به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری استان همدان، سفر کردن، رفتن و دیدن مکانها و شهرهای دیگر با آداب و رسوم و فرهنگهای مختلف و آشنا شدن با افراد جدید و گپ و گفت با آنها و شنیدن تجربیاتشان خود نوعی درس گرفتن و کسب مهارت است.
مدیرکل مقرر کرده بود مربیان کانون به صورت گروهی در سفری یک روزه به کانونهای مهربانی در شهرهای همسایه با دیار همدانا سفر کنند و در این سفرها هم با همکاران خود در کانون آشنا شوند و هم در این دیدنها انتقال تجربه داشته باشند.
قرارمان ساعت ۵/۳۰ صبح، حرکت به سمت شهر میرعماد (خوشنویس پر آوازه ایران زمین که هنوزم پیران و اساتید این هنر خود را شاگرد او میدانند) بود. دو گروه بودیم. کم کم خورشید نورهای زرد و طلاییش را در آسمان آبی پهن میکرد و هوا را برای ما که تازه از خواب بیدار شده بودیم گرمتر.
تمام مسیر حرکت دو رنگ با چشم و روح تو بازی می کرد طیفی از رنگ سبز و آبی. تمام زمین سبز بود اما نه یک نوع سبز، سبز چمن با سبزی گندمزار فرق داشت، سبزی برگ درختان با سبزی برگ گلها؛ و یک نقاش میداند که درست کردن این ترکیب از رنگها چقدر وقت گیر است و خدا چه مهربانانه آن همه رنگ را برای روحنوازی ما در اختیارمان گذاشته است.
ساعت۹/۳۰ به مقصد، کانون قزوین رسیدیم. منتظرمان بودند و گشاده رو پذیرای ما شدند. به سمت اتاق مدیرکل راهنمایی شدیم.
درس اول از سفر: فضاسازی شاد با دکورهای رنگی و بزرگ
از لحظه ورود چشمانمان به قصد خریدار به تمام در و دیوار کانون نگاه میکرد و آنچه نظر همه ما را جلب کرد فضاسازی با وجود دکورهای بزرگ خوش آب و رنگ از یک خانه در یک طرف و نمایی از فضا، فضانورد و سفینه در طرف دیگر سالن کانون بود که برای هر مخاطب گیرایی خودش را داشت.
مدیر کل کانون قزوین، سید علی اکبر موسوی به استقبال ما آمد و در اتاقش میهمان او شدیم، وی ضمن خوشآمدگویی گفت: بسیار خرسندیم که در روز تاریخی ۵۰ بهدر پذیرای شما هستیم.
درس دوم از سفر: آشنایی با یک آیین سنتی و قدیمی از شهر دوست
و چون آثار تعجب را در چهره ما دید ادامه داد: پنجاه بدر یکی از آیینهای سنتی و قدیمی مردم شهر قزوین است که در آن مردم این شهر برای شکرگزاری از بارشهای بهاری، پنجاهمین روز سال یا فصل بهار را در طبیعت سپری میکنند. در این مراسم، مردم با دعا و نیایش از خداوند طلب باران بیشتر میکنند.
وی پنجاه بدر را نمادی از امید و زندگی معرفی کرد و گفت: این آیین نشان میدهد که مردم قزوین با طبیعت پیوند عمیقی داشته و شکرگذار نعمتهای خداوند هستند و نیز به دورهمی و کنار خانواده بودن اهمیت میدهند و در این روز ما دو نوع غذای دیماج و آش دوغ را درست میکنیم که مخصوص قزوین است.
بعد از صرف چای به سمت استدیو ضبط صدا رفتیم و از نزدیک فضا، ابزار و وسایل را دیدیم و در مورد راهاندازی آن پرسیدیم.\
درس سوم از سفر: استفاده از فضای موجود برای تولید محتوا و ثروت
سپس راهی سالن سینما برای دیدن نمایش حسن کچل شدیم. سالن پر از دختران قد و نیمقد شاد و خندان از مدرسه فردوس بود که هماهنگ با موسیقی و صدای خاله مرجان بالا و پایین میپریدند و دست میزدند. نمایش شروع شد و خاله مرجان، آقاجون و سحر برای بچهها کمی در مورد ۵۰ بهدر توضیح دادند و بعد داستان حسن کچل شروع شد و با بازی هنرمندانه بازیگران بچهها وارد دنیای قصه شده و با بازیگران همراهی میکردند. در ادامه بازدید وارد کلاس سفال شدیم و لیوانهایی که بر روی هر کدام از آنها یک تصویر از کتابهای کانون حک شده بود خودنمایی میکرد. بعد وارد کارگاه کلاس خوشنویسی با یک دکور چوبی ویژه و نقش خطاطی بر دیوار شدیم که حس خوبی به مخاطب میداد و تو دلت میخواست آنجا بنشینی و ساعتها با قلم و جوهر بر روی صفحه سفید اشعار حافظ و خواجه عبدالله را خطاطی کنی.
مقصد بعدی کلاس بازی هدفمند بود که یک مربی با چند کودک در حال بازی ماهیگیری بودند و مربی در حین ایجاد هیجان و شادی بر روی تمرکز و دقت آنها هم کار میکرد.
معاون فرهنگی کانون قزوین از برگزاری کارگاههای مختلف فرهنگی- هنری در مجتمع خبر داد و گفت: در این مجتمع کارگاههای پدر و پسر- مادر و دختر و بازیهای متنوع انجام میشود که از طرف خانوادهها مورد استقبال قرار گرفته و این خود یک درآمدزایی برای کانون دارد.
اعظم یوسفی از شروع این کارگاهها با برنامه ریتم و گیم اشاره و اظهار کرد: برگزاری این کارگاه حسی و حرکتی با یک مربی از تهران آغاز شد و ما آن را ادامه دادیم و این کارگاه کودکان را از چهار ساله تا والدین درگیر میکند و محدویدت سنی نداشته و همه خانواده درگیر بازی شده و از طرفی لحظات لذت بخشی را تجربه میکنند.
همکار خوش ذوق روابط عمومی قزوین با آن خنده دوست داشتنی و صدای گیرایش دوربین به دست لحظات را برای ما ثبت می کرد.
درس چهارم از سفر: بازدید از اولین و مجهزترین مرکز نجوم قزوین
بعد نوبت بازدید از آسماننما یا پلانتاریوم اولین و مجهزترین مرکز نجوم قزوین بود. وارد یک سالن گرد با سقفی گنبدی با ۴۱ صندلی و دستگاهی در مرکز برای نمایش آسمان شدیم و مربی نجومی که خنده از لبانش محو نمیشد. بر روی صندلیها که کمی حالت خوابیده داشت تکیه دادیم. فیلمها به نمایش درآمد و آقای صوفی، مربی نجوم و رابط علمی کانون در حین نمایش منظومه شمسی و کهکشان راه شیری و سیارهها و خورشید سوالات متنوعی میپرسید و تو هنوز جواب آن سوال را پیدا نکرده بودی که با دیدن فیلم بعدی سوالات دیگر مطرح میشد و با خودت به فکر فرو میرفتی که چرا در طول و عرض زندگیت جز زمانی که در تابستان گرم بر سر پشت بام خوابیده بودی و آسمان پرستاره را دیده بودی هرگز در مورد علم بینهایت نجوم مطالعه نکردهای؟! و یا با دقت و تفکر در مورد این پدیده عظیم و نعمت لایتناهی خداوند از خودت سوال نکردهای که حالا در اینجا بنشینی و جواب هیچ سوالی را ندانی جز چندتایی آن هم دست و پا شکسته که از دوران مدرسه به یادت مانده بود.
صوفی از جاذبه و حلقه رنگی دور زحل، از زندگی در سیارههای دیگر و وجود کهکشانههای بینهایت دیگر و تلسکوپهای قوی برای رصد آسمان و کوچک بودن زمین در مقابل سیارات و سیارههای دیگر و صدها مطالب فضایی و نجومی دیگر گفت که تو را یاد آیاتی از قرآن، خلقت آسمان و زمین میاندخت و خدایی که بینهایت قادر و تواناست.
سپس به سمت اتاق تولید نمایش و مهمترین مکان و علت سفر از همدان به قزوین، هدایت شدیم. اتاقی پر از عروسکهای کوچک و بزرگ، دکورهایی از خانه و قصر پادشاهی، لباسهای رنگارنگ از چهارخانه تا گلگلی، ماکت کدو قلقله زن و عروسک حاجی فیروز و دو عروسک به نام فسقل بند که دو برادر به نام سامی و کامی بودند و محبوب بچههای قزوین که در مناسبتهای مختلف با هدف آموزشی برای بچهها موسیقی اجرا میکنند.
درس پنجم از سفر: خانه نمایش کانون قزوین، خانهای خلاق و ثروتآفرین
مرجان مسگری، مدیر تولید خانه نمایش و دیگر بازیگران و آقای مردانی به جمع ما پیوستند. خاله مرجان در مورد شروع کار نمایش از سال ۹۳ و فراز و فرودهایی که در طول این سالها خصوصا روزهایی کرونایی داشتند، توضیح داد و گفت: بعد از گذشت این سالها الان به نقطهای رسیدیم که کودکان و نوجوانان شهر کانون و گروه نمایش را میشناسند و از برنامهها و نمایشهای ما بسیار استقبال میکنند و این به ما انگیزه و انرژی برای ادامه کار میدهد.
وی با بیان اینکه مدت ۷ سال است که یک تیم نمایش منسجم و هماهنگ داریم، بیان کرد: از تولید تا اجرای نمایش، از نوشتن داستان و ساخت موسیقی تا طراحی صحنه و لباس و ... همه با همکاری و هماهنگی یکدیگر است و همه این مراحل در اختیار خودمان بوده و با اجرای نمایش توانستهایم درآمدزایی خوبی داشته باشیم که هم به نفع کانون بوده و هم همکار.
مدیر تولید نمایش به اجرای نمایش در کامیونت سیار در سطح شهر اشاره و اظهار کرد: با این کامیونت به دورترین قسمتهای قزوین، روستاها و پارکها رفته و حتی چند اجرا هم در تهران نیز داشتهایم.
در ادامه آقای مردانی، یکی از مربیان هنری و شاعر کانون قزوین ادامه داد: سال ۸۳ خانم سعادت کنسرت موسیقی انجام دادند و من با ایده از این کار اولین کنسرت موسیقی کودکان را با هدف آموزشی با دو عروسک فسقل بند تولید کردم.
وی با بیان اینکه متأسفانه امروز کودکان و نوجوانان اشعار و ترانههایی را زمزمه میکنند که هیچ محتوایی ندارد، خاطرنشان کرد: این من را مصممتر برای تولید محتواهایی آموزندهتر برای کودکان و نوجوانان کرد و سال گذشته اولین اجرا را انجام دادیم و تا امروز بسیار موفق بودهایم.
درس ششم از سفر: آشنایی با قیمه نثار غذای سنتی و اصیل قزوینیها
بعد از آن دعوت به نماز و صرف ناهار و خوردن قیمه نثار، غذای سنتی و معروف قزوین که مجموعهای از رنگ و عطر و طعم بود، شدیم. کمی استراحت کردیم و جلسه مدیرکل کانون همدان و مربیان هنری همراه او با مدیرکل کانون قزوین، معاون فرهنگی، مدیر خانه نمایش و مربی نجوم برگزار شد. جلسه حالت کارگاه و پرسش و پاسخ به خود گرفته بود و هر کس نکتهای برایش جالب بود آن را یادداشت میکرد.
مدیرکل کانون قزوین با بیان اینکه موفقیتهای کسب شده بدون شک مدیون زحمات و تلاش همکاران من در کانون است، گفت: سال گذشته در کنار جذب ۱۰۰ هزار مخاطب با اجرای نمایشهای تخصصی کودک ثروتآفرینی هم داشتیم.
موسوی به چگونگی درآمدزایی اشاره و ادامه داد: مخاطب ما دانش آموزان هستند که همراهی مدیران مدارس و اداره کل اموزش و پرورش در این مسیر بسیار اهمیت دارد.
وی با بیان اینکه گاهی هم به صورت رایگان در سطح شهر به اجرای برنامه میپردازیم که خود تبلیغ برای کانون است، گفت: در طول سال سفارشات بسیاری از طرف ادارههای مختلف برای اجرای نمایش داریم که با آنها قرارداد میبندیم.
مدیرکل کانون با اشاره به اینکه نام کانون یک برند معتبر است، افزود: درآمدزایی در خانه نمایش کانون باعث شده از گروههای نمایش مختلف درخواست اجرا در سینما کانون را داشته باشیم.
وی با بیان اینکه من در شروع کارم با تمرکز بر روی داشتهها برنامهریزی انجام دادم، گفت: کامیون سیار هم برای پیشبرد کار ما بسیار اهمیت دارد و ما در طول سال حداقل ۶ کار با توجه به مناسبتهای ملی و مدهبی چون شروع سال تحصیلی، پایان سال، شب یلدا، هفته کتاب و ... تولید میکنیم.
درس هفتم از سفر :روابط عمومی نقش کلیدی در معرفی کانون دارد
موسوی به انجام همین روند در مراکز فرهنگی- هنری در شهرستانهای دیگر قزوین اشاره و خاطرنشان کرد: مرکز نجوم را با کمک سازمان برنامه و بودجه راه انداختیم و از بهمن ماه تا الان استقبال بسیار خوبی صورت گرفته است.
وی به نقش مهم روابط عمومی در معرفی،جذب مخاطب و درآمدزایی تأکید و تصریح کرد: وجود فردی با روابط عمومی بسیار بالا برای هماهنگی مدارس و تنظیم کردن وقتها و سانسهای نمایش بسیار اهمیت دارد.
درس هشتم از سفر: تولید محتوا با توجه به ذائقه مخاطب
مدیرکل قزوین ادامه داد: با توجه به رویکرد کانون و بحث نوجوان محوری در سال جاری به سراغ یک کارگردان رفتیم و از او خواستیم که نمایش برای نوجوانان تولید کند که بازخورد خوبی گرفتیم.
در این میان جلسه آنلاین مدیرکل همدان با حامد علامتی مدیرعامل کانون شروع شد و ما به سمت بوستان مادر و کودک محل اجرای گروه نمایشی رفتیم. همه خانوادهها کنار هم نشسته بودند و آش دوغ و دیماج میخوردند. دیماج شبیه قوت ما همدانیها بود که در قزوین ترکیبش از نان خشک خورد شده، سبزی، پنیرسنتی، پیازداغ و گردو بود و در همدان به آن سیب زمینی آبپز شده و روغن حیوانی میزنند و پیاز را هم خام اضافه میکنند.
درس نهم از سفر: نزدیک بودن فرهنگ، آداب و رسوم همدان و قزوین
بعد از دیدن نمایش به کارگاه شیرینی رضا برای خرید شیرینی سنتی قزوین رفتیم و بعد به اداره کل برگشتیم.
میز کنفرانس مدیرکل با دو کاسه بزرگ از آش دوغ، دو دیس از دیماج، هندوانههای قاچ شده، دو کاسه ماست چکیده تزیین شده بود. با قیمه نثار ظهر سیر بودیم اما بوی آش و رنگ دیماج ما را به سمت سفره پهن شده کشاند. دیماج را خوردیم و در این حین کمی از قوت همدانیها تعریف کردیم. فرهنگها و غذاهای سنتی همدان و قزوین بسیار به هم نزدیک بود و این حس راحتی از همان لحظه ورود در همه ایجاد شده بود.
نزدیک اذان مغرب و لحظه خداحافظی از همکاران خونگرم و مهربان کانون قزوین بود که خالصانه هر آنچه که تجربه و علم داشتند بدون چشم داشت در اختیار ما گذاشته بودند.
عکس یادگاری پایان این اردوی یک روزه گرفته شد و قرار گذاشتیم که برای دیدن اماکن تاریخی و طبیعت زیبای قزوین و قلعه الموت بار دیگر به این شهر سفر کنیم.
درس دهم از سفر: مسجد شاد و پویا مکانی امن برای تربیت و پرورش کودکان و نوجوانان
دور میدان مسجدی بزرگ با نمای آجری بسیار زیبا و نورپردازی سبز توجهمان را جلب کرد. وارد مسجد شدیم. مسجد روحی عجیب داشت و تو را به سمت خود میکشاند. گوشه گوشه آن را گشتی زدیم و نفسی تازه کردیم. بر روی طاقهای بلند مسجد سوره لیل و ضحی نوشته شده بود. بچهها در حیاط مسجد آزادانه و فارغ از همه هیاهوهای دنیا در خانه خدا، امن و آرام بازی میکردند. همکاری گفت اینجا شبیه مسجد کوفه است و من را به حال هوای سفر نجف و مسجد کوفه برد.
نماز را خواندیم و چند عکس یادگاری گرفتیم. از دور نوری قرمز توجهمان را جلب کرد آنجا مقبره فرزندی از فرزندان روح الله، یادگاری از جزیره مجنون و بازمانده ار عملیات خیبر و جوانی ۲۶ ساله بود. شهیدی که به مسجد امام حسن عسکری قزوین روحی مضاعف برای نفس کشیدن در آغوش خدا را میداد و تو را برای لحظهای از تمام مشغلههای فکری آزاد میکرد.
با شهید خداحافظی کردیم اما نام مسجد را در ذهنمان حک کردیم که سفر بعدی باز به آنجا برویم. به سمت همدان راه افتادیم. در تمام مسیر از مهماننوازی و محبت همکاران و از قدمهای بزرگی که برای کودکان و نوجوانان برداشته بودند، صحبت کردیم.
درس پایانی از سفر: شکرگزار داشتههایمان باشیم
درس آخر ما از این اردوی یک روز این بود که داشتههای خودمان را خوب ببینیم، شکرگزار باشیم، قدر داشتهها را بدانیم و برایش برنامه داشته باشیم، از داشتهها ثروتآفرینی کنیم و با همکاری و کمی ایثار در حق هم لبخند را بر لبان یکدیگر بیاوریم و بدانیم که ما در کانون در جایی که هستیم برای کار با کودک و نوجوان مرکزیت داریم پس قدر خود را بدانیم و پرشتاب برای خدمت به آنها قدم برداریم که وقت کم است.