جای مهدی آذریزدی در جشنواره قصه‌گویی خالی است

یکی بود یکی نبود غیر از خدای مهربان هیچکس نبود؛ یزد بار دیگر درهای خانه مادربزرگ قصه‌ها را گشود و کودکان را از فضای مجازی پای کرسی گرم قصه‌های خوب دنیا برای بچه‌های خوب دنیا نشاند.

روزهای سرد پایانی بهمن ۱۴۰۳ و حال و هوای چند روزه جشن‌های نیمه شعبان در یزد با بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی ایران به میزبانی شهر یزد، شهر پدر ادبیات کودک و نوجوان ایران، مهدی آذریزدی پیوند خورد.

هنوز صدای گام‌های مهدی آذریزدی که هیچ کفشی به خاطر پاهای بزرگش اندازه او نبود، در گوشم طنین‌انداز است و خیلی به پیاده‌روی علاقه داشت و یک‌بار در مصاحبه‌ای گفت: دوست دارم برای همه بچه‌های دنیا قصه بگویم.

روایت این روزهای جشنواره قصه‌گویی بیست‌وششم روایت یک تاریخ درخشان از قصه‌های ایرانی از قصه‌های شاهنامه و نظامی و لیلی و مجنون گرفته تا قصه‌های آسمانی قرآن که کودکان این آب و خاک از اجداد خود به ارث برده‌اند و به نوه‌ها و نتیجه‌های خود منتقل می‌کنند و جای خالی استاد آذریزدی در این روزهای خوش کودکان یزدی خالی است و شاید باور نمی‌کرد که این‌گونه نام و یادش جاودانه می‌شود.

عقربه‌های ساعت به ۸ صبح نزدیک می‌شد و پس از چند روز تعطیلی‌های پی‌درپی بهمن ماهی، نورچشمی‌ها را راهی مدرسه کردم تا خود را به سرعت به تالار مرکزی یزد برسانم. روز گذشته عید بزرگ نیمه شعبان بود و فرزندان را از این جشن به آن جشن برده بودم و هنوز هوای جشن در سرشان بود که قول جشنواره قصه‌گویی را هم به آنان دادم.

جای مهدی آذریزدی در جشنواره قصه‌گویی خالی است

شادپیمایی در مسیر بلوار امام حسین(ع) و تالار مرکزی و بوستان زنده‌یاد اصلانی در نزدیکی محل برگزاری بود. از دور عروسک‌های غول‌پیکر پدربزرگ و مادربزرگ و کاروان عروسک‌ها و تعداد زیادی دانش‌آموز دختر و پسر با لباس‌های یک‌دست مدرسه پیدا بود.

بوی خوش اسفند رفته رفته از خانه مادربزرگ قصه‌های ایرانی به مشام می‌رسد و کودکان خود را با شادی و هیاهو به جشنواره رساندند.

تالار مرکزی یزد هم فعال است و فاطمه محمدی از قزوین در بخش سنتی کلاسیک با قصه «میخ اجدادی»، مهشید نظریان از ایلام با قصه «کله کچل»، علیرضا یادگار از استان مرکزی با قصه «عینکم»، هستی حیدری از مازندران با قصه «آش سنگ» به اجرای قصه‌گویی پرداختند.

 سپس آیین گشایش جشنواره آغاز شد و استاندار یزد در در سخنانی تلاش‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را ستود و گفت: «من و برادرم از فاصله ده کیلومتری، از محله اکبرآباد، پیاده به کتاب‌خانه می‌آمدیم و هفته‌ای دو بار کتاب امانت می‌گرفتیم. بعد از مطالعه، کتاب‌ها را بازمی‌گرداندیم. شاید شخصیت امروزی من و فعالیت‌هایم تحت تأثیر همان کتاب‌خانه شکل گرفته باشد. قطعا این مسیر روشن با تلاش همکاران سخت‌کوش کانون ادامه یافته و دستاوردهای درخشانی دارد.»

کودکان زیادی هم در محل شادپیمایی حضور یافته بودند و هم تمام صندلی‌های محل برگزاری را پرکرده بودند و با هر ندای الهام دارابی مجری جشنواره، که خود یکی از قصه‌گوهای برجسته کودکان ایرانی است، با دست و جیغ و هورا بر شادی جشنواره می‌افزودند.

مسئولان و دست‌اندرکاران جشنواره به جایگاه دعوت شدند تا از رضوان مهرعلی، سکینه قیصری و مریم حیدری پیشکسوتان کانون یزد که در جشنواره قبل فعال بوده‌اند تجلیل شود.

