حدیث رفاقت با بچه‌های روستا

صبح روز یک‌شنبه هشتم مرداد، طی آیینی با حضور محمدرضا واعظ‌مهدوی، معاون توسعه‌ی امور آموزشی و فرهنگی سازمان مدیریت و برنامه‌ریزی کشور و علیرضا حاجیان‌زاده، مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان 31 خودرو به ناوگان کتاب‌خانه‌های سیار روستایی کانون افزوده شد. بنا به گفته‌ی فریدون واحدی، معاون توسعه و مدیریت منابع کانون، هزینه‌ی خرید و تجهیز این کتاب‌خانه‌های سیار با حمایت مسوولان سازمان برنامه‌ و بودجه از محل طرح تملک دارایی تامین شده است.

گفت‌وگو از علی‌اکبر امینیاما کتاب‌خانه‌های سیار از کجا کارشان را آغاز کردند؟ از چه زمانی؟ از سال 1345 تا به امروز مربیان سیار کانون پرورش فکری برای رساندن امکانات فرهنگی به کودکان با استفاده از چهارپایان، موتورسیکلت، جیپ، مینی‌بوس و اتوبوس به مناطق روستایی، عشایری، مرزی و کم‌تربرخوردار در ایران سفر می‌کنند. کودکان هم شاید به دلیل محدودیت‌هایی که دارند از ارزش و اهمیت حضور این کتاب‌خانه‌ها به خوبی باخبرند و در زمان و تاریخ مشخص از هر ماه، در ابتدای روستا به انتظار می‌نشینند تا مربی‌شان را به درون روستا مشایعت کنند. به بهانه‌ی اضافه‌شدن این ناوگان جدید با چند تن از مربیان مراکز سیار روستایی کانون در مورد اهمیت این کار و ویژگی‌ها و خاطرات تلخ ‌و شیرین آن گفت‌وگویی‌هایی داشتیم.

مراکز سیار روستایی، موثرترین فعالیت فرهنگی است

من سیوان اسدی از شهرستان مریوان در استان کردستان هستم و حدود 10 سال در کانون پرورش فکری سابقه‌ی خدمت دارم. از این مدت، هشت سال در مرکز ثابت شهری بوده‌ام و حدود 10 ماهی است که به مرکز سیار روستایی آمده‌ام.

مربی سیار روستایی باید چه خصوصیاتی داشته باشد؟

- خیلی از همکاران ما می‌گویند که مربی فقط باید عشق بورزد. من می‌خواهم هم این حرف را نقد کنم و هم تجربه‌ی شخصی خودم را بگویم. واقعیت این است که جنبه‌ی مادی هر کاری مهم‌ترین بخش آن است. عشق را کنار بگذاریم، یعنی شما تا از لحاظ مادی تامین نباشید نمی‌توانید با عشق کار کنید. فکر می‌کنم «من عاشق کارم هستم» باید فقط شعار نباشد. کانون پرورش فکری و به‌ویژه مراکز سیار روستایی ظرفیت بسیار بالایی دارند. کتاب‌خانه‌ی سیار روستایی اگر امکانات، ماشین و یک مربی فرهنگی‌هنری هم همراه داشته باشد می‌تواند بهتر و بیش‌تر خدمت‌رسانی کند. رسالت اصلی کانون در همین مراکز سیار روستایی است.

بر اساس مشاهدات خودتان، فکر می‌کنید عضویت در کتاب‌خانه‌های کانون چه اثری روی زندگی بچه‌ها می‌گذارد؟

- نتیجه‌ی کار و اثربخشی فعالیت ما در بلندمدت مشخص می‌شود. به‌شخصه با تجربه‌ای که این چند سال در کانون داشته‌ام، بچه‌هایی که عضو مرکز زیرنظر من بوده‌اند با آن‌هایی که به کانون نمی‌آیند تفاوت دارند. شاید این تفاوت‌ها امروز خیلی محسوس نیست و نمی‌شود به آن اشاره کرد، ولی ما این را در درازمدت و زمانی که این بچه‌ها وارد جامعه می‌شوند می‌بینیم. وقتی اعضای سابق کانون که در جامعه شغل آبرومند و مفیدی پیدا کرده‌اند به کتاب‌خانه‌ی سابق‌شان سر می‌زنند و سلام گرمی به مربی می‌دهند، همین بازگوکننده‌ی تاثیر مراکز کانون است.

به عنوان یک مربی فکر می‌کنید اضافه‌شدن این ناوگان جدید به کتاب‌خانه‌های سیار کانون چه تاثیری دارد؟

- من تجربه‌ی مراکز سیار شهری را ندارم، ولی فکر می‌کنم ناوگان جدید برای این مناطق مناسب‌تر است. برای مناطقی روستایی، مخصوصا کوهستانی و صعب‌العبور، هم فکر می‌کنم باید به دنبال ماشین‌های مناسب‌تری باشیم. از طرفی به نظر من اگر بخواهیم رسالت واقعی کانون را در مراکز سیار روستایی اجرا کنیم باید یک مربی همراه داشته باشیم. این کار باعث تنوع‌بخشی، رشد کیفیت و افزایش اثرگذاری فعالیت‌های مراکز سیار می‌شود.

دنیاهای تازه را به روستاها می‌بریم

من، عبدالسلام مشهور، مربی کتاب‌خانه‌ی سیار روستایی شماره‌ی سه در استان آذربایجان غربی و شهر ارومیه هستم.

چه‌طور با کانون آشنا شده‌اید و چه مدت است این‌جا فعالیت می‌کنید؟

- من 14 سال است که سابقه‌ی خدمت به کودکان را در کانون پرورش فکری دارم. از آن‌جا که خودم بچه‌ی روستا هستم از اهمیت کار فرهنگی برای این بچه‌ها خبر دارم. در بدو تولد مادرم را از دست دادم و عمه‌ام من را به یکی از روستاهای همجوار برد. آقای خلیل حاتمی، مربی قدیمی کانون که از سال 1357 در کانون مشغول بود، در آن روستا هم فعالیت می‌کرد. در واقع آقای حاتمی به آن روستا می‌آمد و من تا کلاس پنجم ابتدایی تحت‌ پوشش کتاب‌خانه‌ی سیار او بودم. آن زمان کتاب‌های کانون را می‌خواندم و همین باعث شد همواره دعا کنم که همیشه با بچه‌ها باشم. آن موقع دلم می‌خواست بتوانم به عنوان معلم به بچه‌ها خدمت کنم و بین آن‌ها باشم. خوشبختانه در سال 1382 از اداره‌ی کار تماس گرفتند و گفتند کانون پرورش فکری استخدام دارد. برای مصاحبه رفتم و همین آقای حاتمی معرف من شد. زمانی که کارم را شروع کردم شاید ده یا ‌پانزده سال بین کتاب‌خانه‌ی سیار آقای حاتمی با کتاب‌خانه‌ی من وقفه افتاده بود. بچه‌ها و دوستان دوران کودکی‌ام والدین اعضای تحت‌ پوشش من بودند. به‌همین‌خاطر هم با کتاب‌خانه‌ی سیار روستایی کانون آشنایی داشتند و شروع کارم با استقبال خیلی خوب دانش‌آموزان روستایی همراه شد. این مساله خیلی برای من دلگرم‌کننده بود. خودم هم فرزند دارم. وقتی استارت ماشین را می‌زدم و به سمت روستا حرکت می‌کردم، از بچه‌های خودم دور می‌شدم؛ اما با خودم می‌گفتم الان پیش اعضای کتاب‌خانه‌ام می‌روم که عین بچه‌های خودم‌ هستند. واقعا دغدغه‌ی هیچ‌چیزی ندارم. همین که در روستاها بچه‌ها طرف ماشینم می‌آیند کیف می‌کنم. به نظر من این بهترین انرژی برای مربی است. خوشبختانه در این 14 سال هم موفق بوده‌ام، چون توانسته‌ام اعتماد بچه‌ها را جذب کنم.

شما اهمیت کتاب‌خانه‌ی سیار را در زندگی کودکان مناطق روستایی، عشایری، کم‌برخوردار و مرزی چه‌طور ارزیابی می‌کنید؟

