این قصهگو، نویسنده و پژوهشگر در حوزه ادبیات کودکونوجوان با تاکید بر اهمیت قصهگویی در زندگی همهی انسانها بر نقش کانون و جشنوارهی قصهگویی در ترویج این فرهنگ اصیل تاکید کرد.
ملاکها و معیارهای داوری این دوره چه بوده است؟
در خصوص ملاکهای داوری باید بگویم که معیارهای ما در قصهگویی به دو بخش تقسیم میشود که یکی به خود قصه و دیگری به قصهگویی برمیگردد. اعتقاد من بر این است که هنر در چگونه گفتن قصه است و برای این اتفاق در درجهی اول قصهگو باید قصهی خوبی انتخاب کند. معیارهای ما برای قصه این بود که محتوای آن با ارزشهای فرهنگی جامعهی ما مغایرت نداشته باشد، از زبان تصویری خوبی برخوردار باشد، مناسب نقل باشد، با سطح درک و فهم گروه مخاطب همآهنگ باشد، با ساختاری خوب نقطهی شروع، گره، اوج و فرود داشته باشد و دارای خط داستانی باشد.
بااینحال بیشتر از این موارد که به خود قصه برمیگردد «هنرمند»ی قصهگو برای ما مهم است. برای مثال اینکه قصهگو قصه را چهطور برای گفتن طراحی کند بسیار اهمیت دارد. زمانی که کتابی را انتخاب میکنید تا برای دیگران تعریف کنید، ناخودآگاه در درون شما تبدیلی اتفاق میافتد. وقتی نثر رسمی کتاب را به محاوره تبدیل میکنید، قطعا تغییرهایی بهوجود میآید و حتی ممکن است نقطهی آغاز اجرای شما با کتاب فرق کند. اینها از اختیارات هنرمند قصهگو است و او باید در طراحی قصهاش به این مسائل توجه کند. برای این کار قصهگو باید بداند گروه سنی مخاطبش چیست و چه ویژگیها و علاقهمندیهایی دارد. قصهگو گاهی برای تعامل با مخاطب حتی قطعههای جدید و متنهای ریتمیک طراحی میکند تا بچهها بتوانند با قصه همراهی کنند و شاد شوند. البته خود قصه نیز باید چنین ظرفیتی داشته باشد. بیان هنرمندانه هم یعنی اینکه قصهگو بتواند قصه را اولا با روحیات، علایق و تواناییهای خود سازگار کند. قصهگوها افراد متفاوتیاند؛ بعضی از حافظهی خوبی برخوردارند، بعضی انعطاف بدنی خوبی دارند و صدای بعضی رسا و نافذ است. در نتیجه قصهگو باید قصهای را انتخاب کند که با تواناییهای خودش سازگار باشد تا بتواند آن را درونی و مال خود کند. قصهگو همچنین باید لحن و کلام خود را که ابزار تصویرسازی او است به خوبی بشناسد و بتواند با تصویرسازی ذهنی بچهها را به دنیای خیالی قصه ببرد تا از آن تاثیر بگیرند.
از دیگر ملاکهای مدنظر ما از قصهگو مدیریت نگاه، رفتار و کلام است. نگاه عامل اتصال بین شنونده و گوینده است و اگر قصهگو فقط به یک بخش از مخاطبانش چشم بدوزد درواقع به دیگران جواز خروج از فضای قصهگویی داده است. در مدیریت کلامی هم قصهگو گاهی باید بتواند قصهاش را به کمک قصهشنو پیش ببرد. اصلا یکی از تعاریف امروزی قصهگویی این است که میگویند قصهگو و قصهشنو باید با هم قصه را پیش ببرند. بهطور کلی اینها مواردی است که داوران ما در ارزیابی جریان قصهگویی به آن توجه دارند.
نقش و تاثیر قصهگویی را در زندگی روزمره چه میدانید و اهمیت ترویج آن چیست؟
شعار جشنوارهی قصهگویی امسال «خوب زندگی کردن تمرین میخواهد» است و به نظر من هر انسان به شنیدن قصه نیاز دارد تا در دنیای قصهها تمرین زندگی کند. در قصهها است که ما رسم و آیین یادگیری خوب را میآموزیم و تمرین میکنیم. در نتیجه ما باید این تصور را کنار بگذاریم که قصهگویی فقط برای بچهها است. هر انسان زندهای به قصهگویی نیاز دارد. بههمیندلیل در کتاب آسمانی ما، قرآن، هم خداوند از این هنر بسیار بهره میگیرد. بنابر تحقیقی که در این زمینه انجام شده در قرآن بیش از 200 قطعهی داستانی داریم و بیش از 62 سوره قرآن حاوی قطعات داستانی است. این شامل بیش از نیمی از قرآن میشود. گذشته از این، قصهگویی در فرهنگ ملی ما هم جایگاه بسیار ارزشمندی دارد و ما به کرات در آیینها و سنتها به قصهگویی سفارش شدهایم. از جملهی اینها شب یلدا است که بزرگترها با گفتن قصههای امیدبخش شب طولانی را برای بچهها تحملپذیر میکنند. کارکردهای قصهگویی هم از همینجا ریشه میگیرد. برای مثال قصهدرمانی که ما در قصههای شهرزاد و هزارویک شب میبینیم از این موارد است. اینها همه کارکردهای قصهگویی است و خوشبختانه کشور ما هم از منابع داستانی بسیار خوبی بر خوردار است.
