برای شروع به ویژگیهای سینمای کودک و حساسیتهای آن بپردازید.
ردهی سنی مخاطبان سینمای کودک از سالهای سه یا چهار سالگی که بچه میتواند با فیلمهای مخصوص خودش ارتباط برقرار کند شروع میشود و تا سنین زیر ۱۸ سال ادامه دارد. یک مساله در سینمای کودک این است که آیا فیلمی که برای کودک هفت، هشت ساله ساخته میشود به درد نوجوان ۱۷ ساله هم میخورد؟ پاسخ خیر است، چون اصلا مسالهی اینها از هم جدا است. خوشبختانه در سالهای گذشته در جشنوارهی فیلم کودکونوجوان هم آثار این دو گروه را از هم جدا کردهاند تا مسائل آنها جداگانه مطرح شود. بااینحال هر دو شاخهی این سینما با سینمای بزرگسال متفاوت است. سینمای بزرگسال معمولاً درامی اجتماعی را طرح میکند و اگر بهروز باشد باید آیینهی تمامقدی روبهروی زندگی مردم بگذارد و آن را نمودار کند.
مسالهی دیگر در سینمای کودک این است در سنین پایین باید چه نوع خوراکی به کودک یا خردسال بدهیم تا با ذائقهی او جور دربیاید. البته فیلمهای انیمیشن، فضا و طنازی خاصی دارند و بچه را جذب میکنند، ولی انیمیشن هم خوراک خاص خود را برای گروههای مختلف سنی میطلبد. در مورد فیلمهای زنده موضوع کمی متفاوتتر هم است. باید توجه کرد که امروزه ماهوارهها، بازیهای کامپیوتری و اینترنت زمینهی بسیار مستعدی برای سینمای کودک در دنیا به وجود آوردهاند. بااینحال ما از نظر تکنولوژی خیلی عقب هستیم. ما پرباریم به دلیل تمام متنهایی که جوانان ما با هوشمندی تمام بهروز میکنند، ولی میبینیم که برای مثال در سینمای دنیا در قالب یک کار طنز از حقههای سینمایی (تروکاژ) خیلی استفاده میکنند که اینها را ما نداریم. در نتیجه سینمای ایران چه از نظر ابزار تولید و چه از نظر نحوهی اجرا و ساختار آن بسیار عقب است، اگرچه حرف زیادی برای گفتن داریم.
فیلمهای بسیاری در دنیا برای کودکان ساخته میشود و در همین جشنوارهی بینالمللی فیلم کودکونوجوان یا شبکههای نمایش میبینیم که چه دنیای جذابی برای کودک میسازند. برای مثال فیلمهای هری پاتر را همه دیدهاند و حتی کتابش را هم خواندهاند. آیا ما میتوانیم اثری در حد یک سکانس کوچک از هری پاتر بسازیم؟ اگر منصفانه قضاوت کنیم میبینیم که عقبیم. وقتی میگوییم سینما، منظور سینما با ساختار مطلوبی است که کودکان ما بپذیرند. کودکان ما از کودکان دنیا جدا نیستند و فیلمهای خاص خودشان را در آن سن میطلبند. من قبول دارم فیلمنامهها و کتابهای بسیار خوبی نوشته میشود که میتواند برای کودکان ما مطلوب باشد، اما آیا این برای سینمای ما کافی است؟ امروز دامنهی سینما آنقدر گسترده است که بچهها میتوانند با یک کلیک فیلمهای روز دنیا را ببیند. حال بگذریم از اینکه در دنیا فیلمهای کودک آنقدر جذابیت دارد که مخاطب بزرگسال را هم جذب میکند.
میدانیم که سینمای کودک در ایران تاریخچهی پربار و موفقی دارد. این فاصلهی کنونی بین سینمای کودک در ایران با سطح بینالمللی آن چگونه ایجاد شده است و راه جبرانش چیست؟
بهایندلیل که سالها است به سینمای کودک آنطور که باید اهمیت داده نمیشود و سینمای نوجوان هم همین شرایط را دارد. اگر ما میخواهیم جنبهی بینالمللی را در جشنوارهها و سینمای خود یدک بکشیم، باید حرفهای جهانی بزنیم. البته اینکه ما حرفهای ملی خودمان را بزنیم خیلی خوب است، ولی باید با دنیا هم ارتباط برقرار کنیم. خوشبختانه در این زمینه چون کار برای نوجوان مقداری جدی میشود، ما فیلمهای خوبی داریم. منظور همان فیلمهایی است که به فستیوالهای خارج از کشور هم میرود و جایزه کسب میکند.
از طرفی در این سالها که کانون پرورش فکری جشنوارهی بینالمللی انیمیشن را هر دو سال یکبار برپا میکند، برای من جای خوشحالی است که توانستهایم فیلمهای انیمیشنی تولید کنیم که همطراز با آثار بینالمللی باشد. حال فکر کنید که اگر تکنولوژی روز دنیا را در دست این جوانان هنرمند بگذاریم چهها خواهد شد.
سینمای کودک در ایران چهطور شکل گرفت و رشد کرد؟
سنگبنای کانون در سال ۱۳۴۴ با هدف ایجاد کتابخانههایی برای کودکان ریخته شد. ابتدا قرار بر این بود که کانون تنها چند کتابخانه در تهران باشد، ولی بهمرور زمان و با تخصیص بودجهی کافی گسترش یافت و کارش به شهرستانها کشید. با این استقبال هم مراکز تحت پوشش بیشتر شد و هم کار کانون گسترش یافت. این روند ادامه داشت تا مشخص شد بچهها به خوراکهای دیگری جز کتاب هم نیاز دارند. در واقع بعد از پنج، شش سال و همراه با برنامههای دیگر سنگ بنای امور سینمایی کانون در سال ۱۳۴۹ ریخته شد و با مدیریت یک مدیر بسیار لایق چون فیروز شیروانلو در دل کانون پرورش فکری مرکز پژوهش، امور کتابخانهها، امور انتشارات، امور سینمای و امور تئاتر بهوجود آمد.
مرکز سینمایی کانون را سال ۱۳۴۹ با یک آپارات و دستگاه میکسر ایرانی در کنار دو آتلیهی انیمیشن دایر کردند. افراد بسیاری زحمتهای زیادی در این حوزه کشیدند و هنرمندان بزرگی چون آراپیک باغداساریان و فرشید مثقالی در دو اتاق شروع به ساختن انیمیشن برای کانون کردند. آنها فیلمهای انیمیشن زیادی دیده بودند، ولی کار خودشان نقاشی و گرافیک بود و پیش از آن انیمیشن نساخته بودند. از آنجا که من تقریبا در همان سال جذب کانون شدم، به یاد دارم که آراپیک باغداسریان آینهای جلوی پایش گذاشته بود و سیکل قدمزدن را جلوی آن کار میکرد تا بتواند الگوی آن را پیاده کند. در حقیقت کارگردانهای بهنام ما انیمیشن را دوباره در کانون کشف کردند. در نتیجهی این تلاشها در سال ۱۳۴۹ چهار فیلم انیمیشن از کانون در جشنوارهی فیلمهای کودکونوجوان شرکت کرد و جایزهی بینالمللی برد. البته اینها همراه با سه فیلم زندهی نانوکوچه (عباس کیارستمی)، بدبده (محمدرضا اصلانی) و یک اثر دیگر که در خاطرم نیست در جشنواره حضور داشتند.
من در همین سالها جذب کانون شدم و بعد از مدتی مدیریت امور سینمایی به من سپرده شد. آنجا اصلا صحبت فرد نبود، بلکه یک ساختار عمومی وجود داشت که همه در آن به هم کمک میکردیم و کار را پیش میبردیم. وقتی که تولیدات سینمایی کانون پا گرفت، به فکر افتادیم که فیلمسازی را توسعه بدهیم و در کتابخانههای کانون مستقر کنیم. اینجا باید یادی از پرویز دوایی کنیم که در این زمینه خیلی زحمت کشید. در نهایت با آپاراتها و دوربینهای هشت میلیمتری در کتابخانهها آموزش فیلمسازی دایر شد، بچهها به آن فوقالعاده علاقه نشان دادند و کار جلو رفت. اعضای کانون فیلمها را میگرفتند، خودشان میساختند و مونتاژ میکردند. حاصل کار آنها به جشنوارههای خارجی فرستاده میشد و خوشبختانه جوایزی هم کسب میکرد. سینمای کانون از اینجا شروع شد و امروز هم ادامه دارد.