- زمانی که کتاب‌خانه‌ی سیار کانون به یک روستا می‌رود و چند فعالیت کانونی انجام می‌دهد، برای بچه‌ها جذابیت خاصی دارد. هم از آن حال‌ و هوای خشک و رسمی آموزش بیرون می‌روند و هم فعالیت‌های کانون برای آن‌ها تازگی و تنوع دارد. در سال‌های ابتدایی مربی‌شدنم در کانون یک دستگاه آپارات داشتم. همین که با آپارات به روستایی می‌رفتم، حتی پدر و مادر بچه‌ها هم برای تماشا می‌آمدند. پرده می‌زدیم و یک سینمای کوچک راه می‌انداختیم که برای اهالی، به‌ویژه بچه‌ها، خیلی جذابیت داشت. بردن امکانات فرهنگی به روستاها به بچه‌ها انگیزه‌ی کشف و شناخت دنیا را می‌دهد. وقتی بچه‌ای کتابی از ما می‌گیرد، می‌بیند که این‌ها با کتاب‌های مدرسه فرق می‌کند، قصه‌ها جدیدی دارد و مطابق با دنیای امروزی خودش است.

فعالیت مربی‌های سیار کانون سراسر خاطره است، بااین‌حال همیشه یکی دو اتفاق هست که نقش پررنگ‌تری روی ذهن باقی می‌گذارد. از خاطرات این 14 سال بگویید.

- ما برای امانت کتاب به دانش‌آموزان کارت عضویت می‌دهیم. این کارت نماد اعضای کتاب‌خانه‌ی سیار است، شماره‌ی عضویت و نام کودک روی آن درج شده و اعضا با داشتنش احساس هویت می‌کنند. در تابستان دومین سال فعالیتم یک روز اکثر بچه‌ها آمدند و کتاب گرفتند، به‌جز یکی دو نفر. می‌دانستم که می‌آیند و منتظرشان بودم، چون به بچه‌ها گفته بودم که سر راه‌تان به فلانی و فلانی هم بگویید بیایند. در این بین، یک پسربچه‌ی خردسالی کارت بهداشت مادرش را آورده بود و می‌گفت آقا من هم کتاب می‌خواهم. گفتم آفرین به این روستا که با تمام کمبودهایی که دارد بچه‌هایش به کتاب و فرهنگ اهمیت می‌دهند. خوشحال بودم که توانسته‌ام به همه‌ی بچه‌ها بگویم این‌جا کتاب‌خانه و مربی‌ای هست که برای آن‌ها فعالیت فرهنگی انجام می‌دهد و ترغیب‌شان کنم تا بیایند و کتاب بگیرند، حتی با کارت بهداشت مادرشان.

راننده، مربی، مشاور

عبدالوحید بهزادی، مربی سیار روستایی برازجان از استان بوشهر هستم و کارشناسی زبان و ادبیات فارسی دارم. نزدیک به 10 سال است که در کانون کار می‌کنم.

با توجه به این سابقه‌ی طولانی فکر می‌کنید مربی سیار روستایی چه نقشی در زندگی اعضایش دارد؟

- سوای اثرگذاری فعالیت‌های کانونی، ما وقتی به یک روستا می‌رویم، بچه‌ها از موی سر تا کفش پایمان را تحلیل می‌کنند. آن‌ها می‌بینند که رفتار، حرکات و سکنات ما چه‌طور است و الگو می‌گیرند. خیلی از بچه‌ها مربی سیار را برای درد دل و گفتن از مشکلات زندگی‌شان انتخاب می‌کنند و حتی در مواردی ما را از پدر و مادرشان محرم‌تر می‌دانند.

با این حساب، مربی سیار باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد؟

- مربی باید حوصله داشته باشد و البته عشق. آدم تا کاری را دوست نداشته باشد نمی‌تواند درست انجامش بدهد. برای مثال یک بخش کار ما رانندگی است. خب ممکن است کسی مربی خوبی باشد، ولی از این بخش کار خوشش نیاید. من فکر می‌کنم تک‌تک فعالیت‌های مربی سیار روستایی، از رسیدگی به ماشین تا رفتن به روستا و دیدار با بچه‌ها باید از روی علاقه‌ی قلبی باشد.

داستان یک روستا و دو خواهر

توحید شفق‌پور از استان گیلان هستم و 11 سال است به عنوان مربی سیار روستایی در شهرستان مرزی بندر آستارا خدمت می‌کنم.

خود شما چه‌طور با کانون آشنا شده‌اید؟

- من از دوران کودکی و نوجوانی عضو کانون بودم و بعد از فارغ‌التحصیل شدن از دانشگاه به استخدام کانون درآمدم. در واقع در سال 1385 که مربی سیار روستایی کانون بازنشسته شده بود فراخوانی در سطح شهرستان اعلام شد. خوشبختانه بعد از دو مرحله مصاحبه در استان و دفتر ستاد در تهران توانستم در کانون استخدام شوم.

