گفتوگو از علیاکبر امینی
کارکرد اسباببازی در فرآیند رشد کودکان چیست و برای هر دورهی سنی چه اسباببازیهایی مناسب است؟
ما اسباببازی را برای کودک یکجور غذای روان میدانیم. اسباببازی یکی از نیازهای واقعی و حیاتی کودک است و اصلا بخشی از زندگی او با اسباببازی تعریف میشود. در این رابطه دانشمندان مختلف روانشناس نظریههای مختلفی را مطرح کردهاند. مشهورترین آنها ژان پیاژه است که پدر علم روانشناسی رشد به شمار میرود و راجعبه انواع بازیها صحبت کرده است.
از نظر ما اولین ویژگی این است که اسباببازی متناسب با سن و تواناییهای ذهنی و رشدی او باشد تا کودک با اسباببازی ارتباط برقرار کند.همچنین افراد دیگری مثل پارتر، کارل گروز و ژان ژاتو نیز راجع به بازیها و اثرات بازی و اسباببازی نظریهپردازی کردهاند. در یک جمعبندی از این نظرها میتوان گفت که وقتی کودک بازی میکند، خصوصا وقتی از اسباببازی استفاده میکند، یکسری از جنبههای فکری و آموزشی خودش را تقویت میکند. این بازی سبب میشود که فعالیتهای مختلف حرکتروانی و ذهنیشناختی کودک گسترش پیدا کند و به تکامل برسد. بنابراین وجود اسباببازی و بازی جزوی از مراحل رشد سالم کودک محسوب میشود.
بخشی از اسباببازیها جنبهی تجاری دارد و پدرومادر فکر میکنند اسباببازی فقط کافی است سرگرمکننده باشد. البته ما منکر این بحث نیستیم، اما یک اسباببازی خوب برای اینکه بتواند سبب ارتقای سلامت روان کودک شود و به رشد فکری او کمک کند باید ویژگیهای دیگری هم داشته باشد. بنابراین والدین باید توجه کنند که هر چیزی به عنوان اسباببازی برای کودکشان تهیه نکنند.
از نظر ما اولین ویژگی این است که اسباببازی متناسب با سن و تواناییهای ذهنی و رشدی او باشد تا کودک با اسباببازی ارتباط برقرار کند. برای مثال یک کودک ۶ تا ۱۸ ماهه برای اینکه بتواند دستورزی کند به اسباببازی نیاز دارد. او باید بتواند اسباببازی را با انگشتانش بگیرد و از آنجا که دارد دندان درمیآورد دوست دارد اسباببازی را در دهانش بگذارد. پس اسباببازی این کودک باید نرم، قابل شستوشو و نشکن باشد و نوکتیز، لبهدار و فلزی نداشته نباشد. از حدود ۱۴ ماهگی تا ۳ سالگی از آنجا که حس دیداری بچه درحال رشد است، هر چیزی برای او یک دنیای جدید است و میخواهد محیط را بشناسد؛ پس باید حتما اسباببازیهای رنگی برای او تهیه شود. در واقع هرقدر رنگ در اسباببازیها بهکار رفته باشد، برای کودکان در این بازهی سنی جذابتر است. در حدود ۴ تا ۵ سالگی، والدین میتوانند کودک را با کتابهای مصور، رنگی و قابل شستوشو آشنا کنند. کودک با این کتابها که داستانهای سادهای دارند بازی میکند و شکلهای آن را میبیند.
اسباببازی باید کمک کند تا کودک بتواند حرکت و تفکر کند. در واقع اسباببازی باید هر دو فاکتور حرکت و تفکر را همزمان داشته باشد. ویژگی دوم این است که اسباببازی باید کمک کند تا کودک بتواند حرکت و تفکر کند. در واقع اسباببازی باید هر دو فاکتور حرکت و تفکر را همزمان داشته باشد. زمانی که کودک میخواهد شروع به حرکت کند، اسباببازی باید برای این کار به او کمک کند. او باید بتواند اسباببازی را بگیرد و با آن راه برود. برای مثال قدیم بچهها را در روروئک میگذاشتند و امروزه هم مدلهای مختلف آن در بازار وجود دارد که عموما به شکل حیوانات مختلف است. کودک این روروئکهای جدید را میگیرد، سراپا میایستد و حرکت میکند. این اسباببازی ترمز دارد، آرام حرکت میکند و درعینحال که کودک زمین نمیخورد به تفکر میافتد که این وسیله را هدایت کند. هدایت یک وسیله برای کودک نوپا تفکر حساب میشود. در دل این تفکر مبارزه با ناتوانی هم وجود دارد. ما معتقدیم در دوران کودکی یکی از مشکلات کودکی بحث عقدهی حقارت است که اگر نتوانند بر آن غلبه کنند در بزرگسالی دچار مشکل میشوند. کودک ناتوان است و از اینکه نمیتواند چیزی را انجام بدهد احساس تحقیر میکند. او برای هر چیزی نیازمند دیگران است و پدرومادر باید به او برسند. حال ما اگر وسایلی را در اختیار کودک بگذاریم که این حس تحقیر کاهش پیدا کند و او ببیند میتواند کاری را انجام بدهد، مانع رشد احساس حقارت شدهایم. در نتیجه عزتنفس کودک با بزرگتر شدن بالاتر میرود. این اسباببازیها برای کودکان زیر دو سال مناسب است. حتی بعضی از نظریهپردازها میگویند که در یک سال اول هم میتوانیم از این اسباببازیها استفاده کنیم. بااینحال از آنجا که در یک سال اول عملا کودک نمیتواند راه برود، زمانی که شروع به خزیدن، چهاردستوپا رفتن و بلند شدن میکند، استفاده از این اسباببازیها خیلی مهم است. درضمن فرآیند بازی کودک با این اسباببازیها باید توام با تحسین والدین شود. پدرومادر باید از اینکه میبینند کودکشان میتواند روروئک را حرکت بدهد ابراز شادمانی و او را تشویق کنند. این کار در روحیهی بچهها تاثیر فوقالعادهای دارد.
اسباببازیها باید انگیزه و محرک مناسبی برای کودک به ارمغان بیاورند. زمانی که کودک با اسباببازی بازی میکند، باید احساس خوبی به او دست دهد و موفقیتی کسب کند تا برای ادامهی بازی انگیزه پیدا کند.ویژگی سوم این است که اسباببازیها باید انگیزه و محرک مناسبی برای کودک به ارمغان بیاورند. زمانی که کودک با اسباببازی بازی میکند، باید احساس خوبی به او دست دهد و موفقیتی کسب کند تا برای ادامهی بازی انگیزه پیدا کند. برای مثال میتوان لگوهای ساده که هر طرفشان به یک رنگ است برای کودک تهیه کرد و او وقتی سه قطعه از آن را کنار هم گذاشت ببیند یک رنگ تشکیل شده است. کودک از این کار احساس موفقیت میکند و در نتیجه دوست دارد بازی را دوباره تکرار کند.
ویژگی چهارم این است که اسباببازی باید حواس پنجگانهی کودک را تقویت و بین این حواس هماهنگی ایجاد کند. برای مثال وقتی کودک چیزی را میبیند، باید بین دیدن و استفاده از انگشتانش برای گرفتن آن چیز هماهنگی ایجاد شود. حال اگر یک ماشین اسباببازی کنترلی به کودک بدهیم که وقتی دکمهی آن را میزند ماشین با سرعت فراوان حرکت میکند، کودک خردسال به آن نمیرسد و احساس خوبی نخواهد گرفت. پس به کودک دوسهساله نباید ماشین کنترلی بدهیم. در این سن میتوان از ماشینهای پلاستیکی استفاده کرد که کودک بتواند پابهپای اسباببازیاش حرکت کند، آن را با دست بگیرد و نگهدارد. این کار باعث هماهنگی بین حرکات چشم و دستوپا میشود.
اسباببازی خوب باید بتواند تصورات کودک را شکل بدهد و حس کنجکاوی او را پرورش بدهد و مهارتهای بدنیاش را تقویت کند. ویژگی پنجم این است که اسباببازی خوب باید بتواند تصورات کودک را شکل بدهد و حس کنجکاوی او را پرورش بدهد و مهارتهای بدنیاش را تقویت کند. پرورش حس کنجکاوی یعنی اینکه اسباببازی باید گاهی کمی پیچیدگی هم داشته باشد. برای مثال قطعات یک اسباببازی باید قابلیت جداشدن از هم داشته باشد تا کودک ببیند میتواند با کمی اندیشه دوباره آنها را روی هم وصل کند. پازلهای پنج شش تکهای برای کودک دو سه ساله مناسب است و با افزایش سن میتوان قطعهها را بیشتر کرد. همچنین لگوهایی که به راحتی در هم چفت میشوند و تعدادشان اندک است برای کودکان دو سه ساله مناسب است. من همین موضوع را در کنفرانسی مطرح کردم. پدری گفت من این نکته را میدانم و برای کودک هفت سالهام یک پازل ۳۰۰ قطعهای خریدهام، ولی او از آن خسته شده است. به او گفتم آخر خود تو هم نمیتوانی چنین پازلی را سرهم کنی. بیشترین تعداد قطعهی مناسب برای پازل یک بچهی هفت ساله ۲۰ تا ۲۵ قطعه است. منظورم این است که ما گاهی هم از آن طرف بام میافتیم و زیادهروی میکنیم که اشتباه است.
اسباببازیها باید امن و بیخطر باشند. خیلی مهم است که اسباببازی سطح تیز و برنده نداشته باشد و فلزی، شیشهای و شکستنی نباشد.ویژگی ششم این است که اسباببازیها باید امن و بیخطر باشند. خیلی مهم است که اسباببازی سطح تیز و برنده نداشته باشد و فلزی، شیشهای و شکستنی نباشد. برای کودکان زیر دو سال چون کودک اسباببازی را به دهان میبرد، این وسیله باید قابلیت شستوشو و ضد عفونی کردن داشته باشد. بعضی از والدین به کودک یکی دو ساله عروسک گرانقیمت میدهند. این اسباببازی اولا به راحتی خراب میشود و کودک اصلا نمیداند ارزش آن چیست. پدر و مادر هم میگوید من برای کودک یک اسباببازی گران خریدهام، درحالیکه برای کودک در آن سن ابعاد مهم است. میتوان یک چیز بزرگ، اما ارزانقیمت برای او خرید تا بتواند به راحتی بازی کند. همچنین اسباببازیها این گروه سنی بهتر است طناب نداشته باشد تا باعث بریدن دست نشود یا قطعات آنها ریز نباشد تا کودک آنها را ببلعد. ما اینها را ویژگیهای یک اسباببازی مناسب میدانیم.
با این توضیح، بفرمایید دستهبندی اسباببازیها بهطور کلی به چه شکل است؟
بهطورکلی ما اسباببازیها را به شش دسته تقسیم میکنیم. دستهی اول اسباببازیهای کودکان زیر دو سال است و شامل لگوهای خیلی بزرگ دو سه تایی، جغجغه و آویز یا کرادلها (قطعاتی که روی گهوارهی بچه نصب میشود و با تکان خوردن کودک تکان میخورند) میشود.
دستهی دوم اسباببازیهایی است که از آنها به عنوان اسباببازیهای جالب یاد میکنیم و هدفشان جلبتوجه کودک است تا به نوعی او را متوجه چیزی کنند. برای مثال در این اسباببازیها کودک احساس میکند که با زدن دکمه، صفحهای حرکت میکند یا چراغی روشن و خاموش میشود. در این دسته هر چیزی که توجه کودک را جلب کند مناسب است و باید اضافه کنم که این اسباببازیها کمکم وارد حیطهی درمان میشوند.
خوب است ما پدر و مادرها هم کمی همت کنیم و در پارکینگ ساختمان با بچهها توپبازی کنیم. بچه توپبازی کردن را دوست دارد و در سلامتش هم اثرگذار است.دستهی سوم اسباببازیهایی است که در کودک ایجاد تحرک میکند. طنابزدن، سرسرهبازی، نردبان، لیلی، الاکلنگ، تختههای قرقرهدار، توپ و وسایل غلتیدنی و وسایل کشیدنی مثل فرغونهای کوچک، سهچرخه و ماشینهایی که با طناب آنها را میکشند. اینها اسباببازیهای محرکاند و قدرت تحرک بچه را بالا میبرند. با این اسباببازیها بهراحتی میتوان جلوی ضعف عضلانی بچهها را گرفت. امروزه آپارتماننشینی باعث شده است که اکثر بچهها از لحاظ عضلانی ضعف داشته باشند. درواقع تغذیهی آنها مناسب است، اما عضلات آنها به خاطر فقر حرکتی ورزیده نیست. اگر پدر و مادر نمیتواند کودک را به پارک ببرد، چه اشکالی دارد که پارک را به خانه بیاورد؟ میتوان سرسره و الاکلنگ کوچک و قابل نصب در خانه گرفت، از دو طرف در اتاق برای کودک تاب درست کرد یا اسباببازیهای کشیدنی برای او گرفت. سوای اینها بالاخره در هر آپارتمانی هم یک پارکینگ هست. خوب است ما پدر و مادرها هم کمی همت کنیم و در پارکینگ ساختمان با بچهها توپبازی کنیم. بچه توپبازی کردن را دوست دارد و در سلامتش هم اثرگذار است. باید بگویم امروزه مشکل ما در کشور این توهم در والدین است که ما بچهی بیشفعال داریم. هر که را میبینید میگوید بچهی من بیشفعال شده است. متاسفانه همکاران پزشک ما هم بلافاصله برای آرامشدن بچه دارو تجویز میکنند. ایندرحالیاست که میزان شیوع بیشفعالی در جهان و از جمله در ایران در هر ۷۰۰هزار زایمان تنها یک مورد است. آمار کودکان بیشفعال اینقدر کم است، منتها تمام کودکان نیاز به حرکت دارند. زمانی بچهها در کوچه بازی میکردند، ولی امروزه چنین فضایی وجود ندارد. حال کودک روی مبلها میپرد و میخواهد حرکت کند، ولی والدین میگویند حرکت نکن چون همسایهها ناراحت میشوند. از آنجا که بچه نمیتواند آرام بگیرد او را پیش پزشک میبرند که این بچه خیلی شیطنت میکند. متاسفانه پزشکان ما هم با دل والدین راه میآیند و به کودکان دارو میدهند که مشهورترین آنها ریتالین است. این بزرگترین خطایی است که الان پزشکان ما انجام میدهند و کودکان را از حرکت وامیدارند. ما در تمامی روشهای درمانی برای بیشفعالی واقعی میگوییم باید رفتاردرمانی انجام شود و نه دارودرمانی. رفتاردرمانی یعنی به بچه اجازهی حرکت بدهیم تا او انرژیاش را تخلیه کند و پدرومادر هم باید با بچه همراهی کنند. بااینحال گاهی اوقات ما آنقدر بیحوصله به خانه میآییم که حتی یک راهرفتن معمولی کودک را پرسروصدا تصور میکنیم. از طرفی وقتی شیوع جهانی بیشفعالی اینقدر کم است، پس ما نباید به کودکمان چنین انگی بزنیم.
چهارمین دسته مربوط به اسباببازیهایی است که برای تقویت و هماهنگی مهارتهای دستوچشم بهکار میرود. برای مثال بچههای چهار پنج ساله باید بتوانند مهرههای بزرگ رنگی را به هم وصل کنند و نخی را از داخل آنها بگذرانند. کودک از این طریق دستورزی میکند. او باید بتواند سوراخهای یک شکل را پیدا کند و با قرار دادن قطعات مناسب در سوراخها شکلها را پر کند. او همچنین باید بتواند چیزها را پیچ کند. انواع اسباببازیهایی که پیچومهرههای پلاستیکی دارند در بازار ایران وجود دارد. میتوانیم این وسایل را برای کودک تهیه کنیم تا دو تخته را به هم پیچ کند. همچنین کودک باید بتواند قطعات مختلف یک آدم را به هم وصل کند.
دستهی پنجم اسباببازیهای تشخیصی است که معمولا برای سنین پیشدبستانی استفاده میکنیم. از این تشخیص هدفی داریم و برای مثال میخواهیم اشکال هندسی یا حجم و اندازه را به کودک یاد بدهیم. این اسباببازیها هم جنبهی درمانی دارد. کودکی ممکن است مفاهیم اینچنینی را بلد نباشد و بعد به او انگ میزنند که کودک ما کندذهن است. این در حالی است که وقتی ما با همین اسباببازیهای تشخیصی شرایط کودک را بررسی میکنیم میبینیم فقط با او کار نشده است. درعینحال با این اسباببازیها میتوانیم هوش بچه را هم افزایش بدهیم.
آخرین گروه از اسباببازیها برای تقویت قدرت تکلم و بیان زبانی کودک استفاده میشوند. ما برای این کار میتوانیم از کارتهای قصهگو یا کارتهای تصویری که صوت پخش میکنند استفاده کنیم. برای اینکه کودک بتواند توصیف کند میتوانیم پازلهای مختلف را به او بدهیم تا جور کند و به ما توضیح بدهد که چهطور توانسته این کار را انجام بدهد. برای مثال انواع دومینوها در این گروه قرار میگیرد.
