وقتی گفتوگو به اینجا میرسد، انگار که رسیده باشیم به سر خط؛ مشکلی که گرهگشای آن نمیتواند جشنوارهی قصهگویی باشد یا حتی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان...
وحید نیکخواهآزاد نقد میکند، نظر و پیشنهاد میدهد، جشنوارهی قصهگویی کانون را به چالش میکشد، اما در آخر گفتوگو، پاسخ تمام دغدغهها و سوالهای این سالها را اینطور میدهد: مگر مادر و پدرهای امروزی قصه شنیدهاند که بتوانند قصه بگویند؟
- میگویند جشنوارهی قصهگویی هنوز نتوانسته سنت قصهگویی را احیا کند یا هنوز که هنوزه خیلیها از وجود این جشنواره بی اطلاعند. شما چطور فکر میکنید؟
میدانید، شاید یک بخش مشکل به این برمیگردد که ما در فعالیتهای فرهنگی هنری هدفگذاریهای درستی نداشتهایم و این معطوف به کانون نیست. خیلی برای من جالب است که همین دو ماه قبل هیات انتخاب یک جشنواره ادبی بودم، اما به تازگی متوجه شدم آیین پایانی برگزار شده، بدون اینکه من دعوت و یا در پایان مطلع شوم. چرا مطلع نشدم؟ چون بازتابی از جشنوارهها را نمیبینیم.
به نظرم میرسد که ما به طور کلی متمرکز میشویم روی برگزاری برنامهها و نه هدفشان. معمولا جشنوارهها برای این برگزار میشوند که مناسبتی برای جلب نظر مخاطبان به موضوعی باشند. در مورد برخی فعالیتها اینطوری است که نظر فعالان و دستاندرکاران را به خود جلب کنند، اما در مورد جشنواره قصهگویی جور دیگری است. اهمیت دارد که این جشنواره بین اقشار مردم شناخته شود و بتوانیم اهمیت آن را نشان بدهیم. چرا؟ چون قصهگویی مقولهای است که فراموش شده است. سنتش را داشتهایم اما حالا این سنت از بین رفته است، شاید نگاه جشنواره قصهگویی زنده نگاه داشتن این سنت است. به خاطر همین باید فعالیتها به سمتی برده شود که مردم با قصهگویی اخت شوند و برای آن روشهای مختلفی هم وجود دارد.
- یعنی فکر میکنید این اقدام از سوی جشنواره صورت نگرفته است؟
گمان کنم دو سال پیش بود که من در جشنواره حضور داشتم. بله، همان موقع بود. مهمانان خارجی جشنواره هم حضور داشتند. فضای خوب و گرمی بود و انواع فعالیتهای حرفهای را در جشنواره دیدم، اما به نظرم این همه تلاش حیف بود که متوقف شود. چون همه چیز با پایان جشنواره ساکن ماند.
- منظورتان این است که برنامههای جشنواره باید مستمر باشند؟
دقیقا. انواع تبلیغات و فعالیتها میتوانند معرف این رویداد باشند. اگر ما ۴۸ هفته در طول سال داریم، باید برای همهی این هفتهها برنامه داشته باشیم. اما اشکال جدیای که وجود دارد و مخصوص این جشنواره هم نیست عدم ترسیم نمودار فعالیت مداوم است. همین موضوع سبب میشود که دستآوردهای جشنوارهها از بین بروند و در پایان عقبهای برای جشنواره بعدی ایجاد نشود. من این مثال را در باره جشنوارهی فیلم کودک هم زدهام. باید برنامهریزیای وجود داشته باشد که هفتههای باقی مانده هم از دستآوردهای جشنواره استفاده کنند. وقتی در طول سال خیلی کمرنگ به موضوع مورد بحث میپردازیم در واقع به اهداف آن صدمه میزنیم. به نظرم اصلا سخت نیست که نظر مردم را به موضوعی معطوف کنیم.
خب تصور میکنید تعریف و اهداف جشنوارهی قصهگویی باید چه چیزهایی باشد؟
ببینید ما وقت و هزینه میدهیم برای اینکه 20هزار نفر از جشنوارهای بهره ببرند. اما باید برنامهریزی ما بسیار گستردهتر باشد.
همانطور که اشاره شد ممکن است احیای سنت قصهگویی هدف کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باشد. در این میان باید اتاق فکر جشنواره سازماندهی مناسبی را برای رسیدن به این هدف صورت بدهد.
اتاق فکری که قرار است هدف ریزتر را ببیند باید بسیار غنی باشد و برای همه جزییات برنامهریزی کند. اصلا هدف از برگزاری، داشتن یک جشنواره است یا قرار است بر یک صنعتی تاثیر بگذارد؟
تعریف خود من از جشنوارهها این است که یک ویتریناند برای نمایش آثار و دستآوردهای سال قبل، اما در آن بایستی مسیری از آینده را نیز نشان بدهیم. این درحالی است که معمولاً این دو از هم جدا میافتند.
- وقتی از دستآورد صحبت میکنید، در واقع ورود دیگر نهادها برای مشارکت در رسیدن به هدف بسیار مهم است. این در حالی است که مثلا هنر قصهگویی راهی برای ورود به مدرسهها در حال حاضر ندارد یا مثلا دیگر رسانهها به سبب فضای بازتر و بودجهی کلانتر برای تبلیغات زودتر به جمع خانوادهها راه پیدا میکنند.
به نظرم در این شرایط هم میشود کارهایی انجام داد. ما بهطور کلی در عرضهی فعالیتهای خود کم کاری داریم. حتما دیدهاید که در همین فضای مجازی با سماجت کالاها تبلیغ میشوند. کافی است در دنیای امروز یک جا به یک محصول توجه کنید تا دیگر تبلیغ کنندگان محصول دست از سر شما برندارند.
اگر مساله ایجاد نیاز است میتوان به سراغ بهزیستی و محک رفت. اگر این فعالیت مستمر باشد نیاز و اهمیت آن مشخص میشود.
یا میتوانیم برویم سراغ انجمن اولیا و مربیان و از آنها بخواهیم ما را به تمام اعضا متصل کنند. یا ممکن است روزنامه دیواریهایی درست کنیم و یک نسخه به مدرسهها بدهیم تا ضمن گرامیداشت هفتهی قصهگویی، بچهها برای درخواست از معلمان و والدین خود برای قصهخوانی ترغیب شوند.
- در واقع به این موضوع اشاره میکنید که اهداف جشنواره نیاز به تبلیغات دارند؟
بله. من کانال تلگرامی کانون را دیدهام، روزانه خبرهای زیادی در آن منتشر میشود، آیا نمیشود کانال مجزایی برای قصهگویی داشت؟ قصهگویی بینهایت گسترده است و میتوان به تمام وجوه آن پرداخت. از آنجا که این هنر بدون ابزار و وسیله است میتواند خیلی زود به دل خانوادهها راه پیدا کند.
میشود در این کانال شیوههای مختلف قصهگویی را آموزش داد و مستقیم با والدین در ارتباط بود. میشود شیوهی قصهگویی ژاپنی را که مبتنی بر لوحهای 10 فریمی است به والدین آموزش داد یا به احیای قصهگویی سنتی مادربزرگها و زیر کرسی پرداخت. حتی جشنواره میتواند آرام آرام به فکر تاسیس موزهی قصهگویی باشد تا فعالیتهای مقطعی را پایان بدهد.
میشود برای هنرمندان غیرحرفهای، رقابتهای قصهگویی استانی برگزار کنیم و نفرهای برگزیده با همتایان دیگر استانها وارد رقابت شوند، شبیه به آنچه امسال برای مربیان و قصهگویان آزاد رخ داد. چنین رقابتی باعث میشود که ما مدام خبرسازی کنیم. میشود شبیه این مسابقه را بین معلمها و یا مربیان مهد گذاشت. یا مثلا از سلبریتیها دعوت کرد تا یک نیم روز به قصهگویی بپردازند. این سلبریتیها میتوانند قصه بگویند و بچهها به آنها امتیاز بدهند. اگر فعالیتهای ترویجی درست صورت بگیرد سبب جلب توجه میشود.
یا حتی پیشنهاد دیگری دارم.
- چه پیشنهادی؟
جشنواره میتواند از قصهگویان «آزاد»ی که فعالیت ترویجی دارند تقدیر کند و همین سبب تشویق خیلی از افراد میشود. بگذارید واضحتر صحبت کنم، ما به طور کلی در مراسم، فعالیتهایی میکنیم که مخارج زیاد و تاثیر کمی دارد. اما میتوانم با بودجهی کمتر فعالیتهای ترویجی انجام داد.