به عنوان مربی سیار کانون فکر می‌کنید این کتاب‌خانه‌ها در زندگی کودکان مناطق روستایی چه جایگاهی دارند؟

- به جرات می‌گویم بیش از نیم‌قرن کانون تنها نهادی است که در مناطق محروم خدمات فرهنگی ارایه می‌کند. البته بیان این موضوع با یک بغض همراه است. ما وقتی در این مناطق حضور داریم از این‌که خدمت‌رسانی می‌کنیم خوشحالیم، ولی بغضی هم گلوی ما را می‌گیرد، چرا که نباید این حد از فقر وجود داشته باشد. خوشبختانه کانون حمایت می‌کند و ما همین‌که می‌توانیم اثر بسیار کوچکی داشته باشیم انگیزه و نیرو می‌گیریم. مربی با کتاب‌خانه‌ی سیارش وارد روستایی دورافتاده می‌شود که حتی ماشین به سختی تا در مدرسه می‌رود؛ اما بعد می‌بینید پنج یا ‌شش نفر از بچه‌های قدونیم‌قد دوروبرش جمع شده‌اند.

وقتی برای نخستین‌بار به یک روستا می‌رویم بچه‌ها کاملا با ما و ماشین کانون بیگانه‌اند. بااین‌حال وقتی کم‌کم ارتباط برقرار می‌کنیم و جذب فعالیت‌های ما می‌شوند، می‌بینیم که دفعه‌ی بعد با خانواده‌ها می‌آیند. فعالیت‌های ما برای خانواده‌ها هم جالب است، به‌خصوص که در زمانی کودکی خودشان این اتفاقات کم‌تر بوده. این موضوع خیلی مبارک و خوش‌آیند است و آدم احساس غرور می‌کند که در نشر فرهنگ در کشور سهم کوچکی داریم.

یکی از خاطرات‌تان را به عنوان مربی کتاب‌خانه‌ی سیار کانون تعریف کنید.

- در یکی از روستاهای خیلی دورافتاده و محروم که به آن سر می‌زدیم دو خواهر عضو کتاب‌خانه‌ی من بودند؛ یکی کلاس پنجم و دیگری کلاس سوم بود. من هر 15روز یک‌بار به صورت دِه‌گردشی به روستای اول برمی‌گردم، ولی هر بار فقط یکی از این دو خواهر را می‌دیدم. وقتی جویای احوال شدم دیدم آن‌ها به قدری از لحاظ مالی فقیر هستند که مانتوی مشترک دارند. این خیلی آزاردهنده بود که خوشبختانه در هماهنگی با مدیر مدرسه اقداماتی انجام دادیم.

به هرحال، با همین وضعیت و مشکلات کودکان می‌آیند و کتاب می‌گیرند. در بعضی نقاط هیچ امکاناتی نیست، ما کتاب‌خانه‌های پستی را هم داریم که خیلی زحمت می‌کشند. بااین‌حال همه‌ی نقاط تحت پوشش مراکز پستی نیست. کتاب‌خانه‌ی سیار نهایت کانون است و به نقاطی می‌رود که هیچ نهاد فرهنگی حضور ندارد.

یک خاطره‌ی شیرین هم دارم که در منطقه‌ی حیران اتفاق افتاد. مدرسه‌ی یکی از روستاهای این منطقه نزدیک گردنه است. یک‌بار در راه مدرسه ماشین در برف سنگین گیر افتاد و نمی‌دانستم که باید چه کار کنم. خیلی دلهره داشتم، چون حتی اگر می‌خواستم پیاده شوم ممکن بود ماشین به درون پرتگاه سُر بخورد. ناگهان فهمیدم یک‌دسته آدم از جلو می‌آیند. نزدیک‌تر که شدند دیدم اعضای کتاب‌خانه‌ام هستند. آمدند و هیاهوی آن‌ها باعث شد خانواده‌ها و معلمان مدرسه جمع شدند. حال‌وهوای عجیبی بود و من در عمرم آن‌قدر خوشحال نشده بودم که آن روزی که این بچه‌ها به داد من رسیدند.