این دستهبندی کلی ما است، اما برای مثال ما برای افزایش خلاقیت بچه هم اسباببازیهای دیگری داریم. منظورم از خلاقیت وقتی است که احساس میکنیم کودک میتواند هنری مثل نقاشی داشته باشد. در این شرایط وقتی به بچه مدادرنگی و آبرنگ میدهیم تا نقاشی بکشد هم جزو اسباببازیها است. در نتیجه میتوانیم انواع وسایل طراحی و نقاشی را در اختیار کودک بگذاریم تا آزادانه نقاشی کند. همینطور میتوانیم انواع مکعبها را به کودک بدهیم تا با آنها حجمهای مختلف بسازد. اینها باعث افزایش خلاقیت او میشود.
همان کاری که قدیمها میگفتیم «خالهبازی» کردن. خالهبازی یکی از بهترین روشها است برای اینکه هم قدرت تخیل کودک را بالا ببریم و هم بفهمیم که او چه مشکلی دارد.در کنار این برای اینکه تصویرسازی ذهنی کودک افزایش پیدا کند هم میتوانیم از اسباببازیهایی مثل عروسک استفاده کنیم. ما خصوصا در درمانها از این اسباببازیها استفاده میکنیم. برای مثال کودک میتواند با عروسکش بازی کند و به ما داستان بگوید. همان کاری که قدیمها میگفتیم «خالهبازی» کردن. خالهبازی یکی از بهترین روشها است برای اینکه هم قدرت تخیل کودک را بالا ببریم و هم بفهمیم که او چه مشکلی دارد. کودک مثل ضبطصوتی است که میتواند اتفاقهای روزمره را در دل بازیها بگوید. وقتی او دارد خاله بازی میکند و بعد از زبان عروسک پدر دادوفریاد میکند، میفهمیم که او از پدر رنجیده است. در شرایطی که روابط پدرومادر مشکل دارد، میبینیم او خودش را در قالب عروسک کوچکی قرار داده است که زیر میز قایم شده است. خالهبازی برای ما نشاندهندهی تمامی اتفاقها یک خانواده و تاثیرات روانی آن بر کودک است.
نوع دیگر این اسباببازیها خمیرهای بازی و مجسمهسازی است. خیلی خوب است که کودک انواع خیالپردازیاش را میتواند با خمیر به ما نشان بدهد. کودک میتواند چیزهایی که دیده و افکارش را با خمیر بسازد. این کار هم تصویرسازی او را تقویت میکند و هم باعث میشود ما تفکراتش را بفهمیم. در این حوزه شنبازی هم برای کودک هم بسیار عالی است. دلیل اینکه ما بازی با شن را خیلی مهم میدانیم این است که اولا در خاک عنصر کمیابی به نام سلنیوم است که از طریق تماس با خاک جذب میشود. دلیل اینکه روستاییان سالمتر از شهرنشینان هستند هم به خاطر همین مادهی سلنیوم است. سلنیوم سیستم ایمنی ما را تقویت میکند و یکی از مواد کمیابی است که روی سیستم عصبی ما هم تاثیر دارد. تنها راه جذب آن این است که با شن و خاک ارتباط برقرار کنیم، چرا که در مواد غذایی میزان آن خیلی کم است. اگر به بچه اجازهی شنبازی بدهیم، او هم سلنیوم جذب میکند و هم میتواند با خاک کاردستی بسازد، شکلسازی کند و به تخیلاتش جان ببخشد. این کار باعث میشود بچه هنر پیدا کند و تصور سهبعدی در ذهن او شکل بگیرد.
اینها کارکردهای مختلفی است که ما برای اسباببازی قائلیم و میتوانیم از همهی آنها در بازیها استفاده کنیم.
لطفا در ادامه به بحث بازیدرمانی و تاثیر آن در کمک به کودکان هم بپردازید.
علاوه بر نظریههای دانشمندان در مورد بازی که پیشازاین به آن اشاره کردم، دانشمندانی مثل لوئی و سولومون هم هستند که بر بحث بازیدرمانی متمرکز شدهاند. اینها اصلا بازیدرمانی را ابداع کردهاند. نوعی از بازیدرمانی را دانشمندی به نام مورنو ابداع کرد که اسم آن نمایشدرمانی بود. او میگفت برای کمک به بچهها نمایش اجرا کنید و برای مثال با اجرای یک نمایش عروسکی یک مورد اخلاقی را به کودک یاد بدهید. اکثر مشکلات بچهها بحثهای رفتاری است. برای مثال کودک، پرخاشگری یا حسادت میکند، یا روی خود کنترل ندارد و شبادراری میکند. تمامی اینها را میتوان در قالب بازی به بچه آموزش داد. علاوه بر بازی قصهگویی هم کارکرد درمانی بسیار موثری دارد و برای ما نوعی بازی حساب میشود. البته در بازی درمانی باید به بچه اجازه بدهیم او بازی را انتخاب کند. فرض کنیم بچهای کمرو و خجالتی است. ما باید این بچه را وارد بازیهای گروهی کنیم و بگذاریم با هر کسی که دوست دارد بازی کند. وقتی که او یار همتیمیاش را انتخاب کرد، اصلا نباید جلوی حرکت کودک را گرفت. بچه باید آزادانه با هر کسی که دوست دارد صحبت کند، هرطور دلش میخواهد بازی را انجام بدهد و آزادی حرکتی داشته باشد.
البته ریشهی بازیدرمانی خیلی قدیمیتر از مواردی است که گفتم و شاید به صد سال پیش برگردد. در آن دوران برای درمان ترسها در کودکان از روشهای بازی استفاده کردند. بهعنوان مثال اگر بچهای از موش میترسید، شاید با استفاده از اسباببازیهای پلاستیکی شبیه موش در فاصلهی خیلی دوری از کودک و نزدیککردن تدریجی آن این ترس از بین برود. در این روش کودک را به مرور به این اسباببازیهای موشیشکل نزدیک میکنیم و وقتی او با آنها انس گرفت میتوانیم یک موش واقعی را هم از دور به او نشان بدهیم. اینها روشهای شرطیزدایی یا حساسیتزدایی در درمان کودکان است.
بازیها و استفاده از اسباببازیها باید در بچه هیجان مثبت ایجاد کند و نه هیجاناتی چون ترس و دلهره. برای مثال ما بچههای کوچک را بیدفاع میگذاریم تا بازیهای کامپیوتری انجام بدهند. البته تا حدودی هیجانات مثبت این بازیها خوب است، اما اکثرشان ایجاد ترس میکنند. البته در درمانها خود درمانگر هم باید با کودک بازی کند. درواقع بازیدرمانی فقط این نیست که کودک را با یکسری اسباببازی سرگرم کنیم، بلکه یک شاخه از رشتهی روانشناسی بازیدرمانی است که در آن بازیدرمانگر تربیت میشود که چهجور اسباببازیای را به بچه بدهد و چه نوع بازیای را برای او طراحی کند. قطعا بازی یک کودک پرخاشگر با یک بچهی خجالتی متفاوت است. در پرخاشگری شاید باید از کاراکترها و نمایشهایی استفاده کنیم که کودک متوجه عواقب پرخاشگری باشد. بالعکس برای کودکی که خجالتی است شاید درمانگر باید با بچه آنقدر بازی کند و او را وارد بازیهای گروهی کند تا خجالتش بریزد.
در کنار این مسائل بحث هیجانات در بازیدرمانی اهمیت دارد. بازیها و استفاده از اسباببازیها باید در بچه هیجان مثبت ایجاد کند و نه هیجاناتی چون ترس و دلهره. برای مثال ما بچههای کوچک را بیدفاع میگذاریم تا بازیهای کامپیوتری انجام بدهند. البته تا حدودی هیجانات مثبت این بازیها خوب است، اما اکثرشان ایجاد ترس میکنند. برای مثال این بازیهایی که با استفاده از واقعیت مجازی و دوربینهای سهبعدی فرد ناگهان از بالای یک بلندی سقوط میکند هیجانات منفی میسازند. بنابراین ما نباید اجازه بدهیم که کودکمان تا حدود ۱۲ یا ۱۳ سالگی از بازیهای کامپیوتری استفاده کنند. همینطور است بازیهایی که بچهها در آن احساس باخت میکنند. بچهها در این بازیها هیجان دارند، اما احساس باخت به آنها دست میدهد. همینطور نباید کودکان تا سن نوجوانی در بازی با بزرگترها ببازند. برای مثال یک موردی که من در کلینیک با آن مواجه شدم این بود که پدری میگفت من هرگاه با بچههایم بازی میکنم در آخر کار به دعوا میکشد و آنها به گریه میافتند. یکی از کودکان او دختری ۹ ساله و دیگری پسری ۱۴ ساله بود. وقتی از آنها پرسیدم چرا، هر دو گفتند در تمام بازیها بابا برنده میشود و همیشه بازیهایی را انتخاب میکند که خودش بلد است. خب این کلاهگذاشتن سر بچه است. من به عنوان بزرگتر باید آن بازیای را انتخاب کنم که بچه میخواهد. من باید تابع قوانین بازی بچه باشم نه اینکه او تابع قوانین من شود.
