به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، فیلمنامهی «خانهی دوست کجاست» در حالی به انتشار رسیده است که روایتهای پوراحمد از پشت صحنهی این فیلم تصویری دوباره از این اثر شاخص سینمایی را به مخاطبان و منتقدان خواهد داد.
این کتاب دربرگیرندهی وقایعنگاری، پشت صحنه، فیلمنامه و نظر منتقدان و تماشاگران اثر جاودانهی عباس کیارستمی است. کیومرث پوراحمد کارگردان نام آشنای سینمای ایران داستانی مستند را روایت کرده است که به چگونگی انتخاب بازیگران، چالشهای پیش رو و دیگر اتفاقهای داستانگونهی این فیلم میپردازد و خوانش دوبارهی آن را لذتبخشتر میکند:
«مرحلهی بعد آن است که موافقت پدر و مادر بچهها را جلب کنیم و با آنها قرارداد ببندیم. همهی محلیها که عبدالله احمدپور، پدر بچهها را میشناسند، ما را از خشونت او میترسانند و به ما توصیه میکنند که از خیر او بگذریم، اما نمیشود از خیر بابک و احمد گذشت. یکی از معلمان مدرسه عبدالله احمدپور را میشناسد و میگوید که او کارگر روزمزد مزارع است. همراه آقا معلم همهی کشتزارهای اطراف را زیرپا میگذاریم اما عبدالله را پیدا نمیکنیم.»
بر اساس این گزارش، کتاب «خانهی دوست کجاست» که 388 صفحه دارد بخش دیگری از صفحههای خود را به نقدهای برتر سال 67 دربارهی این اثر سینمایی اختصاص داده است. این نقدها که در روزنامهها و مجلههای متعددی به چاپ رسیدهاند نظرها و آرای متفاوتی را ارایه کردهاند. در این میان میتوان به آثار «در صمیمیت سیال فضا» نوشته احمد طالبینژاد و «نوعی نگاه» نوشتهی هوشنگ گلمکانی در شماره 71 مجله فیلم، «سینمای سیاه» نوشته بهزاد رحیمیان منتشر شده در شماره 456 سروش، «خانه دوست کجاست» نوشته اسدالله شعبانی در شماره 1199 زن روز، «اشتیاق عظیم کیارستمی برای معنی بخشیدن به زندگی» نوشته فریدون صدیقی منتشر شده در شماره 13476 کیهان و دهها اثر دیگر اشاره کرد.
خوانندگان این کتاب در ادامه میتوانند با نظرهای مخاطبان این اثر که در طرح ارزیابی تولیدات مرکز سینمایی کانون گردآوری شده بپردازند.
در بخشی دیگر از یادداشتهای پوراحمد میخوانیم: «سرانجام پیش از ظهر روز بیست و چهارم آبان شصت و پنج، بعد از سی و سه جلسه کار، فیلمبرداری فیلم خانه دوست کجاست به اتمام میرسد. ناهار را خورده و نخورده چمدانهایمان را میبندیم و با هر که دم دستمان است خداحافظی میکنیم. از جمله عبدالله احمدپور که با پاکتهای زیتون در دست و نم اشکی در چشم بدرقهمان میکند. وقتی دستم در دستهای بزرگش جا میگیرد فکر میکنم که این دستها از فردا باز آشنای قدیمیاش، بیل، را لمس میکند...»
گفتنی است که پیش از این یادداشتهای پوراحمد در قالب کتابی جداگانه در سال 1368 منتشر شده بود.