قصه گویی باز روایت هویت دیروز و امروز

در پاییز از گل های اطلسی و لاله عباسی در تابستان از پیچک ها و لادن ها در بهار با رقص بنفشه ها بر دامن زمین قصه باران ذهن ها می شود و پری های قصه کم کم به سراغ قندان ها می روند وبه آدم های قصه شیرینی می دهند،پری ها که قصه هایشان را به مادر بزرگ ها یاد می دهند مادر بزرگ ها شیرین زبان می شوند ،کودک می شوند وگاهی هم جادوگر قصه ها می شوند همه را نقش روزگار می کند و چون قالی رج به رج تاروپود ابریشمی می زنند وزیر پای نوه ها پهن می کنند تا ساعتی دور هم باشیم؛

قصه ها را با گل ها وقندان ها در کنارهم قرار می دهند در زمستان از گل یخ قصه ها می روید ، در پاییز از گل های اطلسی و لاله عباسی در تابستان از پیچک ها و لادن ها در بهار با رقص بنفشه  ها بر دامن زمین  قصه باران ذهن ها می شود و پری های قصه کم کم به سراغ قندان ها می روند وبه آدم های قصه شیرینی می دهند،پری ها که قصه هایشان را به مادر بزرگ ها یاد می دهند مادر بزرگ ها شیرین زبان می شوند ،کودک می شوند وگاهی هم جادوگر قصه ها می شوند همه را نقش روزگار می کند و چون قالی رج به رج تاروپود ابریشمی می زنند وزیر پای نوه ها پهن می کنند تا ساعتی دور هم باشیم؛حالا اینجا و این لحظه ساعت ها و فصل ها به وقت قصه بیست و چهار مین روز از جولان لاله عباسی های زردو صورتی در باغچه ی پاییز است که بیست و چهارمین جشنواره ی  قصه گویی را در استان کردستان مرکز شماره ۴ سنندج آذین  بسته اند. قصه گوها از خیلی وقت پیش بساط قصه  هایشان را پهن کرده اند و از ۱۵۱ قصه گوی خوب به ۲۱ قصه گوی مهربان رسیده اند که قصه هایشان را از پرده ها و کشکول ها و کتاب ها بیرون کشیده اند و حالا با  زیبا ترین زبان نقل می کنند تا زمان همیشه در قصه ها بماند . داوری این قصه ها و قصه گوها به عهده ی آدم های زبده و کارکشته ایی است که قصه ها را می شناسند  و با قصه گوها هم نشین اند . طبیعی است هر کاری خوبی ها وبدی ها و کم و کاستی هایی دارد . آنچه در زیر می خوانید حاصل همنشینی با آدم هایی ست که تاروپود ابریشمی قصه ها را تار به تار و پود به پود رج زده اند.

قصه در قاب رسانه

«نادیا حمزه کرمی» مربی مسئول مرکز شماره ۳ سنندج که قصه گویی برتر استانی ومنطقه ایی و داور چندین جشنواره قصه گویی را در کارنامه ی خود دارد با توجه به معیارهای  استانداردقصه گویی، قصه ایی را مناسب می داند که  بتواند مخاطب را  جذب کند وقصه گو باید معیارهایی همچون انتخاب قصه ، میزان حوصله ی مخاطب را در نظر بگیرد قصه به روز باشد و با دنیای کودک و نوجوان امروز فاصله نداشته باشد . با توجه به اینکه در استان کردستان انجمن قصه گویی داریم برای نمود بیشتر این انجمن وتاثیر مثبت آن بر قصه گوها پیشنهاد می دهد تا ضمن  توجه به  فراخوان ها اعضای فعال در مراکز شناسایی شوند و مربی های فرهنگی برای آنها کلاس ها قصه گویی برگزارکنند و با قصه گویی های خودشان در کلاس آنها را هم با انتخاب درست قصه ومعیارهای خوب قصه گویی آشنا کنند.

هرساله از تهران و از طرف ستاد مرکزی قصه گویی بخش های متفاوتی به  جشنواره ی قصه گویی اضافه می شود برای اینکه این بخش ها همسان با اصل جشنواره رشد کنند وکمیت فدای کیفت نشود، اذعان می‌دارد که  بخش پادکست و نود ثانیه ای هم مناسب است در صورتی که منتج به این شود که قصه ها در رسانه های محلی هر استان پخش شود تا  علاقه مندان از شنیدن و دیدن آن لذت ببرند و کانون بتواند از این طریق هم جایی برای معرفی فعالیت ها باشد وکانون بهتر وبیشتر در بین خانواده ها و رسانه های محلی جای ثابتی پیداکند .پدر بزرگ ها ومادر بزرگ ها هم با میل ورغبت به جشنوار ه های قصه گویی می آیند برای اینکه این تعامل در طول سال درمراکز ادامه پیدا کند و شکاف نسل ها کمتر شود.

 نادیا حمزه کرمی این بخش را هم مهم می داند ومی گوید بخش پدر بزرگ و مادر بزرگ هم می تواند بسیار  موثر باشد؛چون بیشتر بچه ها با این بخش هم تعامل برقرار می کنند پس بهتر است این داستان ها هم در رسانه ها پخش شود وکودکان بیشتری از قصه گویی لذت ببرندپیشنهاد هایش برای مربیان و اعضا در خصوص جشنواره ی قصه گویی اینگونه بیان می کند  شرکت در جشنواره و حضور فعال نیازمند علاقه و تلاش مربیان در این بخش است او مصرانه پیشنهاد می کند مربیانی که علاقه مند هستند را شناسایی کند و با دوره های مهم قصه گویی بیشتر روی آنها سرمایه گذاری شود و مربیان هم باید در این مسیر خود را به روز کنند و از قصه های مناسب استفاده کنند زیرا انتخاب خوب منوط به اجرای خوب هم می شود .

قصه؛ مرهم روان

یوسف کریمی کارشناس ارشد مردم شناسی، استاد دانشگاه وپژوهشگرخوبی است علاقه ی خاصی به قصه گویی وفعالیت های فرهنگی و هنری دارد و یکی از داورهای بیست و چهارمین جشنواره ی قصه گویی استان کردستان است. 

این داور جشنواره قصه گویی در خصوص معیارهای انتخاب  قصه گویی می گوید: بعد از نان وآب نیاز انسان  به شعر وادبیات و قصه است کسی که نمی تواند  قصه در زندگی اش باشد  دچار یک نوع  کمبود است خوبی قصه ها این است که جز نیاز های فرا روانی  انسان است . انسان از طریق کارکردهای گوناگون قصه ها تجربه ی گوناگون گذشتگان را می شناسد وباز تولید می کند دوم این تجربیات را به روز انتخاب می کند و باعث می شود انسان ایده آل تر زندگی کند وخاطرات خوشایند را باز تولید کند .قصه  گویی اید ه آل باید معیار های علمی داشته  باشد رشد ذهنی مخاطب را با انتخاب واژ ه های مناسب داشته  باشد و زبان بدن را بشناسد و با درستی از آن استفاده کند و از فرهنگ عامه استفاده کند قصه گویی جدید و به روز باید علمی ودارای مفاهیم پنهان قصه گویی باشد .

چه کنیم تا  قصه گویی در زندگی ما دوباره رواج پیدا کند وحضور مداوم داشته باشد  ومانند لالایی ضرورتش احساس شود.

به من می گوید...‌ خوشبختانه یا متاسفانه بین نسل وب ونت ونسل خانواده یک شکاف نسلی ایجاد شده و در زمان فرزند سالاری هستیم البته این فرزند سالاری به معنای سرگشتگی واماندگی وسرخوردگی والدین است  زیرا امروزه در امر استفاده از نرم افزارها  فرزندان از خانواده ها پیشی گرفته اند . برای اینکه قصه در زندگی ما جاری باشد باید کودکان از همان روزهای خردسالی وتوسط مادرو مکان هایی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با کتاب و قصه آشنا شوند زیرا کتاب یک رسانه ی گرم است وکسی که کتاب می خواند دارای رابطه ی هدفمند ،خاص و با علاقه است توجه کنید منی که با کتاب مانوس هستم دوست دارم این خطوط واین فضا را درک کنم ولی وقتی که با رسانه ی سردی مثل فضای مجازی سروکاردارم کسی قبل از من تولید محتوی کرده وبه ما پیام می دهد هر چند در ارتباط بین کتاب ورسانه من برای هردومخاطب هستم اما در کتاب تولید محتوی از طریق نویسنده و به وسیله ی کتاب به من منتقل می شود؛ اما من برای درک  این مفهوم باید مطالب خوانده شده راهضم ودرک کنم چون دوست دارم شنیداری وبینایی هم به کمک من می آیند ومفهوم درک شده توسط من مخاطب در ذهنم ته نشین می شود ماندگار می شود؛ اما در مولتی مدیا وفضای چند رسانه ای کس دیگری تولید محتوی کرده از افکت وموسیقی و جذابیت های بصری هم  استفاده کرده است به جای اینکه من فعال باشم منفعل هستم پس اثر گذاری آن روی من چندان دوام ندارد.

برای ماندگاری این یادگیر ی چه باید بکنیم ؟

جواب این سوال را در همان ادامه ی سوال قبلی می گویم دقت کنید ما وقتی کتابی در دست می گیریم قدم به قدم حرکت می کنیم ابتدا مقدمه فصل اول  دوم  وسپس  سوم خوب  لحظه به لحظه این ارتباط قوی تر می شود،یعنی ما ابتدا ارتباط برقرار می کنیم وسپس  درک می کنیم ومدام از خودمان می پرسیم این واژه ها چه می گویند و هرلحظه ذهن ما درگیر است باید بدانیم که مادر ها اولین مربی ها هستند چون ما سه نوع آموزش داریم .آموزش  غیر رسمی ، آموزش  رسمی و آموزش اجباری .خانواده ها آموزش غیر رسمی هستند بخصوص مادرها اگرمادری با کتاب ارتباط برقرار کند اثر گذاری فضای مجازی  در کودک کمتر است . متاسفانه ومتاسفانه مادر کشورمان آموزش رسانه نداریم .سال ۱۹۵۰ میلادی اولین کشوری که به صورت رسمی آموزش   سواد رسانه را ایجاد کرد کانادا بود هرچند در کشور ما چند سالی است  واحدی به نام سواد رسانه در دوره ی دوم متوسطه  (دبیرستان ) هست؛اما آموزش آن چندان جدی نیست ودر خیلی از مدارس به عنوان یک درس غیر مهم از آن نام برده می شود .پس مخاطب ما سواد رسانه ندارد

خوب  حالا که آموزش رسانه نداریم ، آموزش پرورش ما هم چندان وقعی به این مهم بعنوان نیاز روز نگذاشته است،آیا می توان از رسانه های رسمی تر انتظار آموزش غیر مستقیم سواد رسانه داشت تا بوسیله ی آن اهمیت  امری مثل قصه گویی را بیشتر بدانیم؟

می دانیم که یکی از کارکردهای رسانه های تصویری  عامه گرایی است، تلویزیون سه شبکه ی آموزش  خاص دارد به نام شبکه چهار که به معنای واقعی کم بیننده است شبکه مستند که مخاطب خاص خود را دارد و شبکه ی سلامت  که بر نامه های ویژه ی سلامت دارد وخود شبکه ی کودک  بقیه ی شبکه ها برنامه های ترکیبی  عامه پسندی هستند که فقط می خواهند بیینده داشته باشند می ماند شبکه های استانی و محلی که هیچکدام  به دنبال کتاب خوان کردن مخاطب نیستند پس بر می گردیم به مادرها  چون مهمترین رکن این قضیه هستندوباید مادرها را کتابخوان کنیم ومادرها نیاز به کتاب خواندن وقصه گویی را ضروری بداند تا  قصه گویی وکتابخوانی در زندگی روزمره  ماندگار شود همچنان که بردیو می گوید: برای اینکه بدانیم خانواده ایی چقدر موفق است  باید بررسی کنیم که سرمایه ی فرهنگی خانواده چیست ؟ یعنی چقدر کتاب می خرد و می خواند ، چقدر وقت صرف دیدن تاتر وسینما می کند؛ولی متاسفانه اکثر خانواده ها به دنبال ظواهر زندگی ومجلل کردن  آن هستند پس به این نتیجه می رسیم که  تنها راه حل این آسیب این است که بوسیله ی مادران کتابخوان  آسیب پذیری را کم کنیم.

در دهه بیست در کشور خودمان  ایران به یک نشریه کودکانه می رسیم که توسط فرد مهمی  نشر یافته است  حالا این فرد چه پشتوانه ای داشته است اوکسی بوده که نسل اندر نسلش باسواد وکتابخوان بوده اند  و خودش به دخترانش سوارکاری وشنا یادداده است.

پس چگونه به وسیله ی قصه ها وقصه گویی الگوپذیری کنیم ؟

به وسیله  جشنواره ها ، همین  جشنواره ی قصه گویی  خودش مناسب است؛ولی مهم تر از آن تولید قصه هایی که متاثر از فرهنگ عامه است .در خود همین جشنواره قصه هایی بود با مفاهیم عالی خود پنداری وخود اندیشی وقتی از بچه ها سوال پرسیدم که این قصه چه می گوید آنها مفهوم را کاملا درک کرده بودند و اینجا به این مهم اشاره می کنم که مهمتر از شیوه ی  اجرا وارائه ی قصه گویی تولید محتوی مناسب و پیام مناسب است زیرا قصه ها وابستگی معنایی ایجاد می کنند بر اساس تحقیقات دانشگاهی جامعه شناسی  کسانی که مهاجرت می کنند ودر کشور دومی ساکن هستند دچار تعارض فرهنگی  می شوند؛ زیرا آنها در مبحث خود شناسی افرادی درمانده واز این جا رانده واز آنجا مانده  می شوند ودر دریافت این مفهوم که من کیستم  در می مانند از یک طرف خاطراتی دارند وکودکی که در ذهنشان مانده است و نوستالوژی هایشان برایشان مهم است  ودرک زندگی ودنیای متفاوت  کشور دوم باعث ایجاد این تعارض است .وبه یک خلا معنایی می رسند.

آیا باز آفرینی  نوآوری و بازنویسی قصه های کهن   این خلا معنایی را پر می کند ؟

می خواهم  از شما بپرسم چرا در دادگاههایمان به بیشترین پرونده ها رسیده ایم ؟ چون اخلاقیات تنزل پیدا کرده است .برگردیم به حوزه ی ادبیات تحقیق کنیم وتحقیق کنید تا بدانیم وبدانندکه ادبیات کردی چقدر غنی است از قانع تا محوی از مولوی کرد  تا نالی هرکدامشان آدم های مهم وموثری  درحوزه ی تولید معنا هستند ؛چون ادبیات  جامعه شناسی است ،عرفان است ،روان شناسی است به زبان خیلی  ساده چگونه زیستن است دقت کنید در زبان فارسی هم‌بوستان سعدی داریم  به جرات می توانم بگویم هزاران سال دیگر کسی مثل سعدی نمی تواند اینگونه تولید محتوی کند وبه من بگوید  من کیستم وچه می خواهم ومهمتر از همه  می خواهم به کجا بروم .و با حکایت ها وقصه های شیرین و به زبان ادبیات چگونه زیستن را برایم معنا می کند ووقتی با اودر ارتباط هستم و آن را می خوانم  درذهن من مخاطب آنچنان پیامی می گذارد که ناچارم تکرار کنم بعد از نان و غذا قصه و ادبیات مهمترین رکن  زندگی است.

فکر  می کنم که ادبیات و تاریخ  به منزله ی پشتوانه ی عظیم فرهنگی  هویت هر  جامعه ایی است. نظر شما چیست ؟

بگذارید به این مثال ساده پاسخ  بدهم چرا این همه زحمت  می کشیم برای  ظواهر زندگی ودر آخر هم به  نتیجه ی مطلوب نمی رسیم  فکر می کنید  چرا برند ها ساخته می شوند از همه چیز از لباس گرفته تا ماشین و لوازم خانگی  چون برند ها ساخته می شوند تا مارا در گیر معنا کنند و هویت گمگشته ی خودمان را در آنها ببیینیم .برند سازهابه ما القا می کنند که مارک فلان لباس هویت ماست وبه ما معنا می بخشند  درصورتی که تا ادبیات درفرهنگی ریشه نداشته باشد در آن بستر رشدنکند وگسترش نیابد آن فرهنگ مانایی ندارد .ادبیات شعر وموسیقی خشونت را تعدیل می کنند، امیدوارم  خانواده ها به دنبال خواسته های غیر معقولشان نروند  تا سبد فرهنگی در خانواده ثابت و پابرجا باشد.نسل  های گذشته ی ما مکتب خانه داشتند که در آن قرآن و بوستان سعدی می آموختند آموزش علم حکمت یعنی همه چیزهایی که برای یک زندگی لازم است  آیا امروز کسی هست این خلا آموزشی  را پر کند ؟ آموزشی که پر از محتوی و پیام است .امروزه در تمام سطح شهر  آموزشگاه های آموزش زبان کردی وجود دارد؛ اما پس از آموزش زبان محتوایی هم برایش وجود دارد؟ اگر هست چگونه این آموزش  پاسخ داده می شود در حالی که ما شاعری مثل قانع داریم که کم کسی اورا می شناسد  در صورتی که اوسبک مخصوص به خود را دارد  اینجاست که باید باز تولید معنا کنیم ومحتوای معنایی به کودکانم بدهیم .به دور از تعصب می گویم آیا می توانیم بگوییم حافظ وسعدی ،شاهنامه فردوسی ،صائب تبریزی ... ویا شاملو وجود ندارد آیا در بین شاعران معاصر می توانیم بگوییم فروغ فرخزادی وجود نداشت ،شیرکو بیکه س امپراتور شعر است چقدر اورا می شناسیم چقدر با او ارتباط برقرار کرده ایم .اگر خواسته های ما مبنی بر درک من چه هستم ،می خواهم چه بکنم و به کجا برسم به جواب برسد آسیب های ما کم تر  وکمتر می شوند .

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =