صورتی، قرمز، آبی و سفید...
کوچک و بزرگ، درهم و برهم ...
کفشها دخترانه بودند...
اشتیاقشان از عجلهای که برای درآوردن کفشهایشان به خرج داده بودند پیدا بود.
وعدهی دیدارشان صبحهای یکشنبه است. ساعت ۸ صبح کیف و کتاب به دست راهی میشوند و سرخوشانه پرواز میکنند تا اتاق سادهی احساس.
فاطمه جعفرزاده مربی بازنشسته است ولی باز هم نشسته است و توشه یک عمرش را با بچههای محل قسمت میکند. با دستانی پر از پل وصل میکند خیال را به واقعیت، رویا را به آرزو. لبخند را به چهرهها. عاشقانه بچهها را سوار قطار زندگی میکند و با محبت از رویاییترین و زیباترین مسیر میرساند تا اوج تا ناممکن. تا عاطفه تا درک زیبایی.
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد...
جا به جا کرده است مرز توانستن را برای فرشتههای مهمان یکشنبههایش...
برق چشمان بچهها آشناست وقتی دورتا دور پذیرایی خانه نشسته اند و با لبخند شیرینی کلام مربی را میچشند.
عطر بهشت برای فرشتهها آشناست.
گفتگوی ما به بهانه تشکیل کلاسهای تابستانی ایشان است.
خودتان را هر طور که می شناسید معرفی کنید :
به نام خداوندی که مهربانیش نهایت ندارد
سلام دوستان مهربان و صمیمی. کاش من خودم را می شناختم. اگر نفس خود را می شناختم به خدا می رسیدم. اما اطلاعاتی در بارهی خودم دارم که: فاطمه جعفرزاده هستم. متولد فروردین ۱۳۴۵ در شهر کرمان. از یازده سالگی شعر میگفتم و از سیزده سالگی به طور جدی با اشعار حافظ و مولانا و برخی شاعران معاصر از جمله سهراب و قیصر امینپور و کتابهای فلسفی مانوس بودم. با شعرهایم به کانون گره خوردم و پس از حضور در دو اردو و شب شعر کشوری، در سن ۱۷ سالگی در مرداد ماه ۶۲ مربی کانون شدم و سی و پنج سال در کانون زندگی کردم. بسیار سفر کردم اما پخته نشدم. عاشق کودکانم. عطشناک دانستن و مشتاق نوشتن. تحصیلاتم در مقطع لیسانس در دانشگاه اصفهان در رشته علوم تربیتی گذشته و ارشد در دانشگاه شیراز در رشته ادبیات گرایش ادبیات کودک و نوجوان در محضر دکتر خسرو نژاد بنیانگذار ادبیات کودک دانشگاهی. مقالاتی نوشتهام و دست نوشتهها و شعرهایی که هیچکدام را چاپ نکردهام و گاه نقدهایی نیز به نگارش در آوردهام.
*چه زمانی بازنشسته شدهاید و در حال حاضر مشغول چه کاری هستید؟
من با همه علاقهای که به کانون داشتم به دلیل آنکه فرصتی برای نوشتن و تفکر لازم داشتم به درخواست خودم از اول بهمن ماه ۱۳۹۷ بازنشسته شدم و اکنون فرصتها را به خواندن، نوشتن، تعلیم کودکان و رسیدگی به امور خانواده می گذرانم. گاهی نیز برای برخی آموزشها و نشستها دعوت می شوم که در همان محدوده کار کانون مثل قصهگویی و ادبیات کودک است.
*از حال و هوای کلاسهای خانگیتان برایمان بگویید.
من در منطقه ای دور از مرکز شهر کرمان زندگی می کنم. این محله نوساز است و اهالی همه جوان هستند. کودکان زیادی را در همسایگیمان میدیدم که به دلیل دور بودن از مراکز فرهنگی هنری کانون و سایر موسسات، هیچ سرگرمی خاصی ندارند و فقط گاهی دوچرخه سواری میکنند. من که عمری در خدمت کودکان بودم نتوانستم بیتفاوت بمانم. با همسایهها دوست شده بودیم و رفت و آمد داشتیم. به آنها اعلام کردم که تابستان برای بچهها کلاس دارم و با اشتیاق آمدند. یکشنبهها و سهشنبهها دو ساعت برای دختران و دو ساعت برای پسران. این را هم بگویم که من هزینهای دریافت نکردم تا محدودیتی برای حضور بچهها نباشد.
روزهایی که قرار است بچهها به خانه من بیایند شوق عجیبی دارم. از وقت نماز صبح بیدارم و همه چیز را آماده میکنم. برنامههایمان بدین قرارند:
تفکر در پدیدههای طبیعی، وجود خودمان، حواس ظاهری و باطنی، مفاهیم اشعار و آیات قرآن، معرفی کتاب و نمایش خلاق، چیستان و نوشتن خلاق. عصاره تجربههایم بی دریغ نثار این دوستان مهربانم می شود.
