دادشکر دارای لیسانس بازیگری از دانشکده هنرهای دراماتیک است و اولین گروه تئاتر نوجوانان را در تهران پایهگذاری کرده است. با شیوع بیماری کووید-۱۹ در کشور، روزانه یکی از تولیدات امور سینمایی و تئاترهای کانون بهصورت آنلاین در پرتال اینترنتی کانون پرورش فکری منتشر شد. به بهانه اکران آنلاین و دوبارهی نمایش «قصه نقلی و مادربزرگ» به کارگردانی حسن دادشکر با وی گفتوگویی داشتیم.
حسن دادشکر نامی آشنا برای علاقهمندان تئاتر عروسکی است. مربیان تئاتر کانون حتماً یکبار هم که شده در دوران خدمتشان، طعم شاگردی او را در کارگاههای آموزشی چشیده یا دلسوزیهایش را هنگام داوری نمایش در جشنوارههای تئاتر دیدهاند. مدرسی صادق، مهربان، جدی و مسئول که پدرانه تلاش میکند رنگ و رخسار کانون و تئاتر عروسکی در کانون همواره شاداب و تازه باشد.
دادشکر لیسانس بازیگری از دانشکده هنرهای دراماتیک است و اولین گروه تئاتر نوجوانان را در تهران پایهگذاری کرده است. مدتی مدیر مرکز تولید تئاتر و تئاتر عروسکی کانون بوده و موهایش را در سالها تجربهی تولید و اجرای نمایش عروسکی در کانون سپید کرده است. او خاطرههای زیادی از مرکز تولید تئاتر دارد. تکتک نمایشهایی که در سالنهای کوچک آن اجرا شده را به خاطر دارد که هر کدامشان کتابی خواندنی است.
نمایش قصهی نقلی و مادربزرگ دههی ۷۰ متولد شد
این نمایش را در سال ۱۳۷۰ نوشتم و کارگردانی کردم که خوشبختانه با استقبال بسیار خوبی از سوی مخاطبان روبهرو شد. با توجه به جنبههای آموزشی، تربیتی و پرورشی آن و استقبال بسیار خوب مخاطبان، به درخواست مرکز تولید تئاتر کانون، در سال ۱۳۷۲ یکبار دیگر آن را به صحنه بردم و البته مدتی هم در کرمانشاه اجرا شد. در جشنواره بینالمللی نمایش عروسکی تهران مبارک هم بسیار مورد توجه قرار گرفت.
درصحنهی آغازین نمایش قصه نقلی تماشاگران به صحنه دعوت میشدند تا بهصورت نمایشی از یک بازار سنتی ایرانی خرید کنند.پایان قصه نقلی را به بچهها سپردم
نقلی پسربچه روستایی باهوش و مهربانیست که میخواهد به دیدار مادربزرگش برود. اما در راه با جنگلبان برخورد کرده و او ضمن یادآوری خطرات جنگل، بوقی به نقلی میدهد که در مواجه با خطر آن را به صدا در بیاورد تا جنگلبان به کمکش بیاید. نقلی در مسیر با گرگی که خود را بهصورت گوسفند مریضی درآورده برخورد میکند. گرگ او را به بیراهه میکشاند. قصه با درگیری نقلی و گرگ در خانه مادربزرگ ادامه پیدا میکند. نقلی که متوجه خطر شده بوقش را به صدا در میآورد. در نتیجه جنگلبان میرسد و مادربزرگ و نقلی نجات پیدا میکنند. در پایان نمایش بازیگران تنبیه گرگ را به تماشاگران واگذار میکردند. اما در اولین دوره اجرای این نمایش در سال ۷۰ نوع برخورد کودکان تا حدودی تمایل به خشونت داشت و مایل بودند گرگ قصه در پایان کشته شود.
تأثیرات جنگ بر کودکان
من دو بار این نمایش را اجرا کردم. اولین بار در سال ۷۰ و دومین بار در سال ۷۲. برخورد تماشاگران کودک در هر دوره با این نمایش متفاوت بود. نکته مهمی که باید در این خصوص گفته شود این است که در اجرای سال ۷۰ با توجه به فاصله کمی که با دوران جنگ داشتیم پایان نمایش اکثراً با خشونت مواجه میشد. یعنی کودکان تماشاگر هنگام تصمیمگیری برای تنبیه گرگ، تمایل به کشتن او داشتند. فکر میکنم این عکسالعمل از تأثیرات جنگ در روح و روان کودکان آن دوران بود. در آن شرایط گروه بازیگران تلاش میکردند جنبههای آموزشیتربیتی را رعایت کرده و مخاطبان را به مسیری منطقی و درست برای تصمیمگیری هدایت کنند اما گاهی هم مجبور میشدند تن به کشتن گرگ قصه بدهند.
تجربه کودکان بر صحنه تئاتر
درصحنهی آغازین نمایش قصه نقلی تماشاگران به صحنه دعوت میشدند تا بهصورت نمایشی از یک بازار سنتی ایرانی خرید کنند. بچهها ضمن لذت بردن از حضور در صحنه، ارتباطی صمیمانه با بازیگران برقرار میکردند که به درک، دقت و دخالت منطقی و مناسب تماشاگران در جریان نمایش به ما کمک میکرد.
اجازه ندهیم کودکان با خاطره بد سالن را ترک کنند
به خاطر دارم که در یکی از اجراهای سال ۱۳۷۲ کودکی از گرگ نمایش ترسید. هر چند تا پایان در سالن بود اما من متوجه ترس او شدم. نمیخواستم او با ترسش سالن اجرا را ترک کند. از والدینش خواستم تا بعد از اجرای نمایش در سالن بمانند تا به مدد تجربههایی که در این زمینه داشتم او را با عروسکها آشتی دهم. روز اول به کمک بازیگران و عروسکها نتوانستیم توجه او را بهخوبی جلب کنیم.
ناامید نشدم و در روزهای بعد که دوباره برای دیدن نمایش آمد، با او طرح دوستی ریختم و ماسک گرگ را روی سر گذاشتم و چهار دستوپا در صحنه با او بازی کردم. بعد از مدتی تلاش بالاخره کودک خندان پشت من سوار شد و گرگرانی کرد. بعد خودش ماسک گرگ را روی سر گذاشت و بازی گرگ عروسکی را بر صحنه پذیرفت و شادمان ما را ترک کرد.
هنرمندان متعهد
با توجه به اینکه جنگ تحمیلی بهتازگی پایان یافته بود، محدودیتهای زیادی به لحاظ مالی وجود داشت اما آنچه که این اثر را ماندنی کرد حضور هنرمندانی عاشق، فداکار و متعهد و مسئول بود که دانش و توانایی خود را به کار گرفتند تا اثری درخور و شان کانون برای بچههای ایران تولید کنند. بهراستیکه کار فرهنگی و هنری در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان انسانهای توانا، صبور و بهخصوص عاشق میطلبد.
استاد کامبیز صمیمیمفخم طراح صحنه، استاد بیژن نعمتیشریف طراح و سازنده عروسک و استاد آندره آرزومانیان نوازنده و موزیسین که ساخت موسیقی این نمایش را بر عهده داشت. یاد این سه گوهر هنر ایران را گرامی میدارم.یاد سه هنرمند برجسته که دیگر در بینمان نیستند
در بین عوامل این نمایش، سه نفر از هنرمندان بزرگ کشور با بنده همکاری داشتند که دیگر در بین ما نیستند اما آثارشان جاودانه است. استاد کامبیز صمیمیمفخم طراح صحنه، استاد بیژن نعمتیشریف طراح و سازنده عروسک و استاد آندره آرزومانیان نوازنده و موزیسین که ساخت موسیقی این نمایش را بر عهده داشت. یاد این سه گوهر هنر ایران را گرامی میدارم.
از دیگر عوامل این نمایش میتوانم به اسدالله شعبانی اشاره کنم که اشعار نمایش را سرودند. همچنین ویدا قهرمانی، فروزان زاهدبیگی، فرزانه بهرامپور و اکرم قاسمپور نیز بازیگران و علیرضا حسینپور، محمدرضا شاملو عوامل دیگر نمایش قصه نقلی و مادربزرگ بودند. اما در سال ۱۳۷۲ که این نمایش یکبار دیگر اجرا شد، مجتبی معاف، همایون صلاحی، مهدی فرشیدیسپهر و غزاله مرادیان گروه بازیگران آن را تشکیل دادند و با بنده بهعنوان نویسنده و کارگردان اثر در این نمایش همکاری داشتند.
بچههای امروز هم با این نمایش ارتباط برقرار میکنند
بچههای امروز گونهای دیگر میاندیشند اما بهجرات میتوانم بگویم که این نمایش با مخاطبان امروز هم ارتباط مناسب و صمیمانه برقرار کند، چراکه جنبههای تخیلی و فانتزی عروسکها بر صحنه، جادو میآفریند از طرفی جنبههای دراماتیک، اشعار، موسیقی زیبا و تصویرسازیهای خلاقانه و بدیع آن در جذب مخاطب مؤثر و مفیدند. میشود گفت که این اثر بهواقع یک اثر کانونی است زیرا به همهی موارد تربیتی و پرورشی توجه ویژه دارد.
ارتباط پیوسته و خلاق کانون در روزهای بحران
اقدام کانون برای پخش آثار فرهنگی و هنری خود بهصورت آنلاین و مجازی در این دوران که دولت به علت شیوع بیماری کرونا مجبور به تعطیلی بسیاری مکانهای فرهنگی هنری و تفریحی کودکان شده است، ستودنی و تحسینبرانگیز است چراکه در راستای اهداف اصلی کانون که بردن فرهنگ و هنر در نزدیکی محل زندگی کودکان و نوجوانان است این بار آثار کانون مستقیم و بهراحتی در منازل یا محل کار آنها در اختیارشان قرار میگیرد این یعنی ارتباطی پیوسته و خلاق در خدمترسانی سازنده به ایشان. باشد تا این بار نیز کانون از زیر سایه ناخواسته یا از پشت ابرهای پراکنده بادآورده چون خورشیدی فروزان به درآید بر کودکان و نوجوانان دیارمان بتابد و بر ایشان گرمی و روشنی بخشد. چنین باد.
حرف پایانی
آرزوی قلبی من برای بچههای ایران و جهان تندرستی پایدار؛ شادی دل؛ و پویایی همیشگی اندیشه همراه با زیستی پاک و سالم با امید به آینده درخشانی است که خودشان آن را میسازند.