- در پایان معتقدید احیای سنت قصهگویی بر گردن جشنواره قصهگویی است؟
کانون چه جایی است؟ جایی برای قصهگویی است. در انتشارات کانون قصه تولید و منتشر میشود، در کتابخانههای آن قصه میخوانند. در مرکز تئاتر آن قصه میگویند. باید بگویم قصهگویی یکی از فعالیتهای کانون نیست، بلکه همهی فعالیت آن است.
اما باید دید این فعالیت چقدر در جامعه بازتاب داشته است؟ اگر به من فرصتی چند دقیقهای بدهید میتوانم در چند دقیقه نام ۱۵ تا ۲۰ فیلم در غرب را بگویم که دربارهی قصهگویی است. یکی از آنها «غول بزرگ مهربان» است. شاید بدانید که این شخصیت قبل از اینکه کتاب مستقلی باشد، داستانی است که در کتابی دیگر به اسم «قهرمان جهان» از سوی پدر کودک برای او تعریف میشود. در واقع در دیگر کشورها از امکانات و ظرفیتها اینطور استفاده میشود. اما آیا در ایران فیلمی دربارهی قصهگویی ساخته شده که مروج این فعالیت باشد؟ خیر!
- با این همه بحثهای موازی زیادی وجود دارد. یکی اینکه ورود رسانهها و استفاده از فضای مجازی باعث شده که بسیاری از فعالیتهای فرهنگی هنری کمرنگ شوند و یا جذاب نباشند.
لزوما چنین باوری درست نیست. به نظرم این مقایسه غلط است. تلویزیون و موبایل همیشه در دسترس بچههاست. ولی این فعالیت یک ویژگیای داره که هیچکدام دیگر ندارند. اینکه نفس آدمها به هم میخورد. اینکه مشارکت در آن وجود دارد و قرار نیست قصهگویی تبدیل به چیزی شود که بخواهد چندین ساعت وقت بچهها را بگیرد. حتی میشود از آن در جایی استفاده کرد که امکان رقابت وجود نداشته باشد. مادری میتواند بچهاش را به قصهی شب عادت بدهد. البته من منکر جذاب شدن شیوههای قصهگویی و استفاده از ابزار نیستم، صحبتم این است که قصهگویی تعاریفی دارد و نمیشود ویژگیهای آن را در قالبهای دیگر گنجاند.
اتفاقا من شبیه این بحثی که مطرح کردید را در جشنواره اصفهان داشتم و عصبانی هم شدم. عدهای معتقد بودند که اگر ما فیلمهایی بسازیم قطعا کودک امروز از آن استقبال نمیکند. دلیل آنها ارتباط کودک با تبلت و اینترنت بود، عدهای معتقد بودند باید فیلمهای آدم آهنی و مبتنی بر فنآوری بسازیم و سبکهای دیگر را از دایره حذف کنیم. اما اصلا اینطور نیست. قصه معجزهای دارد که هیچ چیز دیگری ندارد. قصه سوال را در کودک ایجاد میکند و زنده نگه میدارد و همیشه میتواند مخاطب خود را حفظ کند. ببینید پیشرفت فنآوری در هالیوود مشهود است. اما آنها قصه و ذات آن را عوض میکنند؟ خیر صرفا شیوهی بیان آن تغییر کرده سوال مطرح شده شبیه این است که بگوییم حالا که سالن ورزشی مدرنی در شهر داریم مردم سراغ کتابخانه نمیروند. قصهگویی در ذات با سایر فعالیتها متفاوت است و هیچ کدام جای هم را تنگ نمیکنند.
- پس تصور میکنید چرا در این سالها قصهگویی رنگ باخته و حالا نیازمند توجه و برنامهریزی شده است؟
مگر مادر و پدرهای امروزی قصه شنیدهاند که بتوانند قصه بگویند؟ مادر و پدرهای امروزی سی چهل سالهاند و فرزند زمان جنگ، خیلیهایشان قصهای نشنیدهاند. آنها نمیدانند قصهگویی راحت و امری ضروری است و بلد نیستند قصه بگویند.
گفتوگو از تهمینه حدادی