حال اگر بخواهیم بازیهایی مثل شطرنج را به کودک یاد بدهیم هم نباید با او مثل یک شطرنجباز حرفهای بازی کنیم. ما باید کاری کنیم که همیشه بچه ببرد تا حس اعتمادبهنفس و موفقیت او که بهخصوص در نوجوانی مهم است شکوفا شود. پس ما باید متوجه این موارد ظریف هم باشیم و اینها در بازیدرمانی هم مطرح است. اصلا بسیاری از روشهای تربیتی به کودکان در قالب بازی ارائه میشود، نه اینکه نصیحت کنیم. بچهها از نصیحتشنیدن بیزارند و تا پدرومادر بخواهد حرف بزند میگویند بس است دیگر خسته شدیم. دلیلش این است که کودک به دنبال هیجان و بازی است.
آنا فروید عقیده دارد که بازی مهمترین کار یک بچه است و از دید او دوران بچگی تا ۱۸ سالگی ادامه دارد. او میگوید تا ۱۸ سالگی بازی مهمترین کاری است که کودک برای آن برنامه میریزد، انرژی صرف میکند و این فقط سرگرمی نیست، بلکه او دارد کار انجام میدهد. زمانی که کودک دارد همچین کاری انجام میدهد ما هم باید به آن احترام بگذاریم و هم هرچه در ذهن داریم از طریق همان ابزار کارش به او ارائه بدهیم. پس من والد باید بازیهای متنوعی یاد بگیرم، به کودک آموزش بدهم و هر مورد اخلاقی را در دل آن بگذارم. فرض کنیم کودکی از تاریکی میترسد. ما میتوانیم چراغها را خاموش کنیم، نور شمع به اتاق بدهیم و یک نمایش سایهای برای بچه اجرا کنیم. کودک میبیند که در نور شمع سایهها حرکت میکنند و ترسش از حرکت سایهها در تاریکی بیدلیل است. در همهی این مراحل هم جلب همکاری کودک و با حوصله پیش رفتن بسیار مهم است. اصلا ما در برخورد با کودک عجله نداریم. والدین ما اشتباه میکنند و اسباببازی را میخرند و جلوی بچه میگذارند تا بازی کند. این در حالی است که ما باید بنشینیم و با کودک بازی کنیم. او به دنبال همبازی میگردد. در خانوادههای الان هم که تعداد فرزندان کم است یا تکفرزند هستند، پدرومادر وظیفه دارند نقش اسباببازی را برای بچه بازی کنند. این یعنی خیلی از اوقات پدرومادر وسیلهی بازی بچه است، پس باید مراقب باشد وسیلهی مناسبی برای کودکش باشد تا بچه از او الگوی مثبتی بگیرد. حال در سنین نوجوانی میتوان بازیهایی طراحی کرد که در دل آن آموزشهای خاصی هم انجام شود. برای مثال برای آموزشهای خانهداری میتوان از فرزند نوجوان خواست که بیا با هم کیک درست کنیم و بخشی از کارها را او انجام بدهد. بچه آرد ریختن و همزدن تخممرغها را به چشم بازی نگاه میکند، ولی از اینکه به او مسئولیت میدهیم و اجازه میدهیم مزهی کیک را انتخاب کند احساس شادی میکند. همچنین خوب است که به نوجوانها ابزار بدهیم یا حتی خودشان جعبهابزار داشته باشند و گاهی بخواهیم او بعضی از کارهای بیخطر را انجام بدهد. یادمان هم باشد که همیشه باید نوجوانمان را تشویق کنیم. مهم نیست اگر چیزی را خراب کند، ولی نباید او را سرزنش کنیم.