به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، در میان برنامههای هفتهی کتاب کانون استان اردبیل، گفتوگوی حضوری و تلفنی با این نویسندگان یکی از شاخصترین فعالیتها به شمار میآمد و بر اساس آن غلامرضا بکتاش در اردبیل و یوسف قوجق در مشگینشهر میهمان اعضای مراکز کانون شدند و فرهاد حسنزاده، هادی خورشاهیان، هدی حدادی،حمیدرضا شاه آبادی و مجید شفیعی به ترتیب به گفتوگوی تلفنی با اعضای مراکز کانون شماره 2 اردبیل، نمین، خلخال و مرکز شماره 1 کانون پارسآباد پرداختند.
فرهاد حسنزاده: امید به زندگی، هستی را هستی کرد
فرهاد حسنزاده از آن سوی خط تلفن در پاسخ به یکی از اعضای مرکز شماره 2 کانون اردبیل که از او پرسید آیا از کودکی دوست داشته است نویسنده شود گفت نه. اما علاقه به نوشتن و اینکه در مدرسه نوشتههای خوبی را ارایه میدادم باعث شد تا مسیر زندگیم به این سمت گرایش پیدا کند. من نوشتن را از 14 سالگی شروع کردم.
نویسندهی رمان پرمخاطب هستی در بیان چرایی انتخاب این نام برای شخصیت اصلی داستان توضیح داد: این نام را بر حسب شخصیت هستی، شرایط آن روزهای او در داستان، امید به زندگی و تلاش برای مقابله با آن مشکلات و رهایی خود و خانوادهاش از آن تنگنا انتخاب کرده است
وی دربارهی علاقهی شخصیت داستان او به پسر بودن نیز گفت: این برحسب یک سری از خصوصیاتی اتفاق افتاد که در برخی از دخترهای همسن و سال هستی وجود داشت، هستی شخصیتی بود که با این خصوصیات دوست داشتنیتر میشد. من همیشه فکر میکردم بعضی از بچهها دوست دارند فراتر از آن چیزی که هستند دیده شوند و کارایی بالاتر از موقعیت خودشان را نشان دهند. مثلا همین کاری که هستی انجام میدهد (دوچرخه سواری و....) دوست داشتم در رمان هستی، به این افراد پرداخت شود.
نویسنده کتاب پیتیکو پیتیکو در پاسخ به پرسش یک عضو کانون که چرا در این اثر طنز، دهانِ باد، بوی سیر و پیاز میدهد؟ افزود: در داستانهای خیالی و تخیلی بیشتر دنبال این هستم که خواننده از تخیل خودش هم استفاده کند و به باد شخصیت انسانی دادم تا مخاطبم بهتر بتواند با شخصیت ارتباط برقرارکند، دهان آدمها گاهی بوی سیر و پیاز میدهد.
طوفان هادی خورشاهیان در راه است
هادی خورشاهیان نویسنده کتاب «آلبوم دردسر» (از مجموعه رمان نوجوان امروز) نیز گوشی تلفن را در تهران در دست گرفت و با مربیان و اعضای مرکز کانون در شهر نمین استان اردبیل به گفتوگو پرداخت و البته از انتشار دو رمان جدیدش با نامهای«طوفان در راه» رمانی 64 صفحهای برای نوجوانان که با زبانی جذاب و روان به ماجرای تاریخی تحریم تنباکو میپردازد و رمان «مگر من چند نفرم» خبر داد که این دومی به رویدادهای تهران امروز و دنیای نوجوانانی که در این فضا زندگی میکنند پرداخته است.
بخشی از پرسشهای اعضا و مربین کانون نمین از خورشاهیان دربارهی انگیزهی وی از نوشتن رمان «آلبوم دردسر» بود و او گفت: میخواستم ارتباط بین نسلهای جوان امروزی را با نسلهای گذشته بیشتر کنم و داستانم همیشه شهری نباشد و اعضای خانواده نیز در داستان سهیم باشند.
خورشاهیان افزود: در عین حال سعی کردهام به نسلهای جوانتر یادآوری کنم که به هر دلیلی اگر از روستا به شهرها انتقال یافتهاند، این ارتباط وجود داشته باشد و در داستان نیز به وضوح ارتباط نوهها با پدربزرگشان، لمس میشود.
وی در پاسخ به این که تا چه اندازه در نگارش رمان «آلبوم دردسر» از شخصیتهای فرعی برای پیشبرد و جذابیت داستان بهره برده گفت: من قبل از این نیز چند رمان نوجوان نوشتهام، و تقریبا همهی آنها در فضای شهری اتفاق افتاده است، و قهرمانهای اصلی آنها نیز خود نوجوانان هستند. اما در این رمان سعی کردهام در عین حال که فضای داستان هم شهری و هم روستایی است، ماجرا برای پدر بزرگ رسول و مرتضی - که برادران دوقلو هستند - پیش بیاید و قهرمان اصلی نیز همیشه نوجوان نباشد.
اعضای مرکز نمین از خورشاهیان این سوال همیشگی را نیز پرسیدند که چگونه میتوان وارد عرصهی نویسندگی شد که او پاسخ داد: بچهها میتوانند خاطرات روزانه و وقایعی که برایشان اتفاق افتاده را نوشته و این کار را تکرار کنند. کتاب بخوانند و بنویسند که حتما با این روش نویسنده خوبی خواهند شد و گامهای نخستین نویسندگی را تجربه خواهند کرد.
هدی حدادی: از دلقکها خوشم میآید
اعضا و مربیان کانون خلخال نیز در تماسی تلفنی با هدی حدادی به مناسبت هفتهی کتاب از نویسندهی رمان «دلقک» هم پرسیدند که ایدهی نگارش این رمان از کجا به ذهن او رسید؟ و نویسنده تا چه حدی به «دلقکها» اعتقاد دارد؟ و او پاسخ داد: ایدهاش یک روز توی صف اتوبوس به ذهنم رسید. اینکه دلقکها از زمانهای قدیم در زندگی ما وجود داشتهاند و من همیشه از دلقکها خوشم میآمد، ولی نمیتوان گفت که به وجود دلقکهای واقعی اعتقاد دارم، فقط از آنها خوشم میآید.
حدادی که خود تصویرگری شاخص در عرصه ی کتابهای کودک و نوجوان به شمار میرود به این سوال بچهها که آیا طراحی روی جلد دلقک کار خودتان است؟ نیز پاسخی منفی داد و گفت: تصویرگری این اثر کار تصویرگران کانون است. و این طرح را از میان چندین طرح انتخاب کردم.
حمیدرضا شاهآبادی: هر نویسندهای سبک خاص خودش را دارد
اعضای ادبی کانون مرکز شماره 1 پارسآباد نیز در گفتوگوی تلفنی با حمیدرضا شاهآبادی، رمانهای «لالایی برای دخترمرده»، « هیچ کس جراتش را ندارد» و «وقتی مژی گم شد» را نقد کردند.
او در این گفتوگو در پاسخ به اظهار نظر شهلا شمس مربی ادبی مرکز که میگفت: در داستانهای امروز جای خیلی از موضوعها خالی است، این حرف را تایید کرد و گفت: هر نویسنده سبک خاص خودش را دارد.
دبیر سابق طرح رمان نوجوان که سالها مسوولیت مدیریت انتشارات و معاونت تولید کانون را برعهده داشت، دربارهی هدف خود از نوشتن کتابهای تاریخی، بهخصوص کتاب «زیر بار ستم نمیکنیم زندگی» و پاسخ به این سوال که آیا بهتر نبود کتابهای، امام آمد، درود بر برادر ارتشی، نیمکتهای پاییزی، بهتر بود برای گروه سنی "ه" در نظر گرفته میشد؟ به بیان خاطرات خود از دوران انقلاب پرداخت و سپس از بهترین کتابی که خوانده و نوشته بود صحبت کرد.