کشف یک مخترع در روستا

محسن کریمی‌، مربی فرهنگی کتاب‌خانه‌ی سیار روستایی بخش مرکزی استان قم هستم. من 12 سال در کانون سابقه‌ی فعالیت دارم. قبلا در حوزه‌ی ستادی و مدتی هم در فروش‌ و بازرگانی، امور عمومی و امور اداری کانون بوده‌ام. در اواخر دوران فعالیت هم به بخش فرهنگی منتقل شدم و الان سه سال است که به عنوان مربی سیار کار می‌کنم.

در این سه سال چه چیزهایی به عنوان یک مربی سیار آموخته‌اید؟

- این کار برای من خیلی مهم است. گاهی به همسرم می‌گویم وقتی تازه آمده بودم فکر می‌کردم کار راحتی به من سپرده‌اند، اما بعد دیدم که چه مسوولیت سختی بر عهده دارم. ما به بچه‌ها الگو ارایه می‌کنیم، حال اگر خودمان رفتار نامناسبی انجام بدهیم تاثیر منفی شدیدی می‌گذارد. فشار کار به قدری است که در ابتدا حتی می‌خواستم با کارشناس مسوول‌ مربوطه صحبت کنم که از درخواست انتقال به بخش سیار پشیمان شده‌ام. با این ‌حال با کمک دوستان انگیزه گرفتم، ماندم و خوشبختانه فکر می‌کنم موفق بوده‌ام.

نظرتان در مورد اضافه‌شدن این 31 خودروی جدید به ناوگان کتاب‌خانه‌های سیار کانون چیست؟

- این شاید کم‌ترین کاری باشد که باید در این حوزه انجام بدهیم. من فکر می‌کنم اگر بخواهیم تمام مناطق روستایی، عشایری، حاشیه‌ای و مرزی یک استان را پوشش بدهیم، شاید این 31 ماشین برای پنج استان کفایت کند. هنوز پتانسیل و ظرفیت بیش‌تری در این کار وجود دارد. درخواست من از مسوولان این است که نگاه‌مان به تامین نیازهای فرهنگی بچه‌های روستایی باشد. آن‌ها واقعا توانا هستند.

من عضوی دارم که با ماکو و ماسوره‌ی چرخ‌خیاطی مادرش یک جرثقیل کوچک درست کرده است. آرمیچر سوخته را تعمیر کرده و با چند قرقره‌ی ابتدایی یک بالابر کوچک ساخته است. روز اولی که من به آن روستا و مدرسه‌ای که این عضو در آن بود رفتم، همه گفتند: این بچه کمی دیوانه است، حواست به او باشد. من وقتی او را دیدم چنین احساسی نداشتم. زمانی که آمد و اطلاعاتش را گرفتم تا وارد سیستم کنم و به او کارت عضویت بدهم پرسیدم به چه چیزی علاقه داری؟ بقیه‌ی بچه‌ها گفتند او می‌گوید مخترع است، ولی هیچ‌چیزش به درد نمی‌خورد. فهمیدم که شاید بحث حسادتی بین بچه‌ها است. در واقع حسادت هم نبود، او را نمی‌شناختند و برایشان کمی غریبه بود. بچه‌های دیگر هر روز به کمک پدران‌شان در مزارع و غیره می‌رفتند، ولی او همیشه در خانه بود. ما برای این بچه کتاب‌های علمی آوردیم و استفاده کرد. خوشبختانه رتبه‌ی نخست استانی را در پژوهش کانون کسب کرد و در جشنواره‌ی جابر بن حیان همان سال برنده شد. این برای خود روستایی‌ها جالب توجه بود و بچه‌ها دیگر به او نمی‌گفتند دیوانه است، می‌گفتند «او مخترع روستای ما است». آن روستا به واسطه‌ی این بچه در آموزش‌ و پرورش استان هم شناخته شد. اگر حتی در هزار عضو ما یکی این‌طور باشد و خروجی کارش برای 100ها نفر مفید شود برای ما کافی است. حقوق کانون شاید به اندازه‌ی کافی نباشد، ولی خوشبختانه توانسته‌ایم ادامه بدهیم.

با توجه به سابقه‌ی کارتان و شناختی که از روستاها دارید، اگر نظر یا پیشنهادی دارید بفرمایید.

