کانون، ریشه‌های سینمای نو ایران را به‌وجود آورد

ابراهیم فروزش کارگردان آثار موفقی هم‌چون «خمره» و «کلید»، از برجسته‌ترین سینماگران ایرانی است. او فارغ‌التحصیل رشته‌ی کارگردانی از دانشگاه هنرهای دراماتیک است و فعالیت سینمایی‌اش را از سال 1349 در مرکز سینمایی کانون شروع کرده و علاوه بر فیلم‌نامه‌نویسی و کارگردانی تجربیات گران‌بهایی از سال‌ها حضور در کانون پرورش فکری و همکاری با برجسته‌ترین هنرمندان ایرانی دارد. به همین بهانه درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری مرکز سینمایی کانون، رشد جریان فیلم کودک و شرایط حال حاضر سینمای کودک در ایران پای صحبت‌های فروزش نشستیم.به عنوان مقدمه کمی درباره‌ی شروع فعالیت کانون پرورش فکری کودکان ‌و نوجوانان در حوزه‌ی سینما و شکل‌گیری جریان سینمای کودک در ایران صحبت کنید.

ابتدا باید بدانیم که کانون پرورش فکری با نگاهی مطالعه‌شده بر اساس کتاب‌خانه‌های کودک‌ و نوجوان به وجود آمده است. در واقع هدف این بود که کتاب‌خانه‌هایی باشد تا کودکان در اوقات فراغت به آن‌جا مراجعه کنند و کتاب بخوانند. در ابتدای امر هم کانون این کار را با یکی‌ دو کتاب‌خانه در تهران آغاز کرد و با مرور زمان آن‌را گسترش داد. آن زمان کانون ابتدای خیابان بهار بود، بعد به یک خیابان دیگر رفت که الان اسم آن را به خاطر ندارم و بعد هم به خیابان جم (فجر کنونی) منتقل شد، یعنی همان جایی که الان کانون زبان است. با گذشت سالیان در اواخر سال 1349 نیاز به وجود مرکز سینمایی در کانون حس شد. البته قبل از این سال هم فستیوال بین‌المللی فیلم‌های کودکان در کانون برگزار می‌شد و فیلم‌های کودکان از اقصی‌نقاط دنیا در این فستیوال حضور داشتند. در واقع بهترین فیلم‌های کودکان‌ و نوجوانان در این فستیوال درجه‌ی یک شرکت می‌کردند و کانون هم این فیلم‌ها را در قطع 16 میلی‌متری می‌خرید و در کتاب‌خانه‌هایش برای بچه‌ها نمایش می‌داد. حتی این جریان کم‌کم به کتاب‌خانه‌های شهرهای دیگر سرایت کرد و آن‌ها هم فیلم‌ها را نمایش می‌دادند. با این‌ حال به مرور ایام حس شد که با وجود استقبال گسترده‌ی بچه‌ها از فیلم‌های خاص خودشان؛ چرا یک مرکز سینمایی در کانون نباشد که با در نظر گرفتن تمام شرایط بومی، اقلیمی و نیازهای کودک ایرانی فیلم بسازد. بنابراین در سال 1349 یک استودیوی خیلی کوچکی در کانون به وجود آمد. این استودیو از یکی‌ دو اتاق برای کارهای گرافیکی و ساختن فیلم‌های انیمیشن تشکیل می‌شد. تجهیزات فیلم‌برداری و صدابرداری را هم در حد وسایل ساخت ایران خریدند. در نتیجه‌ی این فعالیت‌ها، کانون شروع به  فیلم‌سازی کرد و در همان سال 1349 چهار فیلم انیمیشن (ساخته‌ی فرشید مثقالی و آراپیک باغداساریان) و سه فیلم زنده («نان ‌و کوچه» از عباس کیارستمی، «بدبده» از محمدرضا اصلانی و «قصه‌ی درخت هلو» از حسن تهرانی) در همان جشنواره‌ی بین‌المللی که هر سال در تهران برگزار می‌شد به نمایش درآمد. آن سال این فیلم‌ها جوایزی را برنده شدند که سرلوحه‌ی آن‌ها هم فیلم «نان ‌و کوچه»‌ی کیارستمی بود.

در آن زمان مدیریت سه بخش عمده و در حقیقت معاونت فرهنگی و هنری کانون با فیروز شیروانلو بود و ایشان مرکز پژوهش، مرکز سینمایی و مرکز انتشارات کانون را اداره می‌کرد. در مرکز انتشارات افراد صاحب‌نامی چون نادر ابراهیمی، سیروس طاهباز و محمد قاضی حضور داشتند. در آن دوره این افراد به انتشارات کانون رو آورده و کتاب‌هایی مناسب کودک‌ و نوجوان تالیف و ترجمه می‌کردند که در نهایت این کتاب‌ها به کتاب‌خانه‌های کانون می‌رفت. فعالیت مرکز سینمایی کانون هم در طی سالیان در حال گسترش بود. در سال 1350 آقای شیروان‌لو به دلایلی از کانون رفتند و مقداری از مسوولیت امور سینمایی کانون به من محول شد که تا سال 1357 ادامه داشت. ما به دلیل این‌که حمایت کامل مالی می‌شدیم و مرکز سینما مقداری استقلال پیدا کرده بود، توانستیم فیلم‌های متعددی چه در حوزه‌ی انیمیشن و چه در حوزه‌ی فیلم‌های زنده و بلند سینمایی بسازیم. در آن زمان تقریبا کارگردان‌های شناخته‌شده‌ی سینمای ما که از نظر جنبه‌های اقتصادی و توجه صرف به گیشه به سینمای بدنه‌ی ایران تمایل نداشتند در کانون گردآمده بودند. در واقع با توجه به فکر و اندیشه‌ی کانونی، سازوکارهای انسانی کانون و توجه به فیلم‌های کودکان‌ و نوجوانان؛ کانون توانست نخبه‌های آن زمان را به خود جذب کند. اکثر این نخبگان داشتند مراحل اولیه‌ی فیلم‌سازی را این‌جا یاد می‌گرفتند. در کانون به دلیل تمامی سخت‌گیری‌ها و نظارت‌های مستقیمی که با هدف تولید آثار مطلوب برای کودکان‌ و نوجوانان انجام می‌شد، فیلم‌هایی ساخته شد که در عرصه‌های بین‌المللی هم عرض‌اندام کردند. در واقع کانون توانست ریشه‌های بنیادین یک نوع سینمای نو را در ایران بسازد و اگر این حرف اقرار نباشد، خیلی‌ها دوست داشتند که در مرکز سینمایی کانون کار کنند. این روند همین‌طور پیش رفت تا تولیدات کانون به حدود 70 تا 80 فیلم در زمینه‌ی فیلم آموزشی 35 میلی‌متری، فیلم انیمیشن و فیلم زنده رسید. یک بخشی هم داشتیم که در آن فیلم‌های 16 میلی‌متری زیر نظر آقای کیارستمی ساخته می‌شد.

بحث آموزش فیلم‌سازی به کودکان چطور مطرح شد؟

بله یک تلنگری که ما به این رویه زدیم آموزش خود بچه‌های کتاب‌خانه‌ها در زمینه‌ی فیلم‌سازی بود و وسایل این کار را هم خریدیم. آن وقت‌ها دوربین‌های هشت‌ میلی‌متری و آپارات مطرح بود. خوش‌بختانه مربی‌هایی جذب این کار شدند و به کتاب‌خانه‌ها رفتند که دانش‌آموخته‌ی دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک بودند. این کار به نوعی توسعه پیدا کرد و کم‌کم حتی در شهرستان‌ها هم اجرا شد. پابه‌پای این قضیه موسیقی، کتاب‌خوانی، نقاشی، تیاتر و کارهای دیگر هم تدریس می‌شد. در نتیجه بسیاری از کسانی که بعدها در سینمای ایران عرض‌اندام کردند، از بچه‌هایی بودند که از آموزش و تربیت کانون پرورش فکری بهره‌مند شده بودند. هم‌چنین با ساخت فیلم‌هایی که در جشنواره‌های خارجی شرکت می‌کرد، کانون در بطن سینمای ایران قرار گرفت. فیلم‌های کانون جوایز معتبر بین‌المللی کسب کرد و این مسیر ادامه پیدا کرد تا به انقلاب رسیدیم. بعد از انقلاب به دلیل تغییر موقعیت‌ها روند دیگری در امور تولید کانون در نظر گرفته شد. طبیعی است که بعد از هر انقلابی ممکن است رخوت و سستی پیش بیاید، ولی خوش‌بختانه بعد از آن دوباره مرکز سینمایی کانون توانست خود را پیدا کند و به مسیرش ادامه بدهد.

