به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون لرستان؛ به مناسبت گرامیداشت شهیدالقدس؛ اسماعیل هنیه شب شعر «در سوگ مهمان» شامگاه جمعه ۱۲مردادماه ۱۴۰۳ با همکاری اداره کل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی لرستان و انجمن قلم شعبه لرستان برگزار شد.
رضاداوری مدیرکل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان لرستان ضمن محکوم کردن جنایت به شهادت رساندن شهیدالقدس؛ اسماعیل هنیه اظهار داشت: بیشک خون پاک این شهید والامقام، درخت تناور انقلاب اسلامی را آبیاری خواهد کرد و آتش خشم مجاهدان راه حق را علیه مستکبران عالم و آزادی قدس شریف را شعلهورتر خواهد ساخت و عزم محور مقاومت بر انتقام سخت از صهیونیست های کودک کش جدی تر خواهد کرد.
داوری افزود: به همین مناسبت شب شعری با عنوان «در سوگ مهمان» برگزارشد تا باردیگر شاهد همنوایی شاعران با مردم مظلوم فلسطین باشیم.
مدیرکل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان لرستان گفت: با حضور عموم مردم و اهالی فرهنگ این برنامه در مسجد جوادالائمه خرمآباد برگزار شد و شاعرانی همچون محمدتقی عزیزیان، عباس گودرزی، اسد فرهمند، حسن ندری، علیرضا حکیم و علی ناصری به خوانش اشعار خود در وصف شهید اسماعیل هنیه و دفاع از مردم مظلوم فلسطین و به یاد شهید حاج قاسم سلیمانی پرداختند.
از دیگر برنامه های این مراسم می توان به مداحی، شعرخوانی، اجرای برنامه های مختلف فرهنگی اشاره کرد.
اشعار شاعران شرکتکننده در این مراسم:
محمدتقی عزیزیان
قدم بگذار بر چشمم، چراغِ شامِ مهمانی
دلم افتاده در پایت، شبیه فرش کرمانی
برای پیشواز تو، چه آدابی، چه ترتیبی؟!
تو اهل خانهی مایی، فلسطینیِ ایرانی!
هنوز از شوق دیدارت، دل دیوانهام خوش بود
که اخبار از عروجت گفت و رفتم رو به ویرانی
به یادت گریه میکردم، سرم بر شانهی شب بود
نسیم رفتنت میزد به زلف شب پریشانی
برایت نوحه میخواندم، دلم میسوخت مثل شمع
میان نوحه میرفتی در آغوش سلیمانی
غزل را نیست یارای سرودن از فراق تو
امان از درد بی پایان! فغان از بیت پایانی!
چه سرهایی که در صحرا به روی نیزه خندیدند
چه پیکرها که پرپر شد به تاوان مسلمانی
اسد فرهمند
یک شبِ خالیِ بدونِ صدا
در زمینی بدون مرکاوا
لابهلای نفربر و دیوار
نالهای کودکانه در آوار
چالهی بمب و سوزش فسفر
خانهها و خرابه و آجر
کمی از سقف و آتش روشن
واژهی «قدس» روی پیراهن
بدنی لاغر و دلی محکم
شهر؛ در زیر و رو پر از رستم
لقمهای نان خشک و آب شور
خیرهی چشمها، نقاط دور
وعدهی صادقی که هر لحظه
خبرش عطر آن شب غزه
دوربینهای بی نهایت زوم
شوق در اشکهای یک مظلوم
رقص اعراب در شب موشک
در عبور یقین از این همه شک
حجم آدرِنالین در پمپاژ
رصد تیترهای پر تیراژ
هی تماس مداوم و تلفن
در اُفول پیاپیِ هژمون
شب تاریخ و لحظهی تغییر
شب توبیخ و غرّش آژیر
از زمین و هوا فقط شلیک
نسلهای جدید بالستیک
حملهی آشکار و پیوسته
بر تلآویو مانده و خسته
صوت قرآن کنار هر آوار
استقامت؛ ارادهی سنوار
آسمان داغ مثل یک تابه
سهم ثابت برای پرتابه
ریزش بت به دست ابر و باد
شبحِ بینهایت صیاد
استرس در نگاه… در ناخن
صورت کربنی یک فرعون
لب و لوچه پر از گره کوره
وعده ی راستین اسطوره
ترس در واج های صهیونیست
همهی لحظهها در آنجا… ایست
دست اسلام در شب وحدت
«وَ اَعِدّوا…» نماد این قدرت
محکم و استوار در این راه
«تُرهِبونَ بهِ عَدوّ الله»
علی ناصری
طبع ِ باران شبیه طوفان نیست
رحم هم متضاد میخواهد
دینِ ما گاه خندهای کوچک،
گاه جنگ و جهاد میخواهد
وحدت آن نیست بعدِ بمباران
اشک جاری کنی، قدم بزنی
جای پیکار با تجاوزکار،
فقط از درد غزه دم بزنی
وحدت آن است مثل پیغمبر
آهِ مظلوم را به سینه بری
بعدِ آزارهای سختِ قریش
مردمِ خسته را مدینه بری
جنگِ امروز، جنگِ پایان است
باطل از حق شکست خواهد خورد
مرز اسلام در تمام جهان
غرب تا شرق، دست خواهد خورد
گرچه امروز دشمن آمده است
تا غم کهنه را زیاد کند
جمع خواهد شد این هیاهوها
شیعه با سنی اتحاد کند
راه شیطان دوباره بسته شود
لشکر اهرمن گسسته شود
دشمن از پا فتاده، خسته شود
گنبد آهنین شکسته شود
بشنو این سوز و ساز عاشق را
شعلهی «وعدههای صادق» را
بیمهابا به کام اسرائیل
زهر کن تکتک دقایق را
شهر زیتون اگر چه خونین است
مقصد آیههای تسکین است
حرف دنیا از این به بعد این است:
وقت آزادی فلسطین است
عباس گودرزی
مرد میدان همیشه میجنگد
مهلتش گرچه یک نفس باشد
شیر شیر است گرچه در زنجیر
یا که محبوس در قفس باشد
میشناسیم مردهایی را
دل به عشق خدای خود بستند
دست از زندگی کشیدند و
پر زدند و به عرش پیوستند
تا که میخواستند نامردان
مردها بند در زمین باشند
چون یدالله فوق ایدیهم
پس خدا خواست اینچنین باشند
خواست مثل کبوتران بشوند
آسمانی و از زمین آزاد
خواست مانند سروها بشوند
سرفراز و مقاوم و آباد
گرچه رفتند، جاودانه شدند
نام و یاد و نشانشان اینجاست
تا ابد پس به یادشان هستیم
دِین آنها همیشه گردن ماست
خون مظلوم وخونبهایی سخت
خانهی ظلم میشود ویران
مرکز جنگ ما تلآویو است
شهر فرماندهی ما تهران
حسین ندری
در این روزهای طلایی
مثال اناری خشکیده بر شاخه
صدایی از گامهای نفس
به گوشم نمیرسد
چگونه باور کنم
زمین مرا دوست دارد
وقتی خاک فریاد نمیزند
حقوق بشر
حقوق به شر شده است
حسین ندری
من آن لُر زادهی بِرنو به دوشم
که با ایل و تبارِ سختکوشم
برای محو اسرائیل غاصب
به جان و دل لباس رزم پوشم
علیرضا حکیم
خوشبویتر از لاله و ریحان بودی
در گوش زمان آیهی باران بودی
حیف است که اینگوی رَوی اسماعیل
آخر تو میان قلب، مهمان بودی
آنکس که تو را کشت ز نامردان است
همدست و رفیق بایدنِ شیطان است
امروز همه غرق عزایت هستیم
فردا سر او در گرو طوفان است