اهل فیروزآباد بود؛ و به شیراز آمده بود و آماده رفتن به اردوی قاف بود. برق خوشحالی در چشمانش دیده می شد. کنارش نشستم، نگاهی با شوق به من کرد؛ و
به او گفتم: لطفاً خودت را معرفی کن و بگو چطور با کانون پرورش فکری آشنا شدی. آیا عضو کارگاهها هستی؟
با مهربانی گفت: فاطمه میری هستم. به واسطه یکی از دوستان مادرم از کودکی با کانون آشنا شدم؛ و از سن هشت سالگی در محیط کانون استعدادهایم پرورش داده شد. بله، عضو کارگاهها هستم.
۲: چگونه با باشگاه ادبی قاف آشنا شدی و چه چیزی تو را به شرکت در این باشگاه ترغیب کرد؟
از طریق سایتهای خبری کانون متوجه شدم که کانون پرورش فکری فرصتی فوقالعاده تحت عنوان قاف برای شاعران نوجوان فراهم کرده است. اما ناراحت بودم که برای نویسندگان این فرصت فراهم نیست. امسال به لطف خدا، از طریق مربی بزرگوارم خانم عزیزیپور متوجه شدم که این فرصت برای نویسندگان هم فراهم شده و تمام تلاش خودم را کردم تا در این دوره جزء برگزیدگان شوم؛ و در نویسندگی پیشرفت مطلوبی به دست آورم؛ و زیر نظر بهترین اساتید کشوری آموزش نویسندگی حرفهای را ببینم.
۳: چه نوع آثار ادبی را بیشتر دوست داری و چرا؟
داستان! از ابتدا ارتباط بهتری با داستان برقرار میکردم و این نوع آثار در تقویت قوه تخیلم و ایدهپردازیهای متنوع به من کمک شایانی کرده است.
۴: ورود به باشگاه ادبی قاف چه تأثیری بر روی تو داشته است؟
ورود به باشگاه ادبی قاف باعث شده تلاش و پشتکارم در نویسندگی بیشتر از گذشته شود؛ و پیشرفت چشمگیری در داستاننویسی داشته باشم. همچنین داستانهایی که در گذشته نوشته بودم و فکر میکردم ارزشی ندارند، امروز با کمک اساتید بزرگوار این دوره عالی مشغول بازنویسی خلاقانه آنها هستم؛ و علاقه و پیشرفتم در نویسندگی چند برابر شده است.
۵: برای آینده چه برنامههایی داری؟ آیا قصد داری حرفهای به نویسندگی ادامه دهی؟
اهداف متعددی دارم که قصد دارم با توکل و تلاش به همه آنها دست پیدا کنم. قاف در تقویت روحیه خودباوری در زندگی شخصی من نقش مؤثری داشت. بله، قطعا دوست دارم در شاخههای مختلف ادبی پیشرفت کنم و آثار مفیدی ارائه دهم؛ و شروع این هدف از روزهایی که دوره قاف آغاز شد بود.
۶: چه توصیهای برای دیگر نوجوانانی داری که علاقهمند به ادبیات هستند ولی هنوز شروع نکردهاند؟
در هر سطحی که هستند و با هر امکاناتی که دارند، شروع کنند و با جسارت بنویسند. نقدهای منفی دیگران نباید باعث ناامیدی و دلسردی آنها شود، چرا که این مسیر سرتاسر سختی است. لازمه عبور از این سختیها، توکل، امیدواری، خودباوری و تلاش شبانهروزی است. عاملی که در موفقیت من در داستان نقش کلیدی داشت این بود که به تمام زندگی به شکل سوژه داستان نگاه میکردم و از کوچکترین سوژه یا اتفاق به سادگی عبور نمیکردم. امیدوارم به زودی تمام علاقهمندان به ادبیات با شجاعت شروع به نوشتن کنند و با گامهای محکم و استوار خود دنیای ادبیات را متحول کنند.
گفتگویمان که تمام شد آرام برخواست و کولهاش را برداشت تا سوار ماشین شود؛ و به اردوی قاف برود.
وبا همان دستهای هنرمندش برایم دستی تکان داد و از هم خداحافظی کردیم.