۳۰ سال برای حضور کنار کودکان در کانون با وضو حاضر شدم

قصه‌گوی پیشکسوت خراسان جنوبی، با روایت داستان «ملابوجی» در بیست و ششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی در یزد، توانست مقام برگزیده را کسب کند.

به گزارش روابط عمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خراسان جنوبی؛ حمیده ابریشمی مادربزرگ قصه‌گوی خراسان جنوبی برگزیده بیست و ششمین جشنواره بین المللی قصه گویی است به همین بهانه مصاحبه ای با این قصه گو صورت گرفت که با هم می خوانیم.

یکی بود یکی نبود، زیر این گنبد کبود «ملابوجی» که یادگار خانم معلم مادربزرگ بود او را بر سکوی برگزیدگان جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی نشاند.

اما این «ملابوجی» که بود این همه‌سال در قلب و ذهن مادربزرگ باقی ماند و او را به مرحله ملی جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی کشاند و بعد، او را در فهرست برگزیدگان ادبیات شفاهی این جشنواره قرار داد؟

«ملابوجی» افسانه یا به لهجه محلی خراسان جنوبی‌ها اوسونه‌ای از گذشتگان این سرزمین بود که مادربزرگ از خانم معلمش (خانم ایزدی) در فاصله‌ای که درس کلاسش تمام شده بود و منتظر خوردن زنگ‌تفریح بودند برای دانش‌آموزان کلاسش در آن سال‌هایی که مادربزرگ در بیرجند مدرسه می‌رفت تعریف کرده بود.

قصه «ملابوجی» از آن سال‌ها همیشه گوشه قلب و ذهن مادربزرگ باقی‌مانده و چندین بار هم برای اعضای کانون در زاهدان و بیرجند تعریف کرده بود.اما پاسداشت یادگار خانم معلم در کنار جشنواره‌های دیگری که مادربزرگ را بر سکوی برگزیدگان نشانده بود این بار در بیست ششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی نیز به‌واسطه تبحر ویژه این مربی بازنشسته و پیش‌کسوت کانون پرورش فکری و کودکان و نوجوانان سبب شد تا در فهرست برگزیدگان این جشنواره قرار گیرد.

قصه «ملابوجی»

صحبت از حمیده ابریشمی، مربی بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خراسان جنوبی است که با قصه «ملابوجی» در بخش سنتی کلاسیک پدربزرگ و مادربزرگ (بین‌الملل) برگزیده شد. این مادربزرگ قبل از راهیابی به مرحله ملی این جشنواره در مراحل استانی و منطقه‌ای نیز توانسته بود گوی سبقت را از دیگر رقبا برباید. همین برگزیده شدن مادربزرگ قصه‌گوی خراسان جنوبی سبب شد تا گپ و گفتی را با وی در مورد قصه‌اش و برگزیده شدنش داشته باشیم.

از سال ۹۸ که بازنشسته شد به‌واسطه زمان نامناسب برگزاری جشنواره قصه‌گویی چون به طور معمول هم‌زمان با شب یلدا و همان شب چله بود چندان تمایلی به حضور در جشنواره قصه‌گویی نداشت چون آن شب یادمانی را هم همه دوست دارند کنار خانواده باشند اما امسال گلایه قصه‌گویان که به گوش دست‌اندرکاران برگزاری این جشنواره در سال‌های قبل رسیده بود زمان آن تغییر کرد همین تغییر زمان سبب شد تا حمیده ابریشمی یکی از شرکت‌کنندگان جشنواره باشد.

یادگار خانم معلم

آن چه برای حضور در این جشنواره هم مدنظر قرارداد قصه «ملابوجی» که سال‌های ۸۶ و ۸۷ رتبه‌های استانی و منطقه‌ای را با این قصه در جشنواره‌های قصه‌گویی کسب کرده بود.قصه «ملابوجی» یادگار خانم ایزدی، دبیر ادبیاتش بود که هر زمان فرصتی در کلاس درس دست می‌داد خانم معلم قصه‌ای برای آن‌ها می‌گفت اما این قصه برای همیشه در قلب و ذهنش باقی ماند.هرچند که به‌واسطه زمان ۱۰ دقیقه‌ای که برای بیان این قصه داشت خیلی افسانه به‌یادگارمانده از خانم معلمش کوتاه شد اما باز هم نظر داوران جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی را جلب کرد و او را در بین برگزیدگان قرار داد. اما چه‌طور شد که حمیده ابریشمی، قصه‌گویی و مربی کانون بودن را برگزید؟

با این که خانواده‌اش بسیار بچه‌دوست بودند اما به‌اندازه خانواده‌های قدیمی بچه نداشتند و همین تعداد کم اعضای خانواده‌اش سبب شد تا پدر و مادرش و خودش دوستدار همه کودکان اهل محل باشند به‌طوری که چون پدرش معلم بود و بعد از بازنشستگی نیز به دنبال کار می‌رفت مادرش در خانه تنها به همین واسطه از دروهمسایه می‌خواست تا بچه‌هایشان را به خانه‌ها آن‌ها بفرستند و خانه از سوت‌وکوری درآورند.مادرش همیشه در خانه را باز، داشت و سنگی هم جلوی در می‌گذاشت تا هر زمان بچه‌ها بخواهند به خانه آن‌ها بیایند و گاهی نیز خودش جلوی در خانه می‌نشست و بافتنی می‌کرد و با بچه هم هم‌کلام می‌شد و بازی می‌کرد.

قصه‌هایی پای کرسی 

همین برو و بیای بچه‌ها به خانه‌ی آن‌ها سبب می‌شد تا مادرش برای آن‌ها پای کرسی، در ایوان خانه قصه بگوید و آن‌ها را سرگرم کند؛ همین قصه‌گویی مادر سبب شد تا داستان‌های مادر برای همیشه در ذهن و خاطراتش بماند.هرچند که با راه‌اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در بیرجند نیز جزء اولین اعضای این کانون در سال ۱۳۵۳ بود.بعد از اتمام تحصیل و قبول‌شدن در دانشگاه و ازدواج مجبور شد تا راهی شهر زاهدان شود و در آن شهر چون غریب و تنها به دنبال کاری می‌گشت تا این که چشمش به تابلوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان زاهدان افتاد که آگهی مربی داده بود. او هم درخواست کار داد و از سال ۶۶ مربی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شد و بعد کار را در کانون شروع کرد و سال ۹۸ هم بازنشست شد.هرچند که در بیرجند نیز با راه‌اندازی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان جزء اولین اعضای این کانون در مرکز خراسان جنوبی بود.

دو سال قبل از بازنشستگی نیز دیگر مادربزرگ شده بود و دوست داشت بیشتر کنار نوه‌هایش باشد و برای آن‌ها همه قصه‌هایی که در این سال‌های برای اعضای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تعریف کرده بود و یا هم برای فرزندانش را نیز برای آن‌ها تعریف کند.

۳۰ سال به‌اندازه ۳ ثانیه

تعبیرش از گذر حضور ۳۰ ساله‌اش در دنیای کودکان و نوجوانان به‌اندازه ۳ دقیقه یا ۳ ثانیه است آن هم به‌واسطه پاک بودن و معصوم بودن کودکان و نوجوانانی که با آن‌ها سرکار داشت و البته خودش هم حضور در بین این قشر و کارش را آن قدر مقدس می‌دانست که همیشه با وضو سرکار حاضر می‌شد.این مربی بازنشسته کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که در جشنواره‌های متعددی طی سال‌های حضورش در کانون شرکت کرده و حائز مقام‌ها و مدال‌های رنگارنگ بسیاری شده است نظرش در مورد کم‌رنگ‌شدن هنر قصه‌گویی در عصر حاضر به‌واسطه مشغله‌ها و بی‌حوصلگی‌های بزرگ‌ترها با آن چه در جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی امسال که در یزد برگزار شد دید عوض شد.چرا که اقبال کودکان و نوجوانان از این جشنواره به حدی بود که تعجب همگان را برانگیخت و او همه قصه‌گویان به این اقبال بی‌نظیر افتخار کردند.

به گفته وی شاید از دور این طور به نظر آید که پدر و مادرها و مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها همانند گذشته برای کودکان و نوه‌هایشان وقت قصه‌گویی نمی‌گذارند اما در واقع این طور نیست چرا که اقبال پدر و مادرها به همراه کودکانشان از جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی چیزی دیگری از این هنر به نمایش گذاشت.قصه ما به سررسید و «ملابوجی» این پسر باهوش و زرنگ توانست دیو را در چاه شکست دهد و پیروز شود؛ بیست‌وششمین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی، با حضور قصه‌گویانی از سراسر کشور و ۸ مهمانان خارجی، از ۲۷ تا ۳۰ بهمن ۱۴۰۳ در یزد با شعار «ساز قصه‌ها، راز زندگی است» برگزار شد.

۳۰ سال برای حضور کنار کودکان در کانون با وضو حاضر شدم

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 2 =