مجید شفیعی از «کابوس ماهان» گفت
اعضای نوجوان مرکز شماره یک کانون کوثر در یک تماس تلفنی، رمان «کابوس ماهان» از (مجموعه رمان نوجوان امروز) نوشتهی مجید شفیعی را نقد کردند.
در این گفتوگوی تلفنی یکی از اعضا گفت: آرایههای ادبی به کار رفته در کلمات باعث شده اگر چه باعث شده مخاطب از رمان لذت ببرد. اما کلمات غنی مثل؛ ملوّث، محراب مقرنس و کلماتی که درک آن برای ما نوجوانان مشکل است و خواننده را به فکر فرو میبرد، بهتر بود با واژهنامهای برای درک بهتر مفهوم این کلمات در انتهای کتاب همراه میشد.
شفیعی در این زمینه پاسخ گفت: کلماتی مثل مقرنس اصطلاح دیگری ندارد و گچبریهای زیر طاقهای گنبد را که به صورت برجسته است مقرنس میگویند اما شما درست میگویید اگر واژهنامهای بود درک معانی بهتر میشد.
وی در جواب عضوی که پرسید: برای فردی که علاقهمند نویسندگی است چه توصیهای دارید؟ افزود: اول باید ناخودآگاه خود را قوی کنید. ناخودآگاه چیزی است که گاهی اوقات ما آن را برمیداریم بدون اینکه بدانیم چه تاثیری برما میگذارد مثل یک تابلوی نقاشی، یک نگاه، یک فیلم، یک نوشته. باید یک اشراف کلی به موضوعهای مختلف داشته باشیم و خوب نگاه کنیم. میانِ نگاه کردن و دیدن، فاصله است.
در این گفتوگوی تلفنی یکی از اعضا پرسید: شما کتاب را با حملهی مغولها به کشور پایان داده بودید اگر میخواستید کتاب را ادامه دهید از روی تخیل خودتون مینوشتید یا تاریخ؟
شفیعی پاسخ داد: تاریخ هم یک نوعی تخیل است. هیچ چیزی در این جهان قطعیت ندارد. مثلاً وقتی یک اتفاقی در یک نقطهی شهر بیفتد، تا از آن خبردار شویم به چند صورت روایت میشود. تاریخ نویسان هم راویان اخبارند نه واقعیتپردازان و حقیقتگویان. یک مثلی هست که میگوید : «تاریخ را همیشه فاتحان مینویسند» و نمیشود گفت که این واقعه قطعاً رخ داده یا نه. اما در کلیت و براساس شواهد تاریخی، تاریخ اجتماعی، تاریخ فرهنگی، تاریخ نقاشی، تاریخ صنایع دستی نوشته شده است. تاریخ برای من دستآویزی بود تا تخیل خودم را بروز دهم.
عضو دیگر کانون کوثر سوال خود را اینگونه مطرح کرد: شما سعی کردید داستان را به صورت حقیقت بنویسید؟
شفیعی پاسخ داد: منظور شما از حقیقت چیزی است که واقع شده یا چیزی است که در ذهنیت تاریخی یا ذهنیت بشری است؟ اینها با هم فرق دارد. نوشتهی من بر اساس چیزی که اتفاق افتاده نیست. بر اساس تخیل نظامی است. تخیل نظامی در هفت پیکر. آن هم گنبد فیروزه. من از شخصیت ماهان که در این حکایت است، استفاده کردهام. این اتفاق واقعیت ندارد اما حقیقت دارد. به عنوان مثال وقتی آسمان ابری را نگاه میکنید چون ستارهای نمیبینید میتوانید بگویید ستاره وجود ندارد. بیتردید چنین نیست ستاره حقیقت است اما ابر واقعیت.