**برای عید غدیر با کمک خود بچه ها جشنی به تفکیک دختر و پسر برگزار کردیم که برنامههای متنوعی از جمله نمایش عروسکی، سرود، مشاعره، قصهگویی و معرفی کتاب با حضور مادران داشت.
پس از آن طی دو روز به لطف مدیر کل محترم جناب آقای روحی بچهها را به چند مرکز کانون بردم و در مجتمع کانون اردویی کوتاه داشتند تا هم تفریح کرده باشند و هم به عضویت در مراکز تشویق شوند.
یکی از نتایج درخشان این کلاس خانگی آشنایی بچهها با کتاب بود. من ابتدا با ۱۰۰جلد کتاب شروع کردم و آرام آرام کتابها بیشتر شدند و اکنون ۴۰۰ جلد کتاب داریم. تعدادی هدیه کانون، تعدادی هدیه خانم افسانه شعباننژاد مهربان، تعدادی کتابهایی که برای فرزندانم خریداری کرده بودم و عناوینی که با جستجوی فراوان خریداری کردم و بچههایی که به جز کتاب درسی مطالعهای نداشتند اکنون بسیار کتابخوان شدهاند. هر روز در کنار فعالیتهای کلاس، امانت کتاب داریم و من از بابت این اتفاق بسیار خوشحالم و خدا را شکر می کنم.
*ثمره ی سی و پنج سال کار در کانون را چه می دانید؟
عشق بیدریغ به کودکان و این که چون از نوجوانی مربی شدهام حس کودکی در من زندهتر است تا بزرگسالی. ثمره اش انس و آشنایی با کودکان و نوجوانان، پیوند با کتاب و ادبیات کودک که بسیار شیرین و جذاب است و وسعت دل و سخاوتی که کودکان به من آموختند و اینکه در جهان پدیدهای شگفتانگیزتر از کودکان وجود ندارد.
*بعد از این سالها تجربه بچه های امروز را چطور توصیف می کنید؟
کودکان به فطرت و ملکوت نزدیکند. این کودکان و نوجوانان به دنیای کودکی و نوجوانی سالها قبل نیز نزدیکند. فقط مایه تاسف است که دریافتم نظام آموزشی آنها را جستجوگر بار نیاورده و علیرغم حرفها و گزارشهایی پر رنگ و لعاب، ذهن آنها از اطلاعاتی سطحی پر می شود و به معنا و عمق مطالب توجه داده نمیشوند. بچه ها بسیار مستعد هستند اما کسی دغدغه ایجاد درک عمیق از هستی را برای آنها نداشته است. تنها فرقشان شناختن ابزارهای امروزی مثل تلفن همراه و غیره است که آسیبهای آن را می دانیم. البته این بچهها خانوادههای بسیار خوبی دارند و در تربیت دینی و اخلاقی آنها بسیار دقت شده و کار با آنها لذتبخش و شوقآفرین است.
*چه انگیزهای در شما باعث ادامه کار با بچه ها شده است؟
من در هم نفسی با بچه ها زنده میمانم. همیشه بهترین دوستانم بچهها بودهاند و در کنار آنها ذهنم خلاق میشود، احساس ملال و خستگی نمیکنم، فکر می کنم و با هم کودکانه زندگی میکنیم. تا زنده باشم از کودکان دور نخواهم شد و این یک نعمت بزرگ از جانب خدای مهربان است.
*بعد از سالها کار با کودکان و نوجوانان، کدام ویژگی کودکان شما را شگفتزده می کند؟
صفای باطن و صداقت در اظهار دوستی. بچه ها در بیخبری، ناگهان کشفی بزرگ میکنند و ناگهان کشف میشوند با مشارکت در کارها. بچه ها همراهی و همکاری را بسیار دوست دارند و زود صمیمی می شوند. با جرات حرف می زنند و نظر می دهند.
*بازنشستگی را برای یک مربی کانون در چه سنی یا کجا می بینید؟
واژهها یک تعریف قراردادی دارند و یک معنای باطنی. به معنای قراردادی مربی پس از سی سال کار بازنشسته میشود. اما مربی همیشه مربی است. اگر تعریف دقیق مربی بر کسی اطلاق شود هرگز بازنشسته نمیشود و همیشه رفتار و گفتارش درسآموز و تاثیرگذار است. برای همین من روزهایی که بچههای همسایه به خانهام میآیند همه چیز را مرتب میکنم، آبی خنک مهیا میکنم، غذا نمی پزم تا بوی آن فضای کار را تحت تاثیر قرار ندهد و بعد از رفتن بچه ها غذا می پزم، در پوشش خود دقت می کنم و خانواده نیز بسیار همراه من هستند تا همه چیز نقش مثبت تربیتی داشته باشد. حتی اگر گروه اول کتابها را به هم بریزند برای آمدن گروه دوم کتابها را مرتب میکنم.
