به گزارش روابطعمومی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مازندران، محمدجواد کشوری در جستاری تحلیلی با عنوان «اگر میتوانستم با احمد کمالی حرف بزنم» بر ضرورت برخورد مستقیم و خالص کودک با هنر و ادبیات متناسب با گروه سنی خود تأکید کرده و نقش تعیینکنندهی کانون را در شکلگیری چنین تجربهای یادآور شده است.
کانون؛ نخستین تجربهی رهایی
کشوری در آغاز جستار خود با بازگویی تجربههای شخصی از دوران کودکی، فضای بستهی تربیتی و محدودیتهای رایج در بازی و خیالپردازی را یاد میکند؛ فضایی که در آن «اجازه گرفتن» محور اصلی رفتار بود و هر اقدام «بیاجازه» نوعی گناه محسوب میشد. او در ادامه مینویسد:
«در تمام دوران کودکی، تنها جایی که خود را گناهکاری بالقوه نمیدانستم، کانون بود. جایی که میتوانستم آواز بخوانم، نقش بازی کنم، آزادانه بنویسم و کتابهایی بخوانم که هیچکس از محتوای آنها امتحان نمیگرفت.»
او تجربهی حضور در کانون را نقطهی آغاز شکلگیری خلاقیت در خود میداند؛ جایی که احساس آزادی و حق تجربه کردن، به رشد فکری و هنری کودک معنا میبخشد.
احمد کمالی؛ دوستی از جهان خیال
کشوری نخستین مواجههی خود با کتاب «اگر میتوانستم...» اثر نورالدین زرینکلک را نقطهی تحول فکریاش معرفی میکند.
او میگوید: «شخصیت احمد کمالی برایم بیش از یک کاراکتر داستانی بود؛ دوستی عجیب با شاخ، بال و صدفی روی پشتش که مرا وارد جهانی از شگفتی کرد. آن کتاب نهتنها تخیلم را گسترش داد، بلکه مرا با نیرویی ناشناخته به سوی نویسندگی سوق داد.»
به باور نویسنده، چنین مواجهههایی با آثار هنری اصیل، نمونهای از همان تجربهی زیباشناختی بیواسطه است که «پیِر سوانه» در کتاب مبانی زیباشناسی از آن یاد میکند؛ تجربهای که ذهن کودک را غنا میبخشد و تا سالها در ناخودآگاه او باقی میماند.
تجربهی بیواسطه، ریشهی ماندگار خلاقیت
کشوری در ادامه یادداشت خود تأکید میکند که برخورد مستقیم و بدون واسطه با اثر هنری، از کودک انسانی خلاق و کاشف میسازد. او مینویسد: «زمانی که کودک احساس کند خودش به پدیدهای شگرف دست یافته و آن را کشف کرده است، بذری نیرومند در ذهنش کاشته میشود. این بذر همان نطفهی خلاقیت است.»
او با اشاره به تجربهی کاری خود در کانون میافزاید:«در کانون، کودک در محیطی آزاد و الهامبخش با کتابها و کارگاهها روبهرو میشود؛ بدون اجبار، با حق انتخاب و تجربه. همین ویژگی سبب شده بسیاری از هنرمندان و نویسندگان بزرگ، کانون را مبدأ مسیر هنری خود بدانند.»
نظام آموزشی، در نقطهی مقابل تجربهی آزاد
در بخش دیگری از یادداشت، نویسنده با نگاهی انتقادی به نظام آموزشی رسمی کشور، آن را در تضاد با سازوکار تربیتی کانون میداند و به نقل از دکتر عبدالعظیم کریمی مینویسد:
«مدرسهها، به سبب ساختار خشک و هدفمحور خود، از درک جهان کودک و نیاز او به تجربهی آزاد بازماندهاند و این امر آسیبهای جبرانناپذیری به ذهن خلاق کودک وارد میکند.»
بازگشت به احمد کمالی؛ دوستی که ماندگار شد
کشوری در پایان یادداشت خود با نگاهی نوستالژیک به بازخوانی دوبارهی کتاب زرینکلک پس از سالها میپردازد و درمییابد که «احمد کمالی» بازتابی از روح کمالگرای خود اوست؛ کودکی که هنوز در جستوجوی تجربهای ناب از زیبایی و معناست.
او در بخش پایانی مینویسد:«احمد کمالی شاید بهترین دوست من بود. دوستی که بیاجازه مرا وارد جهانی از خیال و شگفتی کرد و به من آموخت آدم، همینطور که هست، خیلی بهتر است.»
کشوری در پایان، سخنش را با نوعی گفتوگوی درونی با احمد کمالی به پایان میبرد؛ گفتوگویی که در آن از او به عنوان نماد خلاقیت، کشف و پذیرش خود یاد میکند.
جمعبندی
این یادداشت نگاهی صمیمی و در عین حال تحلیلی به ضرورت مواجههی مستقیم و بیواسطهی کودک با هنر و ادبیات اصیل دارد؛ تجربهای که میتواند سرآغاز رشد زیباشناختی، فکری و احساسی او باشد. محمدجواد کشوری با تکیه بر خاطرات شخصی و تجربهی حرفهای خود در کانون پرورش فکری، بر رسالت این نهاد فرهنگی در پرورش نسل خلاق و جستوجوگر آینده تأکید میکند.