عضو دیگری گفتوگویش را با مجید شفیعی اینگونه آغاز کرد: شما فصل آخر کتاب را در اول آوردهاید و اسمش را گذاشتهاید «حکایت آخر» هدفتان از اینگونه تغییر چه بود؟
نویسنده پاسخ داد: ما چیزی که در داستان پایهگذاری میکنیم این است که باید آن منطق را جا بیندازیم که این کتاب خواندنی شود و اگر من این منطق را جا میانداختم نمیشد. حکایت آخر یعنی چیزی که بر سینهی نظامی است. اواخر عمر نظامی مصادف بود با حملهی مغولها و من در آن جا تا حدودی اشاره کردم به بی لیاقتی حاکمهایی که در آن جا تعدادی از بازرگانان را گردن زدند و مغولها به ایران حمله کردند و حاکم آن زمان قلمروهای زیادی را گرفتند. من فکر کردم اول از نظامی شروع کنم چون نظامی آخر قضایا را دیده بود یعنی نظامی وقتی کتابش را نوشته بوده تو ذهنیتش همه را دیده و نشان داده که چه چیزی اتفاق افتاده است و شاعران و نویسندگان اغلب از سایر مردم جلوتر بودند.
غلامرضا بکتاش: «دو پنجره»، دیدار باران و بهار است
غلامرضا بکتاش شاعر حوزهی کودک و نوجوان هفتهی کتاب و کتابخوانی در قالب طرح دو پنجره به صورت حضوری میهمان اعضای ادبی مراکز کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان اردبیل شد.
بکتاش از اینکه میهمان اعضای ادبی مراکز کانون استان اردبیل بود اظهار خرسندی کرد و گفت: امیدوارم بتوانم در این نشست چیزهای خوبی از اعضای ادبی یاد بگیرم چرا که من بیشتر از آنکه از بزرگترها چیز یاد بگیرم از کودکان میآموزم.
بکتاش طرح دو پنجره را دیدار رود با دریا و باران و بهار دانست و گفت: در قالب این برنامه آشناییها شکل میگیرد، برنامهی خوبی که امکان میدهد دوستیها پا بگیرد و نویسنده و شاعر با مخاطب و مخاطب با خالق آثار ویژهی خود، ارتباط برقرار کنند و نیازهای هم را بفهمند.
بکتاش با اشاره به جذابیت و کارکردهای نقد، کودکان را نقدکنندههای منصف و دقیقی نامید و گفت: نقد برای کودکان در سایهی مطالعه و شناخت میسر میشود البته صرف کتاب خواندن کسی را صاحب قدرت نقد و دید منتقدانه نمیکند باید در خوانش کتاب نوعی کنکاش هم مدنظر خواننده باشد تا بتواند نگاه شاعر و نویسنده را دریابد.
وی اعضای ادبی کانون استان اردبیل را دارای دیدی منتقدانه دانست که در سایهی زحمتهای مربیان به بار نشسته است.
«رونویسی از بهار » و «با دو چشمم میچشم» دو کتاب شاعر در این نشست نقد شد.
یوسف قوجق ترکمن شهروند مشگینشهری شد
یوسف قوجق، خالق «لالو» از مجموعه (رمان نوجوان امروز) به مناسبت هفتهی کتاب و کتابخوانی مهمان اعضا و مربیان کانون مرکز شماره یک مشگینشهر بود.
در این نشست ادبی تعدادی از اعضای مرکز یک مشگینشهر، مربی ادبی مرکز دو شهرستان و دو نفر از اعضای انجمن نویسندگان مشگینشهر نقدهای خود را در خصوص کتابهای «لالو» «نردبانی رو به آسمان» و «اسب پرنده» خواندند.
ارایهی نقدهای دقیق باعث شگفتی و لذت یوسف قوجق شد و باعث شد وی بارها و بارها از خوانندگان نقد به دلیل اشاره به موارد ظریف و مهم قدردانی کند.
در پایان این مراسم لوح شهروند افتخاری مشگینشهر از سوی رییس شورای شهر، در حضور جمعی از مسوولان شهرستان به یوسف قوجق اهدا شد وی با اظهار خرسندی از دریافت این افتخار خود را یوسف قوجق مشگینشهری نامید و آن را افتخار بزرگی برای خود دانست.
قبل از این نیز شورای شهر مشگینشهر لوح شهروند افتخاری را به هوشنگ مرادی کرمانی اعطا کرده بود.