جای مهدی آذریزدی در جشنواره قصه‌گویی خالی است

از کودکان هم دعوت شد تا خود را برای پیوستن به کاروان شادپیمایی آماده کنند و کودکان به سرعت سالن را ترک کردند و  پس از ترک جایگاه از سوی مسئولان، برندگان بخش غیر حضوری پادکست و ۹۰ثانیه با کلیپ‌های جداگانه از پرده سالن پخش شد.

از سالن بیرون آمدم تا خود را به کاروان شادپیمایی برسانم. در ورودی تالار مرکزی یادها تازه می‌شد و گوشه و کنار سالن ورودی، بازار سلفی گرفتن‌ها و عکس‌های یادگاری داغ بود. خبرنگاران هم در گوشه و کنار در حال مصاحبه با مهمانان داخلی و خارجی و قصه‌گویان بین‌المللی بودند.

صدای موسیقی کاروان به گوش می‌رسید، خود را به کاروان رساندم. چهره‌های خندان و پر از امید کودکان من را به وجد می‌آورد.

نیروی انتظامی، بلوار را بسته بود تا کاروان با آرامش و امنیت وارد تالار شوند و انبوهی از ماشین‌ها در پشت راهبندان گیرافتاده بودند.

کم کم کاروان شادپیمایی به توقف‌گاه خودروهای تالار هدایت شدند تا در زیر آفتاب و هوای آبی و کمی تا قسمتی ابری یزد شاهد اجرای دو مجری توانمند کشوری یعنی علی فروتن و حمید گلی باشند.

کودکان دست و جیغ و هورا می‌کشند و عکاسان و فیلم‌برداران هم برای تصویربرداری پشت درهای پشت بام منتظر کلید بودند.

جای مهدی آذریزدی در جشنواره قصه‌گویی خالی است

انبوهی از بادکنک‌های قرمز از پشت بام به هوابرخاست و کودکان سرود خاطره‌انگیز «خونه مادربزرگه هزارتا قصه داره» را هم‌خوانی می‌کردند و پی‌درپی دست می‌زدند و احساسات ناب کودکانه خود را بروز می‌دادند.

مجری‌های توانمند با کلام‌های دلنشین و طنز، فضا را شاد می‌کردند و دو سرود دخترانه و پسرانه را برای کودکان حاضر اجرا کردند.

برنامه تمام شد و کودکان به‌سرعت پای سرویس‌های مدرسه رفتند تا خود را به مدرسه برسانند و خاطره این روز شورانگیز را برای دیگر هم‌کلاسی‌های‌شان تعریف کنند.

باردیگر خود را به تالار رساندم. در جای جای سالن، پوستر بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و حتی در برخی اتاق‌ها به‌چشم می‌خورد.

به اتاق خبر و خبرنگاران رسیدم. سکوت حکمفرما بود و خبرنگاران و عکاسان در حال ارسال خبر بودند. سامانه‌ها و کانال‌های اطلاع‌رسانی جشنواره هم به‌سرعت بروزرسانی می‌شد.

هواشناسی، افزایش سرعت باد را برای ساعات عصر و بارش‌های پراکنده در یزد پیش‌بینی کرده است. همیشه کویرنشینان از صبح تا شب چند نوع آب و هوا را تجربه می‌کنند، کودکان صبح با پالتو و لباس گرم به مدرسه می‌روند و از آسمان پر از ابر انتظار باران را می‌کشند ولی ظهر با لباس تابستانه به کوچه برای بازی می‌روند و دریغ از هوای صبح و قطره‌ای باران؛   شب هم از سرما می‌لرزند و خود را به بخاری و شوفاژ می‌چسبانند و از پنجره، ستاره‌های آسمان صاف را می‌شمارند. حتی پیش‌بینی‌های هواشناسی هم گاهی اشتباه از کار در می‌آید.

با فرهاد فلاح رئیس جشنواره، گفت‌وگوی کوتاهی دارم و او می گوید: ۳۴هزار نفر در این جشنواره بیست‌وششم مشارکت داشته‌اند و سال گذشته حدود۲۰هزار نفر بوده‌اند که رشد خوبی داشته است.

عکاسان و خبرنگاران در حال هماهنگی برای حضور در کاروان های قصه‌گویی در مدارس برخی محلات هستند تا خود را به برنامه برسانند.

برنامه‌های جشنواره قصه‌گویی تا روز ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ در تالار مرکزی شهر یزد ادامه دارد.

گزارش:  زهرا صبوحی

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 0 =