عضویت در قاف، نوشتن رو برام یه کار مداوم کرده

قاف یعنی قله ادبیات فرهنگ؛ به همین منظور با مونا میرجلیلی، یکی از فاتحان این قله گفتگویی کردیم تا از مسیر رسیدن به قله و حال و هوای آن جویا شویم.

سلام، لطفا خودت رو معرفی کن، متولد چه سالی مجموعه علاقه‌مندی‌هات از بچگی تا نوجوانی چه بوده؟ از چندسالگی با کانون آشنا شدی و نحوه آشنایی‌ات با کانون از کی و به چه صورت بوده؟ در کدام فعالیت‌های کانون به غیر از نوشتن داستان فعال هستی؟ چی شد که داستان‌نویس شدی؟ چندساله می‌نویسی و بیشتر در مورد چه موضوعاتی دوست داری بنویسی؟ مقام‌هایی که در داستان‌نویسی به دست آوردی چه بوده؟

از قاف بگو! برنامه‌های این مدتی که عضو قاف بودی رو چطور ارزیابی می‌کنی؟ جلسات برخط گزینش و مصاحبه عضویت در قاف در رشد تو در داستان‌نویسی چه تاثیراتی گذاشته است؟

مونا میرجلیلی هستم متولد ۱۳۸۷، از کودکی عاشق نقاشی بودم، کتاب‌هایی که مامانم شب برام می‌خوندن رو فقط به خاطر تصویرگری‌ها نگاه می‌کردم، وارد دبستان که شدم ریاضی و علوم هم به نقاشی اضافه شد. از کلاس چهارم، ترجیح می‌دادم وقتی معلم ازمون انشا می‌خواست، من یه چیزی تحویلش بدم که ماجرا و اتفاق داشته باشه و اون موقع شد که دفتری خریدم مخصوص داستان‌هام. این نوشتن تا کلاس پنجم ادامه پیدا کرد و من بچه‌ها رو مجبور می‌کردم نوشته‌هام رو مثل نمایش واسه معلم اجرا کنن! پایه ششم ابتدایی، موسیقی هم وارد فعالیت‌هام شد. و در نهایت پاییز سال ششم با کانون آشنا شدم.

من ۱۲ ساله بودم، زنگ انشا شادترین زنگ کلاس برای من بود چون تقریبا هر موضوعی رو به صورت طنز می‌نوشتم و برای نوشته‌هام گاهی نقاشی می‌کشیدم. معلم کلاس ششم از نوشته‌هام خوششون می‌اومد و حتی توی انتخاب موضوع اجازه مشارکت بهم می‌دادن. کم کم معلممون متوجه شدن که من بهتر از اینکه یه انشای توصیفی بنویسم، می‌تونم روایت کنم و ماجرا بسازم و چون دختر خودشون تو کانون فعالیت داشت، به والدینم پیشنهاد دادن که عضو کانون بشم. من در جلسات نقد داستان و کلاس‌های نقاشی، روزنامه‌دیواری و انیمیشن کانون هم شرکت داشتم، ولی فعالیت اصلی‌ام همون داستان بود.

همون طور که گفتم معلم پایهٔ ششمم با کانون آشنام کردن و جرقهٔ اصلی شرکت توی جلسات آموزش‌های ادبی کانون بود و چیزهایی که از مربی‌ام (خانم جلالیان) یاد گرفتم... ولی در کل همون داستان‌هایی که قبل از خواب به هوای تصویرها با مامانم می‌خوندیم و این که سعی داشتم تو زنگ انشای مدرسه یه چیز متفاوت بنویسم، یا نمایش‌هایی که باید براشون یه ماجرای خوب می‌ساختم بود که من رو به سمت داستان برد.

الان حدود ۷ ساله که می‌نویسم و ۵ ساله که کانون بهم در نوشتن کمک کرده. دوست دارم در مورد مسائل اجتماعی مثل کودکان کار و طلاق و... بنویسم اما خیلی تو این قضیه محدود نیستم و در کل خیلی موضوع‌ها هست که می‌خوام امتحانشون کنم و خیلی خودم رو تو قفس نمی‌ذارم!

راستش من برای شرکت در مسابقات یه ترس عجیب داشتم که فقط در مورد داستان نبود در همهٔ رشته‌ها این حس بود و توی مسابقات شرکت نکردم... البته تا پارسال که توی مسابقه‌ی آذرآفرین شرکت کردم و رتبه‌ی سوم رو آوردم.

تو این مدت هفته‌ای یک بار جلسهٔ آنلاین داشتیم که در تابستان به هفته‌ای دو جلسه رسید... جلسات خیلی پرباره. استادهای متفاوتی هر جلسه آموزش می‌دن که خیلی پرتجربه هستن... اوایل یک سری مطالب داستان‌نویسی مرور شد ولی بعد مباحث جدید هم یاد گرفتیم، و به آموزش نمایشنامه‌نویسی هم رسیدیم.

همون طور که گفتم تمرکز صرفا روی داستان نیست بلکه در کل نوشتن رو در این جلسات بهتر یاد می‌گیریم و با فرم‌های مختلفش آشنا می‌شیم و امتحانشون می‌کنیم. این بخش جداً من رو وارد یه دنیای جدید از نوشتن کرده که محدود به داستان نیست. بچه‌های قاف اکثرا خیلی متعهد هستن، در کلاس ها مشارکت دارن ،کلاس هامون کاملا پویاست، بچه‌ها واقعا بلده کارن و میشه گفت علاوه بر استادها از اونها هم خیلی چیزها میشه یاد گرفت. به نظرم واقعا بهترین‌ها انتخاب شدن.

در مورد مصاحبه، خوب یه سری سوالات از ما پرسیده شد مثل کتاب‌هایی که در مورد یه موضوع خوندیم، نویسنده‌هایی که می‌شناسیم، سبک موسیقی‌ای که می‌پسندیم یا موضوعاتی که دوست داریم در موردشون بنویسیم. همچنین ازمون می‌خواستن یکی از داستان‌هایی که خودمون نوشتیم رو تحلیل کنیم و در مورد سوژه‌یابی و طرح و مفهوم داستانمون توضیح بدیم.

عضویت در قاف نوشتن رو برام یه کار مداوم کرده و مثل یه تمرین مستمر شده. باعث شده تقریبا هر روز حتی شده یه کلمه بنویسم و یه جورایی نمی‌ذاره نوشتن از دستم در بره... انگار با قلم و کاغذهام انس بیشتری گرفتم و نوشتن برام خیلی جدی‌تر شده. یاد گرفتم که به خودم سخت نگیرم و حتی اگه فکر می‌کنم نوشته‌هام به اندازه‌ی کافی خوب نیست، باز هم بنویسم و این بهترین کمک قاف در نوشتن من بوده. اینکه کمال‌گرایی رو در مرحله‌ی اول کنار بذارم و به جاش روی بازنویسی جدی‌تر باشم.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =