به گزارش روابط عمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان یزد، با احمدعلی مهدینژاد داور بیست و دومین جشنوارهی قصهگویی در خصوص قابلیت قصه شدن ادبیات بومی و اهمیت راویان کهنسال در روایت قصهگویی گفتوگو کردیم که در متن پیش رو میخوانید.
جناب مهدینژاد بفرمایید که ادبیات بومی یزد چه قدر ظرفیت تبدیل شدن به قصه را دارد؟
باید در فرهنگ و ا دبیات بومی یزد سرشار از قصههای ارزشمند، غنی همراه با محتوای مدارا و جوانمردی هستند. باید گشت و قصههای یزدی را پیدا کرد و برجستهاش کرد تا حرمت این مردم حفظ شود.
قصهها و متلها در گذشته سینه به سینه توسط مادربزرگها و پدربزرگها نقل میشد. به نظر من این نقل و انتقال متلها و قصهها، خود، قصه است و گاهی فراقصه است. اگر درست دقت کنیم؛ میبینیم که بزرگان ما همین پدربزرگها ومادربزرگها قصههای شعاری را در عمل و کنش به خوبی اجرا میکردند. در واقع ادبیات بومی ما آینهی عبرت ما است. باید خاطرنشان کنم که ادبیات بومی ما خود قابلیت قصه شدن را به صورت مستقیم دارد زیرا این نوع ادبیات آینه عبرت است.
از نظر جنابعالی راویان کهنسال چه تاثیری در ترویج فرهنگ قصهگویی دارند؟
امروز جایگاه راویان کهنسال گم شده است مادربزرگها و پدربزرگها دنیای عاطفهاند و بچههای امروز از این عاطفه محروم هستند. امروز نوهها با پدر برزرگها و مادربزرگها ارتباط کمی دارند. ابزار مدرن ارتباطی شکاف عمیقی بین این دو نسل ایجاد کرده و بچهها فکر میکنند که دیگر نیازی به پدربزرگ ها و مادربزرگ ها نیست و در واقع بچههای امروز در کمبود محبت دست و پا میزنند. باید تلاش کنیم این فاصله و شکافی که ایجاد شده را کمتر و کمتر کنیم و شاید نقل علنی قصههای پدربزرگها و مادربزرگها خود باعث بهترشدن آن شود.
قصهگویی با نمایش منولوگ چه تفاوتی دارد؟
منولوگ دیالوگ های طولانی بازیگر تئاتر روی صحنه است که در آن بازیگر آزاد است از تمام ابزار نمایشی در اجرا استفاده کند. در تئاتر منولوگ این امکان وجود دارد که با امکاناتی مثل دکور، نور، افکت و موسیقی و آن چه در دسترس است برای تفهیم موضوع مونولگ استفاده کند اما در قصه گوی قصهگو لازم است ابتدا قصه را مال خود کند و در قدم بعد جزئی از قصه یا شخصیتی از قصه شود و همراه قهرمانان قصهاش غمگین شود یا خوشحال شود این در حالی است که تنها ابزار یک قصهگو کلام سحرانگیز او است که به قصهاش جان میدهد.
سخن پایانی شما؟
بازهم تاکید میکنم که آن چه در قصهگویی ما مانده، از گذشتگان ما است. پدربزرگها و مادرربزرگهای خوب آموخته بودند که چگونه قصهها را نقل کنند که به دل ما بنشیند. آنها دو رکن اصلی قصهگویی را میشناختند اول این که قصه باید کنش داشته باشد و مخاطب را به دنبال خودش بکشد و دوم این که چگونه قصه را تعریف کنند. آن ها شیوههای جذب مخاطب را بلد بودند. مادربزرگ من وقتی قصهی رستم و سهراب را تعریف میکرد همراه شخصیتهای داستان خوشحال میشد و میخندید یا ناراحت میشد و اشک به چشمش میآمد.
مصاحبه: عاطفه ابراهیمی
تنظیم: عالیه سلطانی