودشان را اعمال میکنند. اگر شما فرمهای برخی جشنوارهها را نگاه کنید، میبینید بعد از این که نتیجهی کلی برای خود داوران مشخص شده، فرمها را پر کردهاند. در بعضی از جشنوارهها هم حتی دوستان فرمها را پر نمیکنند. یکسال در جایی آمدیم و یک شرط قرار دادیم که مثلا سیدرصد حقالزحمهی داوری منوط است به پر کردن کامل و دقیق فرمهای داوری. اما میدانید که اگر طرف بخواهد فرمها را صوری پر کند، میتواند. سال بعد آمدیم و امتیازها را ریز کردیم. مثلا اگر امتیاز ده بود، به چند بخش سه یا چهار امتیازی تقسیم کردیم تا مقداری دقیقتر شود.
در مجموع در این سالهایی که من داوری یا دبیری کردهام، این سیستم خُردکردن امتیاز را بهتر از سیستم توضیح دادن توسط داور دیدم. چراکه در آن شکل داوری، فرمها گاه کامل پر نمیشوند. به نظرم این خُرد کردن و تیکزدن، کار را دقیقتر میکند. علاوه بر این، یکجایی هم برای اظهار نظر کلی گذاشتیم که در مجموع بهتر جواب میدهد.
همچنین ما در این دو سال، هم جشنواره مطبوعات و هم کتاب، برای آثار برگزیده و کلیت آثار رسیده به جشنواره از داوران یک متن کوتاهی هم گرفتهایم که اگر کتاب جشنواره منتشر شود، این نظرات آنها هم در آن منتشر خواهد شد.
یعنی دوستان ما پیگیری کردند و هر کدام از داوران یک صفحه یا دو صفحه هم نظرات خودشان را دربارهی کلیت کار نوشتهاند.
اینجا هم سوالی داشتم. داوری که مثلا تمام کارهای یک سال را خوانده، یک نگاه جامع دارد لابد. اما معمولن داورها سعی نمیکنند یک گزارش تحلیلی مفصل از آنچه که در یک سال گذشته بنویسند. فکر میکنم وظیفهی این جشنوارهها دادن تحلیل محتوایی و ارایهی رویکردهای کلی است. مثلا فرض کنید بگویند ما «کتابهای مناسب دختران» نداریم. یا ما کتابهایی با رویکرد آموزشهای شهروندی نداریم. و مثالهای دیگر.
هیچوقت نشده داوران بیایند و خیلی دقیق و تحلیلشده بگویند که امسال در کتابها، توجه به این موضوع و آن موضوع بهتر بود. این توجه لازم است. در همهی جشنوارهها در نهایت بیشتر به وجوه ادبی و فنی و ظاهری آثار توجه میشود و تمام.
آیا امسال نکتهای اینچنینی به چشم شما خورد که برجسته باشد؟
بعضی از داوران در آن نظری که نوشتهاند، به نکاتی از این دست اشاره کردهاند. منتها همهی داوران نه. شاید به دلیل که اینها هم بخشی از بدنهی پدیدآورندگان ادبیات کودکان ما هستند. اگر این اشراف به این شدت در آنها وجود داشت که نباید این ضعفهای موضوعی را میداشتیم. اما بعضی از دوستان توجه داشتهاند که مثلا بیشتر قهرمانهای داستانهای ما پسر هستند. حتی وقتی خانمها هم مینویسند، قهرمانها پسر هستند و دغدغهها پسرانه.
یا مثلا خیلیها نوستالژی شخصی و خاطرات روستایی خودشان را مینویسند. مثلا در زمان ما داشتن دوچرخه جزو آرزوهای دستنیافتنی بچهها بود. اما الآن خیلی از بچهها سوار هم نمیشوند. نه تنها دغدغهشان نیست، اصلا مسالهشان نیست. دغدغهها عوض شده است. اما میبینیم که شاعران و نویسندگان هنوز شعرهایی دربارهی دوچرخه مینویسند و منتشر میکنند. طبیعی است که برای بچههای این سالها، چندان جذاب نباشد.
فقدان این اشراف از کجاست به نظر شما؟
به همان دلیلی که گفتم، این اشراف نیست. شاید به خاطر اینکه فضایی برای ارتباط پدیدآورندگان این عرصه با بچهها وجود ندارد، مگر کسانی که شغلشان معلمی است، اینها امکان تجربهی فضای جدیدتر بچهها را دارند. البته اگر ارتباط در حد ارتباط مکانیکی نباشد. یا بعضی از دوستان این همت را دارند که خودشان میروند در محیطهای دانشآموزی شرکت میکنند و شعر و قصه میخوانند و ارتباط میگیرند.
شاید این فضا آنقدری که برای نویسندگان بزرگسال با مردم مقدور است، برای نویسندگان کودک مقدور نیست.
در هفتههای گذشته، کتابهایی در کانون منتشر شده که نوشتهی مربیان کانون است؛ «مجموعهی کتابهای خودمان». من یکی دو مورد از اینها را که ورق میزدم دیدم که خب اینها که دیگر این مشکل را ندارند و با بچهها در ارتباط مدام هستند. اما انگار ادبیات کودک و نوجوان ما یک فضای خشک و رسمی دارد که تخطی از آن گناه است.
کل حرفم این است که در جشنوارهها بد نیست که به جای توجه به مسایل فنی، طرح و روایت و غیره که آموختنی هستند و میشود یاد گرفت، به این نگاههای تازه امتیاز بیشتری داد و توجه کرد. مثلا آدمهایی که فضاهای جدید را به ادبیات کودک پیشنهاد میکنند، خیلی موثرتر اند و ارزش دارند. یعنی رفتهرفته این «دوچرخه» تغییر جایگاه میدهد.
بله. همینطور است.
برسیم به جشنوارهی امسال. چه تعداد کتاب بررسی شده؟ و بیشترین رویکرد موضوع و قالب چه بود؟
مجموع کتابهایی که برای داوری به کانون رسید یا جمعآوری شد، 1365 عنوان بود. از این تعداد، 499 عنوان به بخش نوجوان و باقی به حوزهی کودک اختصاص داشت. یعنی 886 عنوان. از نظر موضوعی هم در حوزهی نوجوانان بیشترین رقم 121 عنوان کتاب در حوزهی علمیآموزشی بود. بعد از آن هم داستان ترجمه به لحاظ تعداد، بیشترین سهم را داشت.
در بخش بازنویسی نوجوان 20 عنوان و در بخش بازنویسی کودک و خردسال 33 عنوان کتاب بود. در بخش داستان دینی نوجوان هم 14 عنوان تالیف و 2 عنوان ترجمه داشتیم. در بخش کودک و خردسال هم 64 داستان دینی تالیف و 31 داستان دینی ترجمه شرکت داشتند.
پنج نمایشنامه برای کودک و خردسال و سه فیلمنامه و نمایشنامه برای نوجوان هم داشتیم.
در بخش شعر کودک و خردسال 79 عنوان و در بخش نوجوان هم 20 عنوان کتاب شعر بررسی شد. در حوزهی طنز، هفت کتاب برای نوجوان و پنج کتاب برای کودک و خردسال به جشنواره رسیده بود.
بهطور کلی وضعیت ترجمه امسال چهطور بود؟ کفهی ترازو به کدام سمت بود؟
فکر میکنم تقریبا چهل درصد آثار ترجمه است. یعنی نسبت چهل به شصت، خوشبینانه به نفع تالیف است. این رقم به نظرم کمی زیاد است. اما به هرحال خیلی هم نگرانکننده نیست. اما اگر بخواهد بیش از این به سمت ترجمه پیش برود، نگرانکننده میشود.