کشورهای صنعتی و پیشرفته هر چند شاید به اندازهی ایران قصه نداشته باشند، اما واقعا قدر قصهگویی را بهتر از ما میدانند. در این کشورها رشتههای مختلف مربوط به قصهگویی در سطوح بالا و تخصصی دانشگاهها تدریس و مطالعه میشود.
شما از پیشکسوتان جشنوارهی قصهگویی هستید و از ابتدا در جریان برگزاری آن بودهاید. این جشنواره از ابتدا تا به امروز چه روندی را طی کرده است و در دورهی کنونی بهطور مشخص چه تغییرهایی داشته است؟
سال 1376 که اولین جشنوارهی قصهگویی کتابخانهای را در کانون پرورش فکری پایهگذاری کردیم شرایط با امروز متفاوت بود. اولا ما فقطوفقط با مربیان خودمان این کار را شروع کردیم. هدف این بود که مربیان را آموزش بدهیم که چگونه از این هنر و واسطهی جذاب در تفهیم مفاهیم تربیتی بهره بگیرند.
تمام کارشناسان هنر بر این عقیدهاند که اصلیترین ابزار قصهگو لحن و کلام است و ما هنوز هم بر این باوریم که قصهگو اگر از لحن و کلام قوی برخوردار باشد احتیاج به استفاده از هیچ ابزاری را ندارد. بااینحال ابزار میتواند گاهی به کمک قصهگو بیاید تا برای مثال روایت یک قصهی شناختهشده و پایانپیدا به واسطهی آن جذاب شود. درعینحال گاهی ما قصههایی داریم که به کمک ابزار بهتر منتقل میشوند. برای نمونه در قصهی پیر چنگی اتفاقها و تغییر حالاتی برای شخصیت قصه رخ میدهد که باعث میشود صدای آواز او خسته شود و آهنگهایش اندکاندک از حالت بزمی به موسیقی عرفانی برسد. این قصه با استفاده از ابزار موسیقی خیلی بهتر بیان میشود. همچنین در بعضی از قصهها که آموزش رنگها و غیره را داریم، استفاده از ابزار متناسب میتواند مفید باشد.
پس ما تا جشنوارهی چهارم بیشتر بر لحن و کلام تاکید داشتیم، چون میخواستیم مربی بنشیند و لحن و کلام خودش را قوی کند. حتی دربارهی حرکتها و موارد دیگری که امروز به عنوان معیار امتیاز به آنها توجه داریم، در آن زمان میگفتیم نیازی نیست و تصویرسازی با لحن و کلام مهم است. از جشنوارهی چهارم به بعد استفادهی از ابزار هم وارد کار ما شد. آن زمان برای استفاده از ابزار شرایطی قائل شدیم و من خودم به عنوان یک داور هنوز هم این شرایط را مد نظر دارم. برای مثال ابزار باید در خدمت قصه باشد و حضور ناگهانی یا جنبهی تزئینی نداشته باشد. ابزار اصطلاحا باید جزئی از قصه باشد، یعنی اگر آن ابزار نبود آن قصه به خوبی بیان نشود.
امسال هم خوشبختانه ابزار به عنوان یک کار خلاقه در شیوهنامهی جشنواره دیده شده است. البته این کار در ابتدا چالشی ایجاد کرد. مربیان قصهگو میگفتند شما زمانی میگفتید قصهگو وقتی کم بیاورد سراغ ابزار میرود، ولی امسال در شیوهنامه آمده است. البته سیاستگذاری جشنواره به ما ارتباطی نداشت و ما به عنوان داور دعوت شدیم. بااینحال از آنجا که من به عنوان داور ثابت در تمام مناطق بودم و تمام قصهگویان را دیدم؛ باید اعتراف کنم این توصیه باعث شده بود که خیلیها سراغ ابزار بروند، اما با همان شرایطی که در جزوهها و کتابها آموزش داده بودیم. من اجرای تمام 25 قصهگویی که به تهران دعوت میشوند را از نزدیک دیدهام و درصد قابل توجهی از انتخابها به قصههایی برمیگردد که قصهگو از ابزار استفاده کرده است، اما با شیوهی درست آن. توصیهی ما این بود که استفاده از ابزار در قصه مستلزم امکانات فنی و پیچیده نباشد و باعث نشود چند نفر در پشت صحنه کار کنند تا قصهگو بتواند روایتش را ارائه دهد. قصهگویی همیشه به عنوان هنری یکنفره در جوامع شناخته شده است و اگر بخواهد متکی به ابزارهای مصنوعی باشد، دستوپای قصهگو را میبندد و قصهگویی را به تکلف میرساند. درواقع یکی از زیباییهای هنر قصهگویی که مورد توجه دنیا قرار گرفته این است که به همان میزان که به راحتی شکل میگیرد، به همان میزان هم در آموزش و تغییر رفتار اثربخش و نتیجهمند است. در نتیجه حیف است که ما بخواهیم این کار را که به این آسانی میتواند مثمرثمر باشد متکی به ابزار کنیم. بااینحال در این جشنواره شاهد خواهید بود که قصهگویان از ابزار و لباسشان به شکلی خلاقانه و متناسب با بستر فرهنگی استفاده میکنند.
بهجز این موارد هم تغییرهایی داشتهاید؟
ملاکهای ما طبیعتا در یک جریان بیست ساله تغییر کرده است. بهویژه از جشنوارهی دهم به بعد که با قصهگویان خارجی در تعامل قرار گرفتیم، به فستیوالهای آنها رفتیم و از آنها دعوت کردیم؛ خیلی طبیعی است که بر هم تاثیر داشته باشیم. ما توانستیم در بخش محتوا و کلام بر آنها تاثیر بگذاریم و آنها در رفتار و استفاده از زبان بدن روی قصهگویان ما تاثیر گذاشتند. البته قصهگویان ما این توانایی را داشتهاند و دارند؛ اما یکسری معذوریتهای فرهنگی هم مطرح است و برای مثال قصهگویان خانم ما نمیتوانند از آواز و صوت خودشان بهخوبی استفاده کنند. مورد دیگر هم حرکتهای آهنگین و موزون قصهگویان خارجی است که فرهنگ کشور ما اجازهی انجامش را به قصهگو نمیدهد. بااینحال این به معنای ناتوانی نیست. هرجا روزنهای برای قصهگویان ما ایجاد شده است، دیدهایم که چهقدر خوب از عهدهی آن برآمدهاند. با وجود تمام قوانینی که بخشی از آن به خاطر مسائل فرهنگی و بخشی به خاطر سیاستگذاری مسئولان است، اما قصهگویان ما توانستهاند به بهترین شکل قصههای جذاب روایت کنند، مخاطبشان را راضی نگهدارند و در عرصههای جهانی خوش بدرخشند.
تغییر دیگر که در جشنوارهی امسال اتفاق افتاده هم این است که داوران را از ترکیب گرایشهای اجرا، ادبیات و هنر قصهگویی انتخاب کرده بودند. این کار باعث شده بود که داوران فقط بر یک بخش مانند متن یا اجرا متمرکز نشوند و ابعاد گوناگون قصهگویی را همزمان بررسی کنند.
همانطور که اشاره کردید کار این جشنواره با قصهگویی کتابخانهای در کانون شروع شده، اما امروز در قالب یک جشنوارهی بینالمللی بسیار وسیعتر شده و رشد کرده است. به عقیدهی شما در نتیجهی این رشد و تغییر، آیا لازم است که یک بازنگری کلی در شیوهنامهی جشنواره انجام شود؟
صددرصد همینطور است. در هر کجا که بخواهید یک حرکت پویا و روبهجلو داشته باشید، ناگزیر از بازنگری و تجدیدنظر هستید و باید آسیبشناسی کنید تا ببینید در کجا پیشرفت و در کجا پسرفت داشتهاید. یکی از حرکتهای خوب جشنوارهی بیستویکم افزودن بخش قصههای 90 ثانیهای بود. البته شاید در ابتدا این تصور پیش آمده بود که هر کسی باید کل زندگیاش را در این زمان کم روایت کند، ولی نظر دبیرخانهی جشنواره بر این بود که فرد خاطرهی جالبی از زندگیاش را در 90 ثانیه بگوید. استقبال هم خوشبختانه بسیار خوب بوده است. به نظر من جشنوارهی بیستویکم از نظر برد رسانهای بهترین جشنوارهی ما تا به الان بوده و این اطلاعرسانی در استانهای مختلف هم به خوبی انجام شده است. من در حین داوری در یکی از مناطق مجبور شدم به بیمارستان مراجعه کنم. وقتی به دکتر گفتم هر طور شده من را سرپا نگهدار چون باید داوری کنم، در لحظه پرسید که آیا داور جشنوارهی قصهگویی هستید. سوای بنرها و پوسترهایی که در سطح شهر نصب شده است، رادیو و تلویزیون هم خیلی خوب این جشنواره را پوشش دادهاند. وجود سروش صحت و محبوبیت ایشان بین هنرمندان هم باعث شده است که خیلیها دربارهی این جشنواره اطلاعرسانی کنند. این در درجهی اول لطف خدا است، چون قصهگویی سنتی الهی است. در عین حال هدف اصلی جشنواره هم این است که مردم قصهگویی را به عنوان یک ابزار موثر بشناسند و استفاده کنند. خصوصا امروزه که خانوادههای ما خیلی کم به سراغ قصهگویی میروند ترویج آن بسیار مهم است. از این جهت این جشنواره باعث خیر و اتفاقهای خوش بوده است. دربارهی قصههای برگزیدهی منطقهای هم میتوانم بگویم که کارها از کیفیت خوبی برخوردارند و سعی کردهایم قصههای مختلف را با مضمونهای حماسی، شاد، مذهبی، دفاع مقدس، ابزارمند و موسیقیدار انتخاب کنیم.
یک ایرادی که ما قبلا داشتیم و هنوز هم کامل برطرف نشده این است که قصهگویان هنر قصهگویی را قبول دارند، اما باور ندارند. همهی آنها میدانند که در قصهگویی از خلاقیتهای فردی استفاده میشود، انتقال حس صورت میگیرد، بیان غیرمستقیم است و تعهد اجتماعی وجود دارد. در نتیجه قصهگویی تمام مولفههای یک هنر را دارد، ولی قصهگویان ما به آن باور ندارند، چون به خودشان به عنوان یک هنرمند جرات دستکاری قصه را نمیدهند. زمانی که ما قصهای را برای گفتن انتخاب میکنیم، باید آن را مال خود کنیم. البته قصهگو نباید ساختار اصلی و درونمایهی مدنظر نویسنده را به هم بزند، اما نحوهی بیان آن ممکن است با نویسنده فرق کند. ما هنوز این جرات را در قصهگویان نمیبینیم. من امیدوارم با صحبتهایی که در کلاسهای آموزشی در ابتدای هر جشنوارهی منطقهای در این رابطه مطرح کردهایم، این جرات در قصهگویان ما ایجاد شود و قصه را مناسب خودشان بازآفرینی کنند.
امسال روند شرکت قصهگویان غیرکانونی در جشنواره به چه صورت است؟
میشود گفت که اکثر قریب به اتفاق قصهگویان از مربیان کانون هستند، اما در فرمهای داوری اصلا مشخص نبود که قصهگو شرکتکننده کانونی است یا خیر. من به دلیل سابقه بعضی از مربیان قصهگوی کانون را میشناسم، ولی حتی شاید برای آنها کمی سختگیری بیشتر هم کرده باشم. بههرحال من میدانم که این مربیان جشنوارههای مختلف را دیدهاند و انتظارم این است که تواناتر ظاهر شوند. با این وجود بعدا متوجه شدیم که در این 25 قصهگوی برگزیده قصهگویان آزاد هم حضور دارند. خود ما داوران از این موضوع خوشحالیم، چون به اهداف جشنواره نزدیک شدهایم. هدف برگزار کنندگان جشنواره هم این است که قصهگویی از انحصار کانون بیرون بیاید. تا زمانی که خود مردم متولی یک هنر نباشند، آن رشدی که باید اتفاق نمیافتد. در نتیجه من نگاه دوستان را در این زمینه میپسندم که درهای جشنواره را باز گذاشتهاند تا همه بتوانند شرکت کنند. کانون هم شرکتی دولتی است که از بودجهی عمومی تغذیه میکند و طبیعتا باید به کل مردم خدمترسانی کند. اگر هم سرمایهگذاری به صورت مشخص برای پرورش مربیان انجام میشود، همیشه گفتهایم که مربیان در جغرافیای محیطی مرکز یا کتابخانهی خود پدران و مادران را دعوت کنند و آموزش بدهند. مربیان کانون باید سنت الهی قصهگویی را تا جایی که میتوانند ترویج دهند، چرا که کاری خداپسندانه است. چهبسا یک پیام در یک قصه بتواند تغییر رفتار خوبی را در کودکی ایجاد کند.
گفتوگو از علی اکبر امینی