به نظر شما جریان‌سازی کانون در سینمای کودک‌ و نوجوان ایران بر مبنای چه اصولی شکل گرفت و رشد کرد و راه تداوم این تجربه چیست؟

این کار به این دلیل اتفاق افتاد که تعدادی از نیروهای جوان، روشن‌فکر و فعال در مرکز سینمایی در آتلیه‌های مختلف ما گردآمده بودند. اگر به اسامی آن‌ها نگاه کنیم افرادی را نظیر علی‌اکبر صادقی، مرتضی ممیز، نفیسه ریاحی، فرشید مثقالی، آراپیک باغداساریان، عبدالله علیمراد، پرویز نادری یا شاگردان‌شان می‌بینیم. هر کدام از این افراد به‌ مرور زمان آموخته‌های بسیاری در کانون داشتند و هر کدام توانستند حرفه‌ی خودشان مثل فیلم زنده، انیمیشن و فیلم‌های عروسکی مفصلی را رو به ‌جلو ببرند. آن‌ها درخشیدند، چون حرفی برای گفتن داشتند. به شخصه در حوزه‌ی فیلم‌های زنده در حد نیرو و توان خودم سعی کردم از بهترین‌های عرصه‌ی سینمای ایران و حتی سینمای بزرگ‌سال انتخاب کنم که برای کانون فیلم بسازند. برای مثال می‌توانم به کیارستمی که خود کانونی بود، امیر نادری، بهرام بیضایی، پرویز کیمیایی و حتی بعد از انقلاب داریوش مهرجویی اشاره کنم. این افراد که حتی ممکن بود مثل شاپور قریب در بدنه‌ی سینما فعال باشند، توانستند آثار بسیار ارزنده‌ای در کانون بسازند. شاهد این ادعا هم تمام جوایزی است که آن‌ها کسب کرده‌اند. ایده‌آل جوان‌هایی که آرزوی فیلم‌سازی داشتند این بود که کانون دست‌شان را بگیرد. حتی برای فیلم‌سازان حرفه‌ای هم افتخار بود در کانون فیلم بسازند. دلیلش این بود که آن‌ها استقلال عمل داشتند، در کارشان دخالت زیادی نمی‌شد، از صافی‌های آن‌چنانی سانسور نمی‌گذشتند و می‌توانستند حرفی برای گفتن داشته باشند. نتیجه این بود که حتی بعد از انقلاب هم بهترین فیلم‌هایی که از تلویزیون ایران پخش شد، همین فیلم‌های کانون بود. این‌جا صحبت از این بود آثاری بسازیم که همیشه بماند. با نگاهی به این فیلم‌ها می‌بینیم که همیشه ارزش نمایش‌ دادن دارند. در نتیجه این جریان‌سازی که سوال کردید به دلیل ذوق‌ و شوق گروه‌هایی بود که به کانون می‌آمدند. کانون هم واقعا دست آن‌ها را می‌گرفت و در حد امکان خودش بودجه و استقلال می‌داد تا هر آن‌چه را که نمی‌توانند در بیرون عرضه کنند، این‌جا بسازند. البته این‌طور نبود که هر کاری دل‌شان خواست انجام بدهند؛ چراکه ما یک شورای تولید برای تصمیم‌گیری داشتیم. ترکیب این شورا از اعضای خود مرکز سینمایی بود که شامل افرادی مثل پرویز دوایی، بیژن خرسند، کیارستمی، احمدرضا احمدی، طاهباز و خود من می‌شد. ما فیلم‌نامه‌ها را می‌خواندیم، ولی کارمان این نبود که تنها غلط بگیریم. هدف ما این بود که اگر کسی چیزی در چنته داشت با او صحبت کنیم تا بتواند فیلمش را در حد امکانات و بودجه‌ی کانون بسازد. بودجه‌ی کانون در تمام آن دوران بودجه‌ی اندکی بود. به ‌مرور زمان که بودجه به حد قابل‌ دفاعی رسید، کانون توانست یک استودیوی خیلی خوب و مجهز در همین خیابان جم داشته باشد که هنوز هم آثار و بقایای آن باقی است. همان‌طور که گفتم کانون در همین استودیو وسایلی را تهیه و فیلم‌هایش را صداگذاری کرد و به نمایش گذاشت. از طرفی مساله‌ی آموزش فیلم‌سازی به کودکان در کتاب‌خانه‌های کانون هم بیشتر شد و مربیان خیلی خوبی پیدا کرد. نتیجه‌اش هم تربیت تعدادی از کارگردان‌های خوب سینمای ایران بود. افرادی مثل بهروز افخمی، محمدعلی طالبی، محمدعلی سجادی و دیگران از اعضای کانون بوده‌اند که امروز فیلم‌سازان خوب ما هستند. یک چیزهایی در زمان خود ضبط می‌شود و به عنوان دورنما باقی می‌ماند. این‌طور نیست که الان کسی بخواهد بگوید این کارها انجام شده است، هر آن‌چه در آرشیو و گنجینه‌ی بسیار غنی کانون است، ماحصل تمام فعالیت‌های آن دوره است.

