به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه، سهیلا فتاحیان مربی فرهنگی مرکز قصرشیرین با حضور و فعالیت در موکب مرز خسروی، از حال و هوای این روزهای زائران و پیادهروی اربعین نوشت.
به مرز که میایی انگار در زمان سفر میکنی. پیاده که قدم برمیداری مکان برایت غریب و آشنا میشود.
به موکب که میرسی گویی یک منزلگاه به مقصد قلبت نزدیکتر شدهای و ضربان قلبت اوج میگیرد...
این جا مرز است. مکانی آشنا و غریب و نزدیک به کربلای حسین... نزدیک به عاشورای خونینترین نبرد تاریخ بین خیر و شر.
اینجا به رنج زینب نزدیکتر و به عطر بالهای بهشتی آشناتر میشوی.
به کودکان که می رسی لازم نیست بیندیشی از کجا شروع کنم و چه بگویم. کودکان عاشورا نام آشنایند و راه آشنا. مسیر رسیدن به دستان بیمشک عباس را با عطر زندگی گره زدهاند.
هر هدیه که به کودکی میرسد در پی نشانی آشنا در آن مینگرد.
هر قصه که میگویی خود یک سفر کربلا است.
هر پرده که میخوانی برایشان، خود مشت خونیاست که جاذبه نمیشناسد و اسبیاست که راه بلد است و برادری است که وفایش بیش از حیاتش گام میزند و خواهریاست که معنی وداع را از سالها پیش مشق کرده است.
هر شعر که بخوانی با این کودکان، آیه میشود برای دیگران.
مرز دیگر مرز نیست. جادهای است آشنا که همه میشناسند.
این جا غرفه نیست. موکب نیست. پناهگاه است. پناه کودکان است برای تمرین سفر. مدرسه است برای آموختن.
مرز باشد، اربعین باشد، موکب باشد، کودکان باشند، تو باشی و رسالتی که جمیل است و بلیغ، اینجا کربلاست، اینجا همه در پناه یک نامند و کودکان همه سقایند، هدیه میگیرند اما میبخشند، پرده میخوانی اما میدانند، عمهجان زینب اینجاست. عمو جان عباس اینجاست. عبدا...، قاسم، رقیه، سکینه، علی اکبر و و و...
هر قدم یک نشان است و یک آموزه؛
سخاوت میآموزند با هر هدیه که میگیرند.
و با زبان هنر سخن گفتن را تجربه میکنند.
و میخوانند این حدیث که "شعله با خون گلو بر دل افلاک زدند"
اندوه مشک پاره و راز دستهایی که بال میشوند برای پرواز دل کوچکشان را به صحنه میبرد.
و دست که بر سینه میگذارند به تمام خوبیها سلام میدهند.
اینجا مرز، اینجا موکب، اینجا میدان کودکان است.
ما رایت الا جمیلا
Accidents happen so easily! I swear to the heavens! The earth is boring without you!:
مرکز قصرشیرین، موکب مرز خسروی
فتاحیان