البته یک نکته را هم نباید از نظر دور داشت. ما یک کشور هستیم، وقتی تولید میکنیم به اندازهی قدرت یک کشور تولید میکنیم. درهرحالی که وقتی ترجمه میکنیم، به اندازهی صد کشور امکان تولید داریم. یعنی تولید صد کشور را ترجمه میکنیم. باید دقت کنیم که هر کتابی را ترجمه نکنیم. روزگاری «خانهی ترجمه» مرحوم حسین ابراهیمی این کمک را میکرد. چون برای بسیاری از مترجمان جوان ما امکان این که بتوانند کتابهای خوب همهی کشورها را شناسایی کنند وجود ندارد. البته بخشی هم به تنبلی مترجمان ما برمیگردد. یادم هست مرحوم ابراهیمی هم همیشه از این تنبلی دوستان گلایه داشت.
{آقای محقق اینجا خاطرهای از مرحوم ابراهیمی تعریف میکند دربارهی روش کار و سختکوشیاش در ترجمه، که در فرصتی دیگر ذکر آن خالی از لطف نیست.}
به عنوان دبیر جشنواره، نگران افزایش حجم ترجمه نیستید؟
من معتقد نیستم که دامنهی ترجمه باید جمع شود یا میتواند جمع شود. چراکه ما یک کشوریم و تولید یک کشور را داریم. در سوی دیگر، دهها کشور هستند؛ شما اگر گزیدههای این کشورها را هم ترجمه کنید، حجمش بیش از تولید داخلی است.
اما گاهی هم دیدهام که کارهای خوب ترجمه را روی سر تالیف میزنند. در واقع نویسندگان داخلی ما را متهم میکنند به اینکه کار خوب نمینویسند و بلد نیستند. این هم نوعی جفا به دوستان نویسندهی ماست. ضمن اینکه دوستان باید همت عالی داشته باشند و به این راحتی خودشان را با هرکاری قانع نکنند، اما از آنطرف هم فراموش نکنیم که کارهایی که ترجمه میشوند، بسیاریشان برگزیدههای جشنوارههای جهانی است، نه آثار معمولی آنها. بیتوجهی به این مساله، گاهی بسیاری را به این اشتباه میاندازد که در کشورهای دیگر هرچه تولید میشود کارهای ناب است و ما هرچه تولید میکنیم آثار ضعیف. اینطور نیست و اگر تمام کارهای یک کشور دیگر را نگاه کنیم، کارهای ضعیف و بد هم زیاد دارند. همچنانکه ما هم کارهای خوب کم نداریم.
منتهی ما وقتی گزینش میکنیم کارهای برگزیده را، نباید معیار داوری را ترجمههای خارجی قرار بدهیم. بعضی از دوستان خیال میکنند اینها معدل کارهای خارجی است، درحالیکه اینها برگزیدگان آثار آنها هستند، آنهم در میان حجم فراوان عناوینی که در بیرون از ایران منتشر میشوند.
در همین زمینهی ترجمه، یک موضوعی به ذهنم میرسد؛ چرا ما هیچوقت شعر ترجمه نداریم؟ یعنی در بدهبستانهای فرهنگی ادبیات کودک، به جز کاری که آقای کیانوش ترجمه کرد {شعر بچههای جهان /کانون پرورش فکری} خبری از شعر ترجمه نیست. این جشنوارههای کتاب، فکر میکنید نمیتوانند در موضعگیریهایی که در حوزهی کلی ترجمه میکنند، به موارد اینچنینی هم وارد شوند و پیشنهاد بدهند؟ مثلا این فقدان را گوشزد کنند. امسال که موردی اینچنینی نداشتیم؟
نه. ترجمهی شعر کودک و نوجوان نداشتیم. یک علت آن شاید این است که مترجمان ما خیلی فضاهای شعری کودکان خارجی را نمیشناسند. نکتهی دوم این است که فکر میکنند باید شاعر باشند تا بتوانند شعر کودک ترجمه کنند. چون در شعر کودک هنوز به قافیه و وزن در بعضی کشورها عنایتی هست، و اینها تصور میکنند که نمیتوانند آن را درست از کار دربیاورند.
از سوی دیگر، اصولن شعر در همهی کشورها کمتر از ادبیات داستانی چاپ میشود. شعر همیشه به نوعی زبان فرهیختگان بوده. ما رمان عامهپسند چهقدر داریم؟ خیلی زیاد. اما شعر عامهپسند چهقدر داریم؟ علت آن این است که شعر، کمی که عامهپسند میشود از شعریت میافتد. ویژگی این گونهی ادبی مقداری با فرهیختگی عجینتر است. مثل سینما و تئاتر. تئاتر همیشه به نوعی مخاطب فرهیختهتری داشته و دارد.
اما یک نکتهی مهم هم هست: وقتی شعر کودکان، با معیارهای ملی و بومی، فروش کمتری دارد نسبت به داستان، طبیعی است که ترجمهی شعر کودکان از این هم کمتر فروش کند. یعنی مسالهی مالی و پیدا کردن ناشر هم به این مشکلات میافزاید که مترجم کمتر به این سمت برود.
بسیار خب. برگردیم به آمارها.
در حوزهی خردسال امسال، داستان ترجمه، عدد و رقمش به تنهایی بیشتر از سایر کتابهاست که این موضوع قابل تامل است. اگرچه در حوزهی کودکان هم، کتابهای علمیآموزشی بعد از داستان ترجمه قرار میگیرد.
در حوزهی دینی برای کودکان و خردسالان، کارها بسیار بسیار اندک است. البته در حوزهی نوجوانان یکمقداری این رقم بیشتر است.
اینها آمارهای کلی است ولی اگر به ریز آمار هم نیاز باشد، میتوانم آمارها را در اختیار شما بگذارم.
یک نکتهی دیگر را هم اینجا باید مطرح کنیم؛ وقتی میگوییم جشنواره «کتاب» کودک و نوجوان، انگار منظورمان جشنواره «ادبیات» کودک و نوجوان است. درحالیکه ممکن است خیلی از بچهها علاقهمندیشان این حوزهها نباشد و مثلا کتابهای علمی را بیشتر دوست داشته باشند. در واقع تفاوت بین تربیت «کتابخوان» و «ادیب» است. انگار قرار است همهی بچهها ادیب و داستاننویس بشوند. امسال آیا حساسیت اینچنینی هم داشتید؟ یک بخشی ناگزیر است، اما همه یا شاعر اند یا داستاننویس.
یا خیال میکنند که باید شاعر و داستاننویس بشوند.
بله. مثلا وقتی مرحوم شهریاری فوت کردند، با آنهمه کتاب علمی و آموزشی که برای بچهها نوشته بودند، توجهی زیادی به عنوان یک نویسندهی کودک و نوجوان به ایشان نشد.
بله. ایشان خیلی کارهای نوجوانانه داشتند. اما به هرحال، نگاه غالب، ادبیاتی است. این مشکل را ما در مطبوعات کودک و نوجوان هم داریم. بهصورتی که مجلات این گروه سنی، بیشتر جُنگ ادبی است تا «مطبوعه» به معنای حرفهای آن.
بله. در جشنوارهی مطبوعات کودک و نوجوان هم بهطور عمده دارند به شعر و داستان جایزه میدهند و کمتر به قالبهای خاص مطبوعاتی برای کودکان و نوجوانان توجه میشود.
بله. مطبوعات کودک و نوجوان ما عمدتن به شعر و داستان میپردازند. چهقدر ما صفحهی خبر داریم؟ گزارش داریم؟ قالبهای مطبوعاتی دیگر را داریم؟ سرمقاله، به معنای سرمقاله، چهقدر داریم؟ بخشی از این مشکل از دانشکدههای روزنامهنگاری ماست. علتش هم این است که اساتید روزنامهنگاری ما، مدعیان آموزش روزنامهنگاری ما در این عرصه متاسفانه هیچ کاری نکردهاند. من زمانی که خودم تازه سردبیر شده بودم، بهصورت تجربی میدانستم سرمقاله چیست، اما نمیتوانستم آن را تعریف کنم. از طریق برهان خلف، که چه چیزهایی سرمقاله نیست، به سرمقاله میرسیدم. برای همین هم وقتی رفتم به مجلهی «رشد معلم»، همهی مجلات رشد را میدیدم که مینوشتند «سرمقاله» و زیرش چیزی را مینوشتند که سرمقاله نبود. من آنجا برای اولینبار نوشتم «یادداشت سردبیر». البته هنوز خودم دقیقن نمیدانستم که سرمقاله چیست. اما میدانستم آنچه که مینویسم یادداشت است نه سرمقاله. بعد از چندسال یکیدو تا از مجلات هم متوجه استدلال من شدند و کلمهی سرمقاله را به یادداشت سردبیر تغییر دادند.
در آنسالها در کتابهای روزنامهنگاری خیلی سعی کردم که دربارهی سرمقاله ده صفحه مطلب پیدا کنم، اما چیز خاصی پیدا نکردم. این تازه در حوزهی بزرگسال است که قدمتی دارد و خیلی رسمی و جدی است. در حوزهی کودکان شما چند کتاب روزنامهنگاری پیدا میکنید؟ آیا مثلا خبر برای نوجوانان با همان متر و معیار خبر برای بزرگسالان، یکی است؟ حتی کودک با نوجوان هم فرق میکند.
میخواهم بگویم متاسفانه نگاه غالب، ادبیاتی است؛ چه در کتاب چه در مطبوعات کودک و نوجوان.
اغلب، مطبوعات و کتابهای کودک و نوجوان، معادل ادبیات انگاشته میشود.
بله. من چند سال قبل به بعضی از دوستان مسوولی که در خانه کتاب {وابسته به وزارت ارشاد} و بعضی جاهای دیگر بودند، این هشدار را دادم. مثلا وقتی قرار شد این جشنوارهی «گام اول» که راه بیفتد، گروهی را دعوت کردند برای مشورت. غالبا هم نویسندگان کودک و نوجوان بودند که برای بزرگسال هم مینویسند. هفتنفر بودیم که شش موافق داشتیم و یک مخالف که من بودم. علتش هم این بود که میخواستند به شعر و داستان جایزه بدهند. من گفتم که همهی جشنوارههای کتابی که در کشور برگزار میشود، به جز کتاب سال که به همهی شاخهها جایزه میدهد، همه به شعر و داستان جایزه میدهند. آنوقت فرزندان این کشور فکر میکنند اگر بخواهند سری میان سرها دربیاورند، یا باید بروند فوتبالیست و هنرپیشه بشوند یا بیایند شاعر و داستاننویس بشوند. اگر یک بچهای مجموعهای یادداشت نوشت، کتاب علمی نوشت، چه میشود؟ مگر ما چهقدر شاعر و قصهنویس میخواهیم؟
تازه، این درحالیاست که ما خیلی هم فیلمنامهنویس، نمایشنامهنویس، علمینویس نداریم. نیروهای تازه برای نوشتن در آینده نداریم.
بله. کسانی که کتابهای تجربی بچهها را بنویسند، بازیهایشان را بنویسند، نداریم. من از این زاویه احساس خطر میکنم، چون بچههای ما با این رویه، عقلانی بار نمیآیند و احساسی بار میآیند. این، در شکستهای زندگی در دوران جوانی تاثیر دارد. چون همهی چیزهایی که میخوانند یا شعر است یا داستان.
دقیقن همینطور است. و مثلا همین ماجرا باعث شده که شکل رسمی نویسندهی کودکان شدن، داستاننویسی و شاعری باشد. و دیگر کمتر کسی تشویق بشود که به سمت نوشتن آثاری غیر از این قالبها برود. مثل فیلمنامهنویسی و علمینویسی.
بله. این بود که من جشنواره گام اول را با مساعدت مسوولانش به سمت گسترش موضوعی بردم و حالا علاوه بر شعر و داستان، در هشت شاخهی دیگر هم جایزه میدهیم.
به هرحال، این رویه این خطر را دارد که عقلانیت در بچههای ما کمتر بشود. در مطبوعات هم یا با شاعر مصاحبه میکنیم یا داستاننویس! من در سالهایی که در مجلهی رشد نوجوان بودم، تلاش کردم کمی از این فضا آنطرفتر بروم. یعنی مصاحبههایی که در آنجا انجام میدادیم، یادم نمیآید با شاعر و داستاننویس مصاحبه کرده باشم. درحالیکه برای من گفتوگو با این گروه سادهتر بود. تلاش کردم با بچههایی که در جشنوارههای علمی برگزیده شده بودند مصاحبه کنم.
من در آن نشریه حتی رفتم با دانشجویان ارشد، دکتری و حتی اساتید دانشگاهها حرف زدم. خواستم بیایند برای بچهها فلسفه بنویسند و اندیشیدن را به آنها بیاموزند. در همان زمان از مدیرمسوول تا بقیه همه مخالفت میکردند و میگفتند کسی از بچهها فلسفه نمیخواند. من هم با پررویی ایستادم و گفتم دهدرصد هم که بخوانند، آنها مخاطبان فرهیختهی من هستند و من باید برای آنها هم خوراک فراهم کنم. همهی مخاطبان که اهل ورزش و جوک و جدول نیستند. عدهای هم، اگرچه اندک، اهل اندیشهاند. و باید مورد توجه مجلات قرار گیرند. جالب است که سال بعد که رفته بودند در استانها و با بچهها این موضع را چک کرده بودند و وقتی برگشتند، خودشان اعتراف کردند که بچهها این بخشها را میخوانند، حتی قبل از صفحات شعر و داستان!
امسال هم چه در تالیف و چه در ترجمه، کتابهایی داشتیم که به معرفی تفکر و اندیشه و علم بودند.
پس الآن به عنوان دبیر جشنواره کتاب کودک و نوجوان، اگر برای مثال کتابی تالیف در بخش علمی منتشر شده باشد، به نظر شما باید خاصتر دیده شود؟
بله. حتما.
امسال جشنواره بخش جنبی ندارد؟
نهخیر. امسال بخش جنبی نداریم.
نکتهی خاصی اگر مانده بفرمایید.
بله. ممکن است بعضیها سوال کنند که آیا جشنوارهها دبیر ثابت داشته باشند خوب است یا دبیر متغیر و سالی یکنفر؟ این موضوعی است که هردو طرفش هم خوب است هم بد. یکی از دلایل بد بودن تغییر دبیران این است که انتقال اطلاعات، اتفاق نمیافتد چون کسی که امسال میآید به منابع پارسال دسترسی ندارد. پارسال در جشنوارهی مطبوعات خیلی تلاش کردم و از دوستی هم خواستم که بگردد و اطلاعات مربوط جشنوارههای گذشتهی مطبوعات را پیدا کند تا یکبار در کتاب جشنواره یکجا بیاوریم. متاسفانه موفق نشد. چون به دلیل تغییرات مسوول و جابهجایی مستندات، از بین رفته یا در دسترس نیست. و ما در عمل نتوانستیم تمام اطلاعات را پیدا کنیم و کتاب جشنواره هم منتشر نشد.
به نظرم برای جشنوارهها بهتر است که حداقل دبیران جشنوارهها هر سهسال یکبار تغییر کنند. یعنی هم گردش کار صورت گیرد، و آدمها عوض شوند، هم آدمها زمان داشته باشند که کمی اطلاعات را طبقهبندی کنند. البته به شرطی که در انتخاب اولیه دقت کافی شده باشد.
پس امسال «کتاب جشنواره» هم نداریم؟
یکی از سنتشکنیهایی که کردم این بود که همزمان با جشنواره کتاب جشنواره را درنیاوردیم. چرا باید در تنگنای وقت اینها را کار کرد؟ اگر چیز به دردبخوری داشته باشیم، مقاله و گزارش و کار ویژهای باشد، منتشر میکنیم. اما اصراری به انتشار یک کار تکراری ندارم.
گفت و گو از حسین نوروزی