در حال ‌حاضر روند مرکز سینمایی کانون را چطور ارزیابی می‌کنید؟

من این‌جا باید صریحا اعلام کنم که کانون بعد از یک رخوت یک ‌دو ساله توانسته است بر مدار قبلی خودش قرار بگیرد و فیلم‌های بسیار ارزنده‌ای با ارزش‌های بین‌المللی ارایه کند. در نتیجه‌ این جریان هنوز هم دارد پیش می‌رود و من اعتقاد دارم که اگر کانون آن‌طور که باید و شاید حمایت شود می‌تواند دوباره مسیر خوب خودش را ادامه دهد.

تا این‌جا به‌طور مفصل درباره‌ی گذشته‌ی مرکز سینمایی کانون صحبت کردید و اشاره‌ای هم به رخوت و بیداری دوباره‌ی این حوزه در سال‌های اخیر داشتید. حال اگر بخواهیم در یک نگاه کلی‌تر به سینمای کودک‌ و نوجوان در کشور بپردازیم، وضعیت حال حاضر آن را چطور ارزیابی می‌کنید؟

این دیگر تنها به کانون ارتباطی ندارد. باید بگویم اگر سال‌ها است که به نوعی دیگر من در کانون نیستم، اما شاهد رشد نصبی فعالیت‌های آن بوده‌ام. همان‌طور که اشاره کردم، اگر پشتیبانی مالی مناسبی از کانون انجام شود، افراد مناسبی چون آقای کریمی‌صارمی و دیگر دوستان می‌خواهند پروازهای خودشان را داشته باشند. با این ‌حال کانون یک مرکز سینمایی کوچک است. بعضی‌ها متاسفانه به اشتباه فکر می‌کنند کانون مرکز فیلم‌سازی برای کودکان ایران است. نخست این‌که کانون یک مجموعه و مرکز سینمایی یک مرکز کوچک از این مجموعه است که بودجه‌ی محدودی برای ساخت چند فیلم زنده، انیمیشن، کوتاه، بلند و مستند دارد. این در حالی است که از بیرون فکر می‌کنند فقط کانون می‌تواند مبادی امر باشد. در نتیجه اگر بخواهیم به ‌طور کلی صحبت کنیم بحث سینمای ایران مطرح می‌شود. به عقیده‌ی من سال‌ها است که سینمای ایران در زمینه‌ی فیلم‌های کودکان مرده است. حال یکی ‌دو فیلم می‌آید که شاید در چرخش مالی خوبی هم بیفتد و بچه‌ها را شاد کند، اما این‌که به صورت بنیادی به سینمای کودک برسند و سیاست‌گذاری و فرهنگ‌سازی کنند تا این سینما تداوم پیدا کند، کاری انجام نمی‌شود. سیاست‌گذاری سینمای ما با تغییر مدیریت‌ها دائم دست‌خوش تغییر است، یعنی این‌طور نیست که اگر مدیری عوض شد، نفر بعدی کار را ادامه بدهد و در واقع کار به‌طور سیستماتیک جلو برود. اگر در یک کارخانه مدیری عوض شود، باز هم چرخ‌های آن کارخانه کار می‌کند و سلیقه‌ای رفتار نمی‌شود. در نتیجه یک بعد مشکل این است و یک بعد هم بحث تجاری و اقتصادی سینما است. الان سینمادار مقداری تعیین‌کننده است که چه فیلمی باشد تا 51 درصد خودش را ببرد. هم‌چنین خود تهیه‌کننده به عنوان یک تاجر بر اساس اصل عرضه و تقاضا به فکر سود خود است و می‌خواهد اگر پولی گذاشت برگردد که به عقیده‌ی من حق هم دارد. یک بعد مشکل هم این است که خود مردم هم علاقه به سینمای کودک را از دست داده‌اند. متاسفانه به دلیل مهجور ماندن سینمای کودک، گویا این سینما فراموش شده است. دوباره زنده کردن و به حرکت در آوردن چرخ‌های سینمای کودک زمان می‌برد و تحت سیاست‌های خاصی محقق می‌شود. من فکر می‌کنم این چرخ‌ها کمی زنگ ‌زده‌اند.

