آغاز همکاری با کانون
اردلان دربارهی شروع همکاریاش با کانون میگوید: از سال 72 به صورت پارهوقت و افتخاری وارد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم. حدود 6 یا هفت ماه در کتابخانهی پستی و پس از آن در پایگاههای تابستانی و مرکز شمارهی سه کانون استان همدان فعالیت میکردم. اما از سال 81 بهصورت قراردادی با کتابخانهی پستی و ادارهکل کانون همکاری کردهام.
آقا یا خانم پستچی؟!
این مربی کانون با اشاره به علاقهاش برای کار با کودکان، توضیح میدهد: کار کردن با بچهها را خیلی دوست داشتم. بهطورکلی بودن در جمع بچهها را در موقعیتهای مختلف خیلی میپسندم. همین مساله سبب شد کانون را برای کار کردن انتخاب کنم.
اما باتوجه به اینکه در کتابخانهی پستی بهصورت غیرمستقیم با بچهها ارتباط داشته، این مساله تاحدی کار او را سخت میکند. میگوید: گاهی بچهها برای من نامه مینوشتند و آنجا منرا «آقای پستچی» خطاب میکردند. یعنی حتی جنسیت من را هم نمیدانستند! هرچند جزو سیاست کانون بود که مربیان پستچی شناخته نشوند، اما این موضوع خیلی من را اذیت میکرد. بهویژه آنکه اکثر بچههای عضو کتابخانهی پستی از بچههای مناطق محروم روستایی و دور از شهر بودند.
سفر به روستاها در کنار ارسال کتاب
او در ادامه با تاکید بر بازدهی پایین شیوهی کارش به صورت ناشناس توضیح میدهد: با کارشناسان صحبت کردم و به آنها گفتم که کارم به این صورت بازدهی لازم را ندارد. اینکه فقط ماهی یکبار برای آنها کتاب بفرستم. از سوی دیگر دوست داشتم کارهایی که برای اعضای کانون در مراکز شهری کانون انجام میدادم برای بچههای روستا هم انجام بدهم. در نتیجه صحبتهایی که با کارشناسان داشتم تصمیم بر این شد که به صورت گروهی به عنوان جمعی از دستاندرکاران کتابخانهی پستی در مناسبتهای مختلف به روستاها برویم. در این رابطه با مدیران مدارس روستاها هم تماس گرفتم و تعاملی برقرار شد تا بتوانیم در مدرسهها حضور داشته باشیم. از طرفی با مربی یا کارشناس هنری، فرهنگی یا ادبی هماهنگ میکردم و هر کدام برای هر کلاس برنامهی مشخصی میگذاشتند. برای مثال در یک کلاس کلاژ کار میکردیم و در کلاس دیگر خوشنویسی. این کار بچهها را نیز علاقهمند کرد. از طرف دیگر ادارهی فرهنگ و ارشاد اسلامی هم در منطقه کتابخانهی سیار دارد و خیلیها کتابخانهی پستی کانون را با کتابخانهی آن نهاد اشتباه میگرفتند. این کار باعث شد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در روستاها نیز معرفی شود.
حضور در روستاها؛ وظیفهی همیشگی
حالا دیگر رفتن به روستاها برای اردلان یک وظیفهی همیشگی شده است. میگوید: به مناسبت هفتهی ملی کودک، دههی فجر، هفتهی کرامت و... حتما باید به روستاها بروم. اغلب مدیران و معلمان مدارس روستاها نیز همکاری خوبی در این زمینه با من دارند. مسوولان کانون استان هم از این کار استقبال کردهاند. گاهی معاون فرهنگی کانون استان، کتابهایی برای بچههای روستا هدیه میدهد که همراه خودم به روستا میبرم و به بچهها میرسانم.
فعالیتهایی فراتر از ارسال کتاب
او همیشه یک کارشناس یا مربی که فقط کتاب برای بچههای میبرد، نیست. از او دربارهی دیگر فعالیتهایش پرسیدم. این مربی گفت: علاوه بر بردن کتاب برای بچهها برای مثال به یک کلاس میروم و دربارهی طرح ادبی صحبت میکنم یا قصهای میگویم و خلاصه آنرا از بچهها میخواهم. بچههایی را که در این زمینهها فعالتر بودهاند به مراکز کانون معرفی کردهام و عضو واحد آفرینشهای ادبی شدهاند. بچهها از این طریق خیلی جواب میگیرند و به شکوفایی استعدادهای آنها کمک میکند.
او ادامه میدهد: برای مثال سال گذشته در هفتهی ملی کودک که مصادف با ایام محرم شده بود از بچهها خواستم نقاشی بکشند. یکی از بچهها نقاشی بسیار خوبی کشیده بود که برای او جایزهای فرستادم. از او خواستم باز هم نقاشی بکشد و نقاشیهایش را برای مربی هنری فرستادم. مدیر مدرسهاش با من دربارهی اینکه چه کاری میتوانیم انجام دهیم تا این دانشآموز در زمینهی نقاشی پیشرفت کند صحبت کرد. در نهایت گفتم او را به کانون معرفی و صحبت میکنم تا از او شهریهای نگیرند. بحث رفتوآمد او مطرح شد؛ مدیر مدرسهاش گفت که خانواده او تحت پوشش کمیتهی امداد امام خمینی هستند و او حتا هزینهی رفتوآمدش را هم ندارد. برای کمک به بچهها اگر نیاز باشد از خیرین هم کمک میگیرم، پس در این مورد هم هزینهی رفتوآمد او با کمک یکی از خیرین تهیه شد. اکنون پنج ماه است که هر سهشنبه بعدازظهر به کلاس کانون مرکز شمارهی سه همدان میآید و توانسته در جشنوارهی رضوی هم شرکت کند. چه چیزی بهتر از این که میتوانیم نتیجهی کارمان را به این شکل ببینیم؟
دردسرهای پُست کتاب!
اردلان با تاکید بر انواع کتابخانههای سیار کانون توضیح میدهد: کتابخانههای سیار کانون شامل کتابخانهی سیار روستایی، سیار شهری و سیار پستی میشوند. من به سراغ روستاهایی میروم که کتابخانهی سیار روستایی آنها را تحت پوشش ندارد.
به گفتهی او پیشتر به کتابخانههای پستی خیلی بیشتر بها داده میشد. در آن زمان البته هزینهی پست هم پایینتر بود. اردلان تاکید میکند: تقریبا هر 6 ماه یکبار فراخوان چند مسابقه برای ما میآمد. یکسال 12 برنده از میان اعضای کتابخانهی پستی داشتم. اما در حال حاضر این مساله کمی افت کرده است. منشا آن از کانون تهران است که کمتر فراخوان مسابقههای متنوع را برای ما ارسال میکنند. قرار است گردهماییای برای ما مربیان کتابخانههای پستی برگزار شود تا این مشکلات را بیان کنیم و به گوش مسوولان بالاتر برسانیم.
او ادامه میدهد: از وقتی که پست خصوصی شده است ما هم در کتابخانهی سیار پستی به مشکلاتی برخورد کردهایم. از آنجاکه پست مرسولات ما به صورت عادی و نه سفارشی انجام میشود این مشکلات بیشتر است؛ چراکه پست عادی هیچ مسوولیتی در قبال مرسولات ندارد. مثلا در یک سال، بیش از هزار جلد کتاب ما گم شد.
ضرورت تفاهمنامهای برای استفاده از پست پیشتاز
این مربی کانون در راستای همین مشکلات به درخواست مدیر کانون استان طرحی را پیشنهاد کرده است. او دربارهی این طرح توضیح میدهد: با مدیر مدارس صحبت کردم و قرار شده کتابها را برای روستاهایی که جمعیت بیشتری دارند با آژانس ببرم. تقریبا دو هفته یکبار با آژانس کتاب میفرستم و باعث شده کتابها گم نشوند و راحتتر به دست بچهها برسند. حدود پنج یا شش مدرسه با جمعیت زیاد داریم، حتی در یکی از این روستا در دو مدرسه حدود 600 عضو دایم دارم. از سوی دیگر با شورا و بسیج روستا هم صحبت کردم و قرار شد هر زمان که به شهر میآیند بستههای کتاب را برای ارسال به روستاها تحویل بگیرند. البته امیدوارم با انتقال مشکلات استفاده از پست برای ارسال کتاب به مسوولان کانون و استفاده از پست اکسپرس یا پیشتاز، شرایطی فراهم شود تا از پست پیشتاز بتوانیم برای ارسال کتاب به مناطق محروم کمک بگیریم. این کار به صورت امضای تفاهمنامه یا قرارداد با وزارتخانه و تعیین یارانه میتواند صورت بگیرد. تا پست بدون هیچ نوع هدررفت، سرمایهی ما یعنی کتابها را به دست بچهها برساند.
تشویقهای کوچک، انگیزهای برای کتابخوانی
اردلان با تاکید بر اینکه «بیش از 800 عضو دایم و فعال در کتابخانههای پستی استان همدان» حضور دارند، دربارهی شیوههایی که برای تشویق بچهها به کتابخوانی بهکار میگیرد، توضیح میدهد: برای عضوی که امروز به کتابخانهی پستی میپیوندد ابتدا دو یا سه بار کتاب میفرستم. بعد همراه کتاب کارت تبریک دارا و سارا یا یادداشت تشکری بابت خواندن کتابهای قبلی برای او میفرستم. بعد کمکم از او میخواهم خلاصهی کتاب را برای من بفرستد و برای اینکار جایزههای کوچک مختلفی در نظر میگیرم. این کار به معنی شرطی شدن بچهها برای کتاب خواندن نیست؛ بلکه فقط تشویقی برای آنها است. یا برای مثال پنج یا شش عضو کتابخوان برتر را به مدیر مدرسه معرفی میکنم تا جایزهای کوچک به آنها بدهند. این جایزه حتی در حد برچسب دارا و سارا یا دو جلد کتاب است. وقتی بچهها میبینند کتابی که امروز خواندهاند، فردا نتیجهی آن را گرفته و تشویق میشوند، انگیزه پیدا میکنند برای خواندن کتابهای بعدی و خودشان درخواست فرستادن چند کتاب دیگر را میدهند.
او در پایان میگوید که برخی از این اعضا از روستاهای خیلی محروم هستند که مدرسهی آنها هم هیچ کتابخانهای ندارد. همین تشویقهای کوچک، انگیزهی خیلی زیادی در این بچهها برای خواندن کتاب ایجاد میکند.