اگر در خانه هم کلاسی نداشتم در اجتماع مثل همیشه موجه حضور می یافتم. شاید کسی از بچه ها مرا ببیند و من رفتاری مغایر با تعالیم کانون نداشته باشم.
*عصاره سالها تلاشتان را در چند جمله برای مربی هایی که به تازگی به کانون پیوستهاند بیان کنید:
-کانون جای مقدسی است. با وضو وارد شوید. چون محل حضور نفسهای پاک کودکان است.
-به کارتان عشق بورزید تا هم از آن لذت ببرید، هم بر بچه ها تاثیر بگذارید و هم ایدههای ناب به شما روی آورند.
-در حضور کودکان مراقب آراستگی، پوشش، فن بیان و نگاه خود باشید. آنها بسیار دقیق و باهوشند. ابراز نمیکنند اما درک می کنند.
-آنچه را به کودکان توصیه میکنید در رفتارتان جلوه گر باشد نه در کلام. کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم. با رفتارتان تعلیم دهید. آنچه میگویید به آن عمل کنید.
-زیاد مطالعه کنید. دانش شما اگر به روز نباشد و هر روز حرف و طرحی تازه نداشته باشید کودکان از شما رویگردان می شوند.
-کودکان را فرد به فرد بشناسید و به دنیای درون آنها توجه کنید. نیازها و علایق فردی بسیار اهمیت دارند.
-به وعدههایی که می دهید عمل کنید.
-بچهها را به جا و به موقع تشویق کنید و آنها را مشتاق تلاش کنید تا دریافت جایزه
-کتابهای کودکان را به خوبی بشناسید تا در زمان امانت و معرفی دقیق عمل کنید. بهتر است هر مربی در فرصتهای آزاد کتابهای مرکز را بخواند.
-به کودکان فرصت گفتگو بدهید و آنها را به دقت در جهان پیرامون تشویق کنید.
-در مقابل نگاه بچهها خوراکی نخورید شاید یکی از آنها میل به خوراکی شما داشته باشد و نتواند درخواست خود را ابراز کند.
-تمام ساعتی را که متعهد به کار کانون هستید و برای آن حقوق می گیرید صرف کار با بچه ها یا مطالعه کنید تا برکت زندگی تان زیاد شود.
**و بسیار اهمیت داردکه: گزارش کار و دریافتهای خود را ثبت کنید. مربی یک پژوهشگر میدانی است که همیشه فرصت کشف و جمع بندی و نظریهپردازی دارد. من تجربه کلاسهای خانه را نیز ثبت کردهام.
عاشقانه کار کنید، فکر کنید و زندگی کنید و همهی این گونه عشق را نثار فرزندانتان هم بفرمایید. یک مادر همیشه یک مربی است. صادقانه ابراز محبت و دوستی کنید. کودکان محبت صادقانه را خوب درک میکنند. چشمها دریچه قلب شما هستند. نگاهتان را تعلیم دهید تا گویای صفای قلب شما باشد و چشم و قلب را هماهنگ کنید تا تاثیری جاودان بگذارید.
***در پایان گفتگو از مدیر کل محترم کانون پرورش فکری کرمان جناب آقای روحی که بسیار به کار ما و این کودکان اهمیت دادند هم با حضور در جمع این بچهها لطف خود را نشان دادند و هم وسیله نقلیه و مجوز حضور بچهها را در کانون فراهم کردند و زمینه انعکاس این اقدام را بوجود آوردند سپاسگزارم. از مربی مسئول خوب کانون در مرکز شماره ۳، خانم سید احمدی که مهربانانه عروسکهای مرکز را به ما امانت دادند و تعدادی کتاب هدیه کردند ممنونم. از همکاران مرکز شماره ۲ به ویژه مربیمسئول مرکز، سرکار خانم فرومند که بچه ها را پذیرفتند و گاهی برخی کتابهای خاص را به من امانت دادند تشکر می کنم و همکاران مرکز شماره ۵ نیز هم با امانتدهی عروسکهای نمایشی و هم اجرای برنامه برای بچهها آنها را شاد کردند و از سرکار خانم شهمرادزاده کارشناس مسئول هنری کرمان که یک کارگاه ویژه طراحی برای دختران من برگزار کردند بینهایت سپاسگزارم. و از خانم نجارپور عزیز کارشناس محترم روابط عمومی و آقای سلطانی که در تهیه عکس و گزارش دخیل بودند ممنونم. و اما راننده کانون جناب آقای کدخدا که دو روز در اردو همراه ما بودند و آقای محمودزاده که این امکان را مهیا کردند.
مربی و برقرار باشید.