برای چرخش دوباره‌ی چرخ‌های سینمای کودک در ایران چه پیشنهاد و راه‌کاری مفید خواهد بود؟

راه‌کار کلی این است که دولت مصرانه و در قالب یک پروژه‌ی ملی روی کودکان‌ و نوجوانان و نیازهای آن‌ها کار کند تا در نتیجه‌ی آن فیلم‌هایی ساخته شود که می‌تواند بچه‌ها را تغذیه کند. تا این عزم و برنامه‌ریزی ملی نباشد این کار محقق نخواهد شد. تا حمایت و بسترسازی برای این سینمای کودک انجام نشود، بخش خصوصی ما هم دل به این کار نمی‌دهد که سرمایه‌اش را در تولید فیلم کودک بگذارد و فروش نرود. اگر هم بدنه‌ی سینمای کودکان بخواهد در این شرایط فیلمی بسازد، ممکن است چند صباحی چند فیلم فروش کند؛ ولی جریانی مداوم نیست و در نتیجه حرف زیادی هم برای گفتن ندارد. سینمای کودک فقط «بشکن‌ و بالابنداز» نیست؛ بلکه باید همه نوع فیلم در این مملکت ساخته شود، همه بهره ببرند و آشتی‌ای بین سینمای کودک‌ و نوجوان با جریان تولید ملی در کشور ما برقرار شود. امیدوارم مسوولان به این فکر باشند که چند درصد از جمعیت 80 میلیونی ما کودک ‌و نوجوان هستند؛ چراکه رقم بسیار بالایی در آمارها اعلام می‌شود. با این ‌حال هیچ برنامه‌ی منظم و فراگیری برای این جمعیت بزرگ و آینده‌ساز وجود ندارد. این در حالی است که با توجه به تاثیر فیلم‌ها بر کودکان، سرمایه‌گذاری در رونق سینمای کودک‌ و نوجوان به معنای استفاده از یک ابزار قدرت‌مند تربیتی است که در آینده‌ی کشور بسیار مفید خواهد بود.

در دنیای پیش رفته و تکنولوژیک امروزی نه فقط ابزارها و روش‌های تولید و ساخت فیلم که محتوا و مضمون‌های ارتباطی هم تا حدی دست‌خوش تغییر شده است. به عقیده‌ی شما در این شرایط نگاه فیلم‌سازان کودک در کشور باید معطوف به چه مسایلی باشد و چگونه می‌توانند در ساخت فیلم‌های خوب برای کودک ‌و نوجوان موفق شوند؟

این مساله‌ی تکنولوژیک خاص تمام فیلم‌ها است و به سینمای کودک محدود نمی‌شود. کودکی که امروز پا به عرصه‌ی دیدن می‌گذارد، با دنیای بزرگی از کامپیوتر، بازی‌های الکترونیکی، موبایل، تلویزیون، ماهواره و اینترنت مواجه می‌شود. ما می‌بینیم که به موازات این تکنولوژی بسیاری از شرایط و روابط هم تغییر کرده است. سینمای ایران از این نظر خیلی عقب است. شما نمی‌توانید هری پاتر یا فیلم‌های مشابه آن را در ایران بسازید که بزرگسالان را هم جذب سینمای کودک می‌کند و میلیاردها درآمد دارد. این سینما هزینه‌های سنگینی دارد و نیازمند درآمد است تا بتواند روی پای خود بایستد، ولی ما در این حوزه کاری نکرده‌ایم. البته بحث تکنولوژی در سینمای بزرگسال و کودک عمومیت دارد، ولی در سینمای کودک به دلیل تمام حالت‌های سرگرم‌کننده‌ی آن خیلی عقب‌تر هم هستیم. ما چیزی از تکنولوژی روز نداریم و حتی از نظر متخصصان در استفاده از این ابزارهای جدید هم با مشکل مواجه هستیم. البته جوان‌های ما با همان کامپیوترها و موبایل‌های شخصی خودشان دارند کارهایی می‌کنند، ولی مراکز بزرگ کارآموزی وجود ندارد که آن‌چه نیاز دارند را به جوانان بدهد. در این شرایط البته جوانانی از دانشکده‌های ما فارغ‌التحصیل می‌شوند، ولی این‌که چقدر از آن‌ها جذب سینمای کودک‌ و نوجوان می‌شوند هم جای سوال است. به عقیده‌ی من آموزش به‌روز ابزار، شناخت خودش را هم می‌خواهد. آموزش آکادمیک یا غیرآکادمیک ما نمی‌تواند فقط تئوریک باشد. ما به عنوان سینماگر با ابزار تولید سروکار داریم، ولی وقتی روش کار با آن را ندانیم و حتی ابزارش وجود نداشته باشد، طبیعی است که در نقطه‌ی صفر به‌ دور خود می‌چرخیم.

نگاهی به زندگی و آثار ابراهیم فروزش

ابراهیم فروزش‌ متولد ۱۳۱۸ در تهران، فارغ‌التحصیل رشته‌ی کارگردانی از دانشکده‌ی هنرهای دراماتیک، کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس است. فعالیت هنری‌اش را از سال ۱۳۴۹ در مرکز سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کرد. شروع فعالیت سینمایی‌اش در سال ۱۳۵۲ با نوشتن فیلم‌نامه‌ی فیلم کوتاه «سیاه پرنده» بود و نخستین فیلم‌اش را با نام «کلید» در سال ۱۳۶۵ کارگردانی کرد. دومین ساخته‌ی او فیلم «خمره» بود که برای نخستین‌بار جایزه‌ی یوزپلنگ طلایی لوکارنو را برای سینمای ایران به ارمغان آورد.

از جمله‌ فیلم‌هایی که به کارگردانی فروزش ساخته شده‌ عبارتند از:

«شیر تو شیر» (۱۳۹۰)، «سنگ اول» (۱۳۸۸)، «زمانی برای دوست داشتن» (۱۳۸۶)، «هامون و دریا» (۱۳۸۶)، «بچه‌های نفت» (۱۳۷۸) و «مرد کوچک» (۱۳۷۶)

او همچنین نگارش فیلم‌نامه‌هایی چون «سنگ اول» (۱۳۸۸)، «هامون و دریا» (۱۳۸۶)، «بچه‌های نفت» (۱۳۷۸)، «مرد کوچک» (۱۳۷۶)، «قصه‌های بازار» (۱۳۷۴)، «قربانی» (۱۳۷۱) و «خمره» (۱۳۷۰) را در کارنامه‌ی کاری خود دارد. همچنین مشاور کارگردان فیلم «روز روشن» به کارگردانی حسین شهابی (۱۳۹۱) بوده است.

فروزش در طی این سال‌ها جوایزی را نیز کسب کرده است که عبارتند از:

نامزد لوح زرین بهترین کارگردانی برای فیلم «کلید» در پنجمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر (۱۳۶۵)

برنده‌ی سیمرغ بلورین بهترین فیلم دوم برای فیلم «خمره» در دهمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم فجر (۱۳۷۰)

برنده‌ی یوزپلنگ طلایی برای فیلم «خمره» در جشنواره‌ی فیلم لوکارنو، سوئیس (۱۹۹۴ میلادی)

دومین فیلم سال برای فیلم «کلید» در پنجمین دوره‌ی منتخب نویسندگان و منتقدان (۱۳۶۹)

گفت‌وگو از علی‌اکبر امینی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =