حمید کیانیان، کارگردان نمایش «پرنده و فیل» این سالها تلاش کرده است با شیوهی نمایشدرمانی علاقهمندان با نیازهای ویژه را جذب تئاتر کند و ثابت کند که با افزایش عزت نفس میتوان بر فیل ناتوانی غلبه کرد و شاهکار آفرید. این نمایش تاکنون به 26 شهر ایران سفر کرده و بالغ بر 500 اجرا داشته است. همچنین منتخب جشنوارههای کویر یزد و بینالمللی تئاتر امید آفرین اصفهان از میان 35 گروه شرکتکننده از ایران و 6 کشور آلمان، بلژیک، ایتالیا، هلند، ارمنستان، اوگاندا با کسب هشت رتبهی برتر شده است.
«پرنده و فیل» کاری از گروه تئاتر معلولان جسمیحرکتی موسسهی خیریهی توانمندسازی بچههای باران مشهد است و مریم شمس کلوخی، مرتضی جوانشیر، محمد شهاب مهدیزاده، داوود بیگلری، مریم سلیمانخواه، زهرا بابایی، ملیحه همایونی و خلیل قاسمی به عنوان بازیگر در این نمایش ایفای نقش میکنند. طراحی صحنه و نور را حمید کیانیان، آهنگسازی آن را معین مشیرپور و طراحی و دوخت لباس را زینب رشتی به عهده داشتهاند. همچنین سمیرا صالحزاده منشی صحنه و یاور کیانیان مسوول پخش صوت این اثر نمایشیاند. سمیرا سیادت نیز طراح پوستر و بروشور نمایش است.
در طول اجرای این نمایش، علاوه بر مدیران کانون و مسوولان فرهنگی و هنری کشور، هنرمندان بسیاری همچون داوود کیانیان (که نویسندهی این نمایش هم بود)، مرضیه برومند، هدایت هاشمی، آزاده پورمختار، عباس جهانگیریان و ... به تماشایش نشستند.
به بهانهی اجرای این اثر در تهران و در مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به سراغ کارگردان با انرژی و خوشفکر آن رفتیم و گپی دوستانه زدیم که در ادامه میخوانید.
****
چه شد که سراغ بچهها رفتید؟ چرا تئاتر را برای بچهها اجرا میکنید؟
- من از بچگی کار کودک و نوجوان انجام میدادم. از سال 50 که شروع به کار بازیگری کردم، کارم حوزهی کودک و نوجوان بود. بعد از آن هم اکثر کارهایی که کردهام در حوزهی کودک و نوجوان بوده است. از آنجاکه تولدم هم 16 مهر، روز جهانی کودک است، اصلا کودک ماندهام و خوشبختانه بزرگ نشدهام! علت اصلیاش اما این است که ما فرهنگسازی را باید از بچهها شروع کنیم. من روز اولی که این کار را برای هیات بازبینی مشهد گذاشتم، چند تن از مسوولان و چند تن از بزرگان و پیشکسوتان تئاتر در میان آنها بودند. دقیقا جملهای که به من گفتند این بود که «کو بازیگرهات؟» گفتم همینها هستند. گفتند «معلولان؟ بچهها که از آنها میترسند». من گفتم اتفاقا به همین دلیل که شما، به اشتباه، میگویید میترسند، میخواهم آنها این نمایش را بازی کنند تا ثابت کنم بچهها خیلی پاکتر از من و شما هستند و نمیترسند. بچهها آن فطرت خداییشان هنوز مثل ما خدشهدار نشده است. همین بود که من برای بچههای مشهد این تئاتر را اجرا کردم.
عکسالعمل بچهها به نمایشی که بعدتر دیدند چه بود؟
- بچهها همینطور که میبینید، میروند، عکس میگیرند و آنقدر ارتباط خوبی برقرار میشود که یاد میگیرند معلولیت چیز عجیبی نیست. او هم مثل من است. حالا من توی فیزیک ناتوانم و کسی نمیفهمد و نمیبیند. یکی روسریاش را نمیتواند سرش کند، یکی دکمهاش را نمیتواند ببندد، اما فرق زیادی با هم نداریم. فقط محدودیتهای او دیده میشود، محدودیتهای من دیده نمیشود. به همین علت تمام عمرم کار کودک و نوجوان خواهم کرد. تا کودکان این مسایل را یاد بگیرند و این ارتباط برقرار شود که نسلهای بعدی دیگر وقتی یک نفر با نیازهای ویژه را دیدند، به عنوان متکدی به او پول ندهند. چیزی که در حال حاضر بسیار اتفاق میافتد.
این مساله برای بچههای گروه شما هم تا به حال اتفاق افتاده و عکسالعمل بچهها چه بوده است؟
- برای بچههای ما هم اتفاق میافتد. اما بچههای ما چون یاد گرفتهاند، پذیرفتهاند که معلول هستند، پول را پس میدهند و میگویند ما بازیگریم و این هم کارتمان است، بیایید نمایش ما را ببینید. از یکسو فرهنگسازی میشود و از سوی دیگر به این رشد میرسد که به خودش بقبولاند من معلول هستم. معلولها یک مشکل بزرگ دارند. یعنی فرهنگ ما متاسفانه این مشکل یا ذهنیت را القا کرده است. آنها اصلا فکر نمیکنند که انسان هستند. فکر نمیکنند زن یا مرد هستند. فکر میکنند فقط معلول هستند. من این نگاه را برعکس کردهام. گفتم اول انسان هستید، بعد جنسیتتان است و بعد محدودیتهایی دارید.
چه رفتاری در برخورد با افراد با نیازهای ویژه شما را بیشتر از همه اذیت میکند؟
- ما خیلی وقتها دست بچههایمان را میگیریم و یک معلولی که روی تخت خوابیده را نشان میدهیم و میگوییم او را ببین! آنوقت تو تبلت میخواهی؟ شکر کن! بدترین نوع شکرگذاری در عالم این است که یک فرد با نیازهای ویژه را عبرت یک انسان سالم قرار دهیم. این عبرت نیست. آن فرد با نیازهای ویژه دارد زندگی میکند. او رسالتش این است و رسالت تو چیز دیگری است. ما برای نمایشگاهی که برگزار کردیم، عنوان «گروه تئاتر معلولین جسمیحرکتی مشهد» را نوشته بودیم. سه تا از این بچهها فروشندهی ما بودند. خانمی آمد جنسی خرید و قبل از اینکه پول بدهد گفت: «گروه تئاتر معلولان؟ شما که معلول نیستید». گفتیم چرا دیگر با عصا و ویلچر هستند. گفت: «نه شما خیلی خوشگل و خوشتیپ هستید». بعد جنس را نخرید و آنرا پس داد! چون میگفت شما خیلی به خودتان رسیدهاید پس وضعتان خوب است. نمیداند که این به خود رسیدن مربوط به عزت نفس آدم است. چه ربطی به این قضیه دارد؟ این آدم احتیاج به سرمایه دارد که از هیچ، بلند شود و توی جامعهای برود که هیچکس به هیچکس نیست. متاسفانه این یکی از آسیبهای ما است ولی ما با آن میجنگیم و همیشه هم گفتهایم اینها احتیاج به کمک دارند و قرار است وارد جامعه بشوند و مثل من و شما زندگی کنند.
قبل از کار با کودکان با نیازهای ویژه با افراد دیگری هم کار میکردید؟
- سالها پیش با کودکان بزهکار زیر 16 سال کار میکردم و نتایج خیلی خوبی به دست آوردم. کار به جشنوارهی فجر رفت و وزیر ارشاد زمان کار ما را دید. از 21 نفری که آنجا و بچههای زیر 16 سال بودند، در میانشان قاتل، پخشکنندهی مواد مخدر، خردهفروش ومعتاد هم بود. 20 نفر از آنها به زندگی برگشتند و اکنون زندگی خودشان را دارند، زن و بچه دارند. فقط یک نفرشان نتوانست برگردد. آن هم به خاطر شرایط بسیار سختی که به او تحمیل شده بود. بعد از آن مدتی کار تئاتر نکردم، یعنی با بچههایی کار میکردم که خیلی سر به راه نبودند. یادم میآید یکی از بچهها میگفت آقای کیانیان من وقتی میآمدم توی محله دخترها از ترس من محله را دور میزدند و به خانههایشان میرفتند. ولی بعد نماز شب خواندنش ترک نمیشد. من اصلا به او نگفتم نماز بخواند، ولی خب این اتفاق افتاد.
چه شد که سراغ کار با افراد با نیازهای ویژه رفتید؟
- دوستی را آوردند که بازیگر تئاتر بود و در یک سانحهی تصادف از ناحیهی گردن قطع نخاع شده بود. به من گفتند که چون کار تئاتر میکند به او هم بپرداز. این فرد در آسایشگاه معلولان زندگی میکرد. من رفتم این خانم را از نزدیک در آسایشگاه دیدم. در اتاقی بود که حدود 30 معلول دیگر نیز آنجا خوابیده بودند. هنوز هم متاسفانه شیوهی نگهداری این عزیزان در ایران همینطور است. شیوهای که در تمام دنیا منسوخ شده، چون بسیار مضر است. از آنجاییکه ارتباطاتم با مردم کمی راحت است، جور دیگری به آدمها نگاه میکنم. از وقتی که وارد آسایشگاه شدم با همهی آنها رفیق شدم و دیدم چهقدر توانمندی اینجا خوابیده است که همه روی تخت هستند. درصورتیکه آنها میتوانند خیلی کارها انجام بدهند، از جمله اینکه تئاتر بازی کنند. من یک سال و نیم دوندگی کردم تا بگذارند با آنها رایگان کار تئاتر انجام بدهم. متاسفانه اجازه ندادند و معتقد بودند توجیه اقتصادی و درمانی ندارد! طرح توجیهی نوشتم، طرح اقتصادی دادم، اما اجازه ندادند. آن کار را رها کردم و گفتم خدا شاهد باش که من خواستم، اما آنها اجازه نداند؛ خودت اگر جای دیگری خواستی برای من این کار را جور کن. اتفاقی افتاد و ما با یک گروهی آشنا شدیم که به اصطلاح در یک مجتمع آموزشیدرمانی برای بچههای معلول جسمیحرکتی بودند. گفتم که میخواهم با آنها تئاتر کار کنم، گفتند اشکالی ندارد. آنجا رفتیم و کار و تمرین را شروع کردیم. اتفاقات عجیبی طی یک ماه برای این بچهها افتاد و خانوادههایشان خیلی خوشحال بودند. مثلا دختری در گروه داشتیم که 18 سال از خانه بیرون نیامده بود. آخرها فقط سوار اتوبوسهای معلولان میشد و مقابل آموزشگاه پیاده میشد و برعکس. بعد از دو ماه که با این خانم کار کردیم، شروع کرد به انجام خریدهای خانه، از خرید نانوایی و بقالی فعالیتش را آغاز کرد. در حال حاضر ازدواج کرده، بچه و زندگی مستقلی برای خودش دارد؛ زندگیاش هم کاملا عادی است.
گروه تئاتر «پرنده و فیل» بچههای همان مجتمع آموزشی هستند؟
- خیر. بعد از هشت ماه از آنجا من را بیرون کردند و گفتند تئاتر قرطیبازی است و جنبهی اقتصادی هم ندارد! هرچه من گفتم چنین نیست کسی گوش نکرد و من را بیرون کردند. به خانوادهها هم زنگ زدند که دیگر اینجا کلاس تئاتر نیست و اگر بلایی سر بچههایتان آمد ما مسوول نیستیم. یعنی ریشهی ما را زدند. بعد از آن من به خانهی تکتک این بچهها رفتم و با آنها صحبت کردم. از آنجا که خانوادهها تغییرات خوبی در بچههایشان دیده بودند، این اعتماد را به ما کردند. ما هم یک خانهی استیجاری داشتیم که در زیرزمین آن شروع به کار کردیم و این نمایش به اجرا رسید و کم کم پا گرفت. 11 نفر بودیم و اکنون 106 عضو داریم و یک موسسهی خیریهی ثبت شدهایم. بچههای معلول را از جاهای مختلف انتخاب و جمع کردیم که اکنون مستقل زندگی میکنند. برای مثال یک دختر قطع نخاعی در جمعمان داریم که تنها دختر قطع نخاع کشور است که مستقل زندگی میکند. خانه اجاره کرده و دو پرستار گرفته است. از تابلوهای نقاشی که با دهانش میکشد درآمد دارد. از شبکهای که 350 نفر زیرمجموعهاش هستند هم درآمد دارد درحالیکه همیشه فقط روی تخت است. او قرار بود در آسایشگاه بماند و بمیرد؛ مثل خیلی از معلولهای دیگر که در آسایشگاه میمیرند. من از آن زمان 50 نفر را میشناسم که از دنیا رفتهاند درحالیکه میتوانستند زندگی کنند و کارایی خوبی در این جامعه داشته باشند و فقط مصرفکننده نباشند. این شد که با این بچهها تئاتر را شروع کردیم و اکنون هم عاشقانه دوستشان داریم.
برنامههای دیگری هم برای آنها دارید؟
- بله. ما 9 سال مجوز نداشتیم و همینطوری کار میکردیم. بهزیستی اصرار کرد که مجوز بگیریم. من گفتم نمیخواهم یک خیریه باشم چون اگر خیریه باشی همه ترحم میکنند و میگویند بدبختی و... من طرحی ریختم که بگذارند ما یک موسسهی خیریهی فرهنگیهنری باشیم. گفتند اصلا چنین چیزی نداریم. گفتم ما نخستین موسسهی خیریهی فرهنگیهنری میشویم. سه سال با بهزیستی درگیر بودیم و در نهایت اکنون به عنوان یک خیریهی توانمندسازی به ثبت رسیدهایم که انسانهای معلول را از انسانهای مصرفکننده به مولد تبدیل کنیم. بزرگترین شعارمان هم از اول همین بوده است. یعنی تغییر نگاه مردم از ترحم به احترام و آشتی مردم با معلولان و معلولان با مردم. یکی از علتهای بزرگی که بچههای معلول در خانههایشان ماندهاند و بیرون نمیآیند همان نوع نگاه مردم است. همانطور که گفتم در نهایت موسسهی ما به ثبت رسید و اکنون 106 عضو داریم. فقط کار تئاتر انجام نمیدهیم. یکی از کارهایمان تئاتر است. تئاتر در واقع خلاصهی یک عملیات نمایشدرمانی است. ما با معلولان کار درمانی انجام میدهیم. خلاصهی آن درمانها و اتودها تبدیل به یک نمایش میشود که آن نمایش را در سراسر کشور اجرا میکنیم. تاکنون به 26 شهر کشور سفر کرده و 500 اجرا در سطح کشور داشتهایم. بخش دیگر فعالیت ما این است که بچههایی را که استعداد یا علاقه دارند کارهای دستی تولید کنند، شناسایی میکنیم، به آنها سرمایه میدهیم و برای آموزششان استادی فراهم میکنیم. بعد محصولات تولیدشدهشان را از آنها میخریم. سپس این محصولات را به دیگر بچههایی که دارای محدودیت هستند میدهیم و آنها این محصولات را میفروشند. برای فروش محصولات نیز نمایشگاه میگذاریم. برای فروشندهها هم کلاسهای بازاریابی و فروشندگی میگذاریم و ساعتها با آنها وقت صرف میکنیم.
مثل همین نمایشگاهی که در بیرون سالن همین نمایش دارید؟
- بله. مثلا دختری که در نمایشگاه همین تئاتر است نمیتواند صحبت کند. معلولیت او به صورتی است که نمیتواند حرف بزند. آنها سه خواهر و برادر هستند و هر سه هم مثل هم همین مشکل را دارند. برادر او در حال حاضر مسوول غرفهی فرودگاه ما در مشهد است. یعنی در یک فرودگاه بینالمللی، فردی را در غرفه گذاشتهایم که نمیتواند حرف بزند. اما بهطور کامل کار فروشندگی انجام میدهد و با مردم ارتباط برقرار میکند.
آیا فعالیتهای دیگری هم دارید؟
- یک گروه دیگری هم که با آنها کار میکنیم بچههایی هستند که به موسیقی علاقه دارند. سازهای پیانو، تنبک، سنتور، دف و گیتار به آنها آموزش میدهیم. امیدواریم نمایشهایمان با یک گروه زندهی موسیقی همراه باشد و دیگر ضبطی نباشد. در عین حال به فکر برگزاری کنسرت هم هستیم. اینها مجموعهکارهای توانمندسازی ما است.
یکسری کارهایی هم داریم که به آنها حرکات نمادین میگوییم. یعنی بچهها را وارد جامعه میکنیم تا جامعه آنها را ببیند. برای مثال ما هفتهای یکبار در بزرگترین پارک مشهد صبحها دور میزنیم. بقیهی مردم هم در این پارک دور میزنند؛ حالا راه رفتن و دور زدن آنها 20 دقیقه طول میکشد، برای ما 3 ساعت زمان میبرد، اما این کار را میکنیم. یا مثلا همه با هم به سینما و تئاتر میرویم. ما تمام تئاترهای مشهد را میبینیم. حرکات رکوردزنی هم داریم. سال 93، 21 نفر از این بچهها را به نمایندگی از بقیه به قلعهرودخان بردیم. بچهها با همین معلولیت آمدند و رکوردی در آسیا ثبت شد. هرجا که نمایش اجرا میکنیم یک غرفه هم در کنارش داریم. با این کار برای چند نفر از بچهها هم درآمدزایی و محصولات دیگر بچهها هم که در مشهد زندگی میکنند فروخته میشود.
از مخاطبهای تئاترتان چه بازخوردهایی داشتهاید؟
- در پایان یکی از اجراها یکی از بازیگرانی که به تماشای نمایش آمده بود گفت: «من یک هفته حالم خیلی بد بود و به خاطر مشکلات فیزیکی که داشتم از تمام دنیا سیر شده بودم». او نفهمیده بود که خدا او را آورده تا نمایش ما را ببیند. گفت «الآن که آمدم اینجا و این نمایش را دیدم، تازه فهمیدم چهقدر این یکهفته زمان از دست دادهام و میتوانستم خیلی کارها انجام بدهم». این تازه حرف کسی است که هنرمند و بازیگر است و خودش نقش بازی میکند. از این دست اتفاقات خیلی زیاد است.
یک مادری به من زنگ زد و گفت «شما با بچهی من چهکار کردهاید؟» بچهاش معلول ویلچری بود که آمده و تئاتر ما را دیده بود. گفت «همیشه او را با ماشین که جایی میبردیم ویلچیر را میآوردیم دم خانه او را سوار میکردیم، بعد هم ویلچیر را میبردیم تا لب تختش و او مینشست روی تختش. دم در گفته من ویلچیر نمیخواهم. از این به بعد میخواهم سینهخیز بروم. من باید یاد بگیرم روی پای خودم بایستم». گفتم من کاری نکردم، فقط یک نمایش به او نشان دادم.
درواقع میخواهم بگویم این کار، روی هر تماشاگری به یک نوعی تاثیر دارد. چون کسانی را میبینند که سالها فرهنگ ما به آنها القا کرده که «ناتوان و بدبخت هستند! گناه دارند! طفلکی چهقدر هم خوشگل و جوان است!» اینها جملاتی هستند که اغلب ما میگوییم. اما دیدن نمایش با بازی افراد با نیازهای ویژه نشان میدهد که اصلا اینطور نیست. نه گناه دارند و نه مظلوم هستند. آنها میتوانند بدترین یا بهترین آدمهای روی زمین باشند. ربطی ندارند به اینکه دست و پا ندارند. این نمایش به تماشاگر نشان میدهد که به انسانیت معلولان نگاه کنند. به نظر من این مساله در بازخورد تماشاگرهای ما بسیار دیده شد.
نمایش «فیل و پرنده» در مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اجرا میشود. آشنایی شما با کانون پرورش فکری از چه زمانی و چهطور بود؟
- از خیلی سال پیش و از زمانی که برادر بزرگم مدیر سینمایی و تئاتر کانون بود با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شدم.
کانون پرورش فکری مراکز فراگیر هم دارد که مخصوص کودکان با نیازهای ویژه است. چهقدر این مراکز را در پرورش کودکان با نیازهای ویژه و شکوفا شدن استعدادهایشان موثر میدانید؟
- کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در پیوند با سازمان بهزیستی، تئاتر فراگیر را پایهگذاری کردند که در آن بخشی نیز به کودکان با نیازهای ویژه اختصاص دارد. در این طرح تئاترها را بازبینی میکنند و اگر طبق استانداردهای مورد نظرشان باشد آنرا حمایت میکنند و برای اجرای نمایش هم سالن در اختیار گروه اجرایی میگذارند. به نظر من طرح بسیار خوبی است چون امکان حضور گروههای شهرستانی در تهران را فراهم میکند. این موضوع برای بازیگران و افراد با نیازهای ویژه چند برابر بهتر است. حضور این افراد در تهران به عنوان پایتخت، به افراد با نیازهای ویژه اعتماد به نفس بیشتری میدهد. در گذشته هیچ گروه تئاتری چنین امکاناتی نداشته است. این امکانات به افراد فرصت میدهد استعداد و توانایی خود را نشان دهند و در عین حال تئاتر و فیلمهای خوب ببیینند. در عین حال به گروههای تئاتر کمکهزینه هم تعلق میگیرد که هرچند جوابگوی هزینههای بالا نیست اما کمک خوبی است. به کل از لحاظ اعتباری و به وجود آمدن و بالا بردن اعتماد به نفس اقدام بسیار موثری است.
گفتوگو از نگار عجایبی