- الان در روستاها پدرها هنوز آن تعصب خاص خودشان را دارند. برای مثال ما روستاهایی داریم که دختران در کلاس ششم یا هفتم ازدواج می‌کنند، یا پسرها زود ازدواج می‌کنند. خیلی از بچه‌هایی که ازدواج نکرده‌اند هم از نعمت کارهای فرهنگی محروم‌اند. کانون می‌تواند به این بچه‌ها خیلی کمک کند. ما الان در استان قم دبیرستان‌های دخترانه را با هدف توزیع مجموعه‌رمان‌هایی که کانون تولید کرده است شناسایی کرده‌ایم. یک‌سری از کتاب‌های ما در مراکز کاذب است که مربوط به کتاب‌های گروه نوجوان می‌شود. ما این کتاب‌ها را در مرکز گنجانده‌ایم و به این بچه‌ها می‌دهیم. این رمان‌ها از جنبه‌ی اعتقادی و مذهبی هم مورد تایید هستند. ما حتی در پایگاه بسیج و قسمت حلقه‌ی صالحین خواهران هم می‌رویم. شاید در ابتدای کار کمی ممانعت به عمل می‌آمد، حتی از طرف فرمانده‌ی پایگاه بسیج‌شان، اما خوشبختانه کانون جایی است که همه به آن اعتماد دارند. الان دختران پایگاه عضو ما هستند و کیفیت فعالیت‌های فرهنگی ما را از نزدیک دیده‌اند. استقبال‌شان هم بیش‌تر شده است و از ما کتاب‌های بیش‌تری درخواست می‌کنند. من از مسوولان می‌خواهم برای برخورداری روستاها از خدمات فرهنگی تا جای ممکن به دنبال افزایش کتاب‌خانه‌های سیار روستایی باشند.

بستن کمربند ایمنی در جاده‌های خاکی

من، محمدجواد علیمردانی، مربی سیار روستایی شهرستان نی‌ریز استان فارس هستم و لیسانس گرافیک دارم. در حال حاضر 6 سال است که در کانون فعالیت می‌کنم.

فکر می‌کنید کتاب‌خانه‌های سیار کانون چه تاثیری بر زندگی کودکان روستایی دارد؟

- هدف کانون تاثیرگذاری بلندمدت روی کودکان ‌و نوجوانان است تا بتوانند به عنوان افرادی خلاق، متفکر و تیزبین وارد اجتماع شوند و از توانایی‌هایشان در زندگی شخصی و اجتماعی سود ببرند. ما روی گسترش افق ذهنی، افزایش خلاقیت و کسب توانایی کار با دست در کودکان کار می‌کنیم که ممکن است نتیجه‌ی واقعی‌اش را 20 سال دیگر نشان بدهد. به نظرم هدف ما مربیان کانون پرورش فکری این است که فکری را برای نسل‌های آینده پرورش بدهیم. به‌ویژه این‌که هیچ‌کدام از فعالیت‌های کانون اجباری نیست و بچه‌ها به انتخاب خودشان در هر فعالیتی شرکت می‌کنند. عمده‌ی آموزش‌های کانون هم به صورت غیرمستقیم است. برای مثال معمولا در جاده‌های خاکی روستا کسی کمربند ایمنی نمی‌بندد. من همیشه کمربندم را می‌بندم و بچه‌های عضوم هم دارند این عمل من را می‌بینند. خیلی از آموزش‌های کانون در حین انجام فعالیت‌هایی مثل نقاشی، کاردستی و غیره به همین شکل است. ما وقتی با بچه‌ها بازی می‌کنیم به آن‌ها تعامل را یاد می‌دهیم. ملاک در فعالیت‌های کانون برد و باخت و جایزه گرفتن نیست. ملاک کانون کار گروهی و اتفاقی است که در با هم بودن رخ می‌دهد.

از خاطرات‌تان بگویید.

- یکی از معلم‌ها تعریف می‌کرد که مسوولان آموزش‌ و پرورش به یکی از مدارس روستایی رفته و از بچه‌ها خواسته بودند مشکلات مدرسه‌شان را بیان کنند. همه‌ی بچه‌ها گفته ‌بودند که کتاب‌خانه‌ی سیار کانون دیربه‌دیر می‌آید و بگویید هفته‌ای یک‌بار بیاید! آن دوست معلم می‌گفت خیلی برای من جالب بود که بچه‌ها مشکلات مدرسه را فراموش کرده‌اند و به این چسبیده‌اند که چرا کتاب‌خانه‌ی سیار کانون فقط دو هفته یک‌بار می‌آید.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 2 =