شیوا جعفری
جلوی در ورودی، پنج مرد که همگی به جز یکیشان از جنس ابر و چوب و سیم و پارچهاند، دست در دست هم شادمانه آیین کردی به جا میآورند و سرشار از شعف و غرور ملیات میکنند. حاضران کف میزنند و این لحظههای قشنگ را در ذهنشان ثبت میکنند.
اینجا داخل سالن انتظار یک عالمه پسر و دختر با لباسهای محلی فاخر به همراه مربیان کانونی توانمندشان دور هم جمع شدهاند و ناخودآگاه به هر تازه واردی یک بشقاب لبخند هدیه میدهند. کودکان و نوجوانانی که از سراسر ایران آمدهاند تا در این چند روز صحنه را در دست بگیرند. آمدهاند تا میزبان باشند و ما مهمانشان باشیم. آمدهاند تا حرفهای دلشان را بزنند. حرفهایی از جنس نوجوانی، پر از شور، پر از امید و سرشار از هیجان. بچهها اینجا جمع شدهاند تا بگویند: «آهای آدم بزرگها گوش کنید: تا وقتی کودکی و نوجوانی در جریان است همه چیز خوب پیش میرود. جای هیچ نگرانی نیست. لطفا مواظب ما باشید.»
در سالن نمایش باز میشود. داخل سالن پر از تاریکی و سکوت است. صندوقچهای از عروسک در گوشهای از سن قرار گرفته. کودکی از میان تماشاچیان آهسته میگوید: «هیس!!! سر و صدا نکنید؛ عروسکها خوابند.» نگاه همه به سمت صندوقچه عروسکهای بیجان دوخته میشود. بچهها همیشه راست میگویند، عروسکها خوابیدهاند.
عروسکگردانها یکییکی وارد میشوند. عروسکهای بیجان را در دست میگیرند و در یک لحظه شکوهمند عروسکهای پارچهای و ابری و کاغذی جان میگیرند؛ نفس میکشند. حالا همگیشان قلب دارند، احساس دارند، حرکت میکنند و میخواهند بین این سقف سپید و زمین سیاه قصههای رنگی رنگیشان را از جای جای ایران زیبا و از گوشه و کنار دنیای قشنگ، برایمان تعریف کنند. قصههایی از دوستی و مهرورزی، قصههایی از پایان عمر دشمنی. آنها برایمان یک عالمه حرف دارند، حرفهایی از جنس کودکی با آرزوی دنیایی بدون جنگ و سرشار از صلح، برای همین است که اینقدر حرفهایشان به دل مینشیند.
حالا بابا رستم و بیبی خانم که همین چند لحظه پیش جان دوباره گرفتهاند، هر دو با چشمهای ضعیف و عینکهای ته استکانی از داخل صحنه نمایش به حاضران زل زدهاند و منتظرند تا بقچه دلشان را باز کنند و تجربههای گرانقدرشان را با مهربانی بین همه قسمت کنند. همزمان با باز شدن بقچه گل گلی، بوی یاس در فضا میپیچد. نورهای رنگی رنگی به کمک میآیند. موسیقی ملایمی نواخته میشود شمعها یکی یکی روشن میشوند و این چنین میشود که اولین روز از نوزدهمین جشنواره هنرهای نمایشی در مرکز تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کلید میخورد و اولین صحنه متولد میشود.