میتوان گفت که سینمای کودک در ایران با کانون شکل گرفته است؟
بله میتوان گفت که در ایران پیش از کانون، سینمای کودک اعم از فیلم زنده یا انیمیشن بهطور رسمی وجود نداشت. البته لازم است اشاره کنم که آقای نصرت کریمی و آقای احمدیه در وزارت فرهنگوهنر سابق مقداری کار انیمیشن کرده بودند، ولی اینکه به صورت رسمی و جدی شروعبهکار کنند، ادامهدار شود و مشخصاً برای کودکان باشد از کانون پرورش فکری شروع شد. دربارهی فیلم زندهی کودک هم باید بگوییم که اصلا جریان آن از کانون پرورش فکری شروع شده است.
به عنوان کسی که از نزدیک در جریان کارها بودید، فکر میکنید تأثیرگذاری کانون در حوزهی سینمای کودک چهطور شکل گرفت؟
من به فیلم نانوکوچه اشاره کردم. با نگاه به این فیلم ۱۱ دقیقهای ما میبینیم که با جذب جوانان بااستعداد و پرانگیزه میشود پرواز کرد. البته نمیتوانیم بگوییم کانون دست تمام علاقهمندان را میگرفت و روی آنها سرمایهگذاری میکرد، چون کانون واقعاً انستیتویی برای فیلمسازی نبود. درواقع این کار وظیفهی دیگر ارگانهای فرهنگی بود، ولی بههرحال کانون سعی میکرد این استعدادها را جذب کند. بهمرور با گسترش امور سینمایی کانون و زمانی که توانست از آپارات دستساز فاصله بگیرد یا دوربین بخرد، میبینیم که افرادی چون عباس کیارستمی هم جذب شدند و رشد کردند.
بهموازات این، ما سعی کردیم نیروهایی که بهنوعی علاقه دارند از بدنهی سینمای بزرگسال جدا شوند و برای کودکان فیلم بسازند هم جذب کانون شوند و اینجا فعالیت کنند. فیلمهایی مشخصی از این طریق ساخته شد که برای مثال میتوانم به «سازدهنی» از امیر نادری اشاره کنم. بعد از سازدهنی میبینیم که نادری «دونده» را میسازد و رشد این آدم در این روند مشخص است. حال من از امیر نادری مثال آوردم، ولی بهاینترتیب من از دیگرانی چون شاپور قریب هم دعوت کردم که برای بچهها فیلم بسازند. درواقع آنها از یک صافی به اسم کانون عبور میکردند که یعنی اینجا محل پرداختن به مسائل کودکان و تأمین خوراک فرهنگی آنها است. شاپور قریب «هفتتیرهای چوبی» را در کانون میسازد که اثری ماندگار و دیدنی است. ما روند رشد و شکوفایی عباس کیارستمی را بهوضوح در کانون میبینیم. شاید درست نباشد دربارهی سینمای بزرگسال کیارستمی صحبت کنیم، ولی این کارگردان در این روند در سینمای کودک به اوج میرسد. کانون محلی میشود که بهرام بیضایی فیلم «باشو غریبهی کوچک» را برای کودکان بسازد یا میبینیم که حتی داریوش مهرجویی هم فیلم «مدرسهای که میرفتیم» را براساس داستانی از هوشنگ مرادی کرمانی در کانون تبدیل به فیلم میکند.
درواقع وضعیت اینطور بود که هنرمندان علاقه داشتند بیایند برای کانون کار کنند، چون کانون جایی بود که میتوانستند راحت حرفشان را بزنند. البته بعدها از این بابت خیلی هم مورد انتقاد قرار گرفتیم، ولی میبینیم که آثار آن دوران جزوی از فیلمهای ماندگار سینمای ایران است و در حوزهی انیمیشن هم شرایط به همین شکل بود. این درست نیست که بگوییم کانون محلی برای عدهای روشنفکر بود که به بهانهی فیلمهای کودکان اثر خودشان را بسازند. البته شاید چیزهایی هم بود که با کودکان ارتباط نداشت، ولی این موضوع با قصد و نیت اجرا نمیشد، بلکه در جریان کارها اتفاق میافتاد. هنرمندان جذب کانون میشدند تا حرفشان را بزنند، چون در سینمای بدنه به دلیل موضع اقتصادی آن این حرفها قابلگفتن نبود. بههر حال در سینمای بدنه تهیهکنندهای وجود دارد که تاجر است و میخواهد پول در بیاورد، ولی کانون اینطور نبود. اگر به تکتک فیلمهای کانون، اعم از انیمیشن یا زنده، نگاه کنیم؛ میبینیم که در نتیجهی این آزادی حرفی برای گفتن دارند. البته که ممکن است هر فیلمی حرفی برای گفتن داشته باشد، ولی فیلم ماندگار ساختن سخت است. فیلمی که با خروج از سالن سینما فراموش میشود فیلم نیست. اگر اثری در تاریخ سینما باقی بماند، آنوقت کار بزرگی صورت گرفته است.
خود شما به چه دلیلی جذب سینمای کودک شدید و حتی کارگردانهای بزرگ سینمای بزرگسال چون بهرام بیضایی و داریوش مهرجویی را هم به این سینما جذب کردید؟
همانطور که عرض کردم در دوران تصدی من در امور سینمایی کانون، ما همه باهم کار میکردیم و مسئولیت من تنها به دلیل اجرایی زیادتر بود. ظرف هفت سالی که من در کانون بودم و بعد از آن بازنشست شدم، تمام سعی و تلاشم بر این بود که توانم را بر تولید فیلم بگذارم. من میخواستم قلاب را بردارم و افرادی که میتوانند برای کودکان فیلم بسازند را شکار کنم. در واقع امور سینمای کانون با بودجهی بسیار اندک خود سعی میکرد این افراد را جذب کند. اگر امروز به دستمزدهایی که من به هنرمندان میپرداختم نگاه کنیم، تعجبآور خواهد بود. فرشید مثقالی، آراپیک باغداساریان، نفیسه ریاحی، علیاکبر صادقی، پرویز نادری، وجیهالله فردمقدم، عبدالله علیمراد و بزرگان بسیاری با ما کار کردند و فیلم ساختند. من حتی از مسعود کیمیایی هم دعوت کردم که برای کودکان فیلم بسازد. آیا کسی که در بدنهی سینما فیلم «قیصر» را ساخته است میتواند برای کانون فیلم بسازد؟ خب دیدیم که او آمد و «اسب» و «پسرک شرقی» را ساخت.
مساله اینجا است که آنها با رغبت به کانون میآمدند و فیلم میساختند. در نتیجه تمام هموغم من این کارها بود و بهجز یک فیلم اثری برای کانون نساختم تا زمانی که بهنوعی بازنشستهی کانون شدم و دغدغهام فیلمسازی خودم شد. درواقع تا پیش از آن من به خودم اجازه فیلمسازی نمیدادم و سعی میکردم راه را برای دوستان دیگر هموار کنم. باید این را هم بگویم که کانون واقعاً خانهی من است و علاقه دارم با آن کار کنم. بههمیندلیل هم هرگاه فرصتی پیش آمده است برای کانون فیلمهایی ساختهام یا در شورای تولید آن عضویت داشتهام. در این سالهای فیلمهایی چون کلید، خمره، مرد کوچک، و هامون و دریا را ساختم.
دربارهی گرایش به سینمای کودک هم باید بگویم که ما شاید کمکم بهنوعی معتاد و اسیر این حوزه شدیم و جدایی از آن خیلی سخت بود. نهتنها من، دیگرانی که در سینمای کودک فعال هستند، در خارج از کانون هم این سینما را ادامه دادهاند. شاید این سینما اکسیری دارد که ما را گرفتار کرده است. در پس ذهن ما صدایی میگوید حال این یا آن کار را برای بچهها بسازم و ما در آن موضوع غرق میشویم. ما با خواندن ادبیات کودک هم ایدههای مختلفی میگرفتیم. همینجا اشاره کنم که مطالعهی ادبیات کودک را دستکم نگیریم. نسل جوان امروز ما خیلی خوب مینویسد و منبع سرشاری برای اقتباس است. بسیاری از کارهای بلند من اقتباسی است و حداقل داستان سهتا از فیلمهای بلند من متعلق به هوشنگ مرادی کرمانی است.
گفتوگو از علیاکبر امینی