کانون تنها مکانی‌ است که به هنر قصه‌گویی اهمیت می‌دهد

آناهیتا قربانی، عضو نوجوان مرکز فرهنگی هنری شماره یک گنبدکاووس است که در ۲۶مین دوره جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی ۱۴۰۳ شهر یزد، عنوان برگزیده را ازآن خود کرد، از تجربه خود در قصه‌گویی می‌گوید.

به گزارش روابط عمومی اداره‌کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان گلستان، فرهنگ غنی ایرانیان مملو از قصه‌هایی است که نسل به نسل منتقل شده‌اند. ما از کودکی با قصه‌های پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های خود بزرگ شده‌ایم. قصه، به‌عنوان یک ابزار تربیتی مهم و در دسترس، تأثیری عمیق بر شکل‌گیری شخصیت کودکان و نوجوانان دارد.

در این گفت‌وگو، او از تجربه‌هایش در این جشنواره، چالش‌ها و لحظات خاطره‌انگیزی که با قصه‌هایش به دست آورده صحبت می‌کند:

لطفا خودتان را بطور معرفی کنید ؟

آناهیتا قربانی هستم، ۱۵ ساله، عضو کانون پرورش فکری شماره ۱ گنبدکاووس

اولین قصه گویی خودتان را به یاد دارید؟

اولین تجربه قصه‌گویی من در ده سالگی بود که قصه‌ی "هیس!" را تعریف کردم، که به‌دلیل شیوع کرونا جشنواره به صورت غیرحضوری برگزار شده بود؛ اما اولین اجرای روی صحنه را در بیست و چهارمین جشنواره با قصه‌ی "پادشاه هنرمند" تجربه کردم و تا مرحله منطقه ای پیش رفتم.

در اولین قصه گویی خود چه احساسی داشتید، استرس اولین اجرا همراه شما بود؟

استرس نداشتم، اما خیلی برای اجرا هیجان زده بودم، خودم به شخصه هم از اجرای خودم راضی بودم.

چگونه قصه گویی را یاد گرفتید؟

از بچگی با قصه های مادرم، بزرگ شدم که به شیوه‌ی خاص و جذابی قصه میگفت؛ لحن خاص، تن صدای مناسب و...، از پنج سالگی هم عضو کانون شدم و می‌تونم بگم تو این فضا رشد کردم، قصه‌گویی مربی‌های دیگه رو دیدم و با پیشنهاد مادرم خودم هم شرکت کردم.

جشنواره قصه گویی یزد را چگونه دیدید؟

من جشنواره را خیلی دوست داشتم، خیلی خوش گذشت، پذیرایی و مهمان نوازی خیلی خوب بود، اما فضای سالن به عنوان یک جشنواره بین‌المللی می‌توانست بهتر باشد، درب سالن بصورت کامل باز بود، رفت و آمد، سر و صدا زیاد بود که تمرکز قصه‌گوهارو برهم می‌زد.

پیشنهادی هم اگر دارید بفرمایید:

اول اینکه زمان اجرای قصه‌گوها لطفا درب‌های سالن بسته بوده و تا پایان اجرای قصه‌گو اجازه رفت و آمد نباشد، ضمن اینکه تمامی برگزیده‌ها بتوانند از روز اول در جشنواره حضور داشته و تمام اجراها رو ببینن، بنده خودم دوروز بعد از شروع جشنواره تونستم بیام.

کانون تنها مکانی‌ است که به هنر قصه‌گویی اهمیت می‌دهد

از قصه‌ی مردی که لب نداشت برامون بگو؟

اولین بار این قصه رو در ۸ سالگی، زمانی که دوره موسیقی کودک رو می‌گذروندم شنیدم، که ما خلاصه‌ای از این قصه رو به عنوان یک کنسرت《قصه و موسیقی》به صورت گروهی، با افکت‌های صوتی، آوازها و سازهای مختلف اجرا کردیم. امسال هم به پیشنهاد مادرم تصمیم گرفتم این قصه خاطره‌انگیز را با دوتا از همون سازهای کنسرت اجرا کنم، قصه‌ای که حالت منظوم آن می‌توانست برای مخاطب جذاب باشد.

خود شما به چه نوع قصه ای علاقه دارید؟

من طی این جشنواره‌ها و قصه‌های زیادی که شنیدم به سبک‌های آیینی سنتی، مدرن و کلاسیک علاقه مندی بیشتری پیدا کردم.

الگوی قصه گویی شما چه کسی است؟

مادرم.

اول قصه به وجود آمد یا قصه گویی ؟

به نظر من تا ماجرایی نباشه قصه‌گو روایتی برای تعریف کردن نداره؛ پس قصه

قصه گویی در کانون پرورش فکری را چگونه میبینید؟

کانون تنها جاییست که به صورت رسمی یک فضای قوی برای شکوفایی، رشد و پیشرفت در قصه‌گویی ساخته و به این هنر اهمیت می‌دهد که به نظر من خیلی با ارزش است.

حرف آخر؟

تشکر می‌کنم از کانون که این فرصت رو مثل خیلی از فرصت‌های دیگه در اختیار ما قرار داد تا بیشتر بتوانیم به توانایی‌های خود پی ببریم و همینطور از مربیان مهربان مرکز شماره یک گنبدکاووس که همیشه مشوقم بوده‌اند، همینطور قدردانی از مربی موسیقی خوبم، سرکار خانم «لعل» که بنده رو با این قصه و قابلیت‌های موسیقیایی آن آشنا کرد؛و در نهایت از مادرم که همیشه قبل از خودم منو کشف می کنه (استیکر خنده)

سپاس از وقتی که در  اختیار ما گذاشتید

متشکرم

کانون تنها مکانی‌ است که به هنر قصه‌گویی اهمیت می‌دهد

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 0 =