به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بینالملل کانون، هفتاد و دومین نشست توسعه و ترویج کتابخوانی که از سوی کتابخانه مرجع کانون برگزار شد، میزبان محمدرضا یوسفی و لاله خسروی بود. این کارشناسان به ترتیب در حوزههای «ساختار قصه» و «قصهگویی دیجیتال» با حاضران سخن گفتند.
مهمانان کتابخانه مرجع کانون در این نشست با تفاوتهای قصه کلاسیک و قصه مدرن آشنا شده و پس از آن به طرح سوالهای خود در این حوزهها پرداختند.
محمدرضا یوسفی، نویسنده شناخته شده حوزه ادبیات کودک و نوجوان نخستین سخنران این جلسه بود. وی که اغلب آثارش را در حوزه افسانهها و ادبیات فولکلور به چاپ رسانده است، ضمن بیان مقدمهای عنوان کرد که سخنانش در این نشست چکیده تجربههایی است که در کنار مربیان کانون، معلمان و همچنین مربیان سازمان بهزیستی تجربه کرده است. وی که سابقه ۱۰ سال آموزش در حوزه قصهگویی را در آموزش و پرورش دارد گفت: «آنچه تجربه نشان میدهد آن است که برای ایجاد ارتباط با مخاطب در حوزه قصه، لزوما باید ساختار کلاسیک قصهها را حفظ کنیم.»
وی که سالهای گذشته نامزد دریافت جایزه هانس کریستین اندرسن شده است در توضیح سخنان خود گفت: «ساختار کلاسیک قصه و ادبیات از دوره مادرسالاری تا اوایل قرن بیستم ادامه داشته است و تا این مقطع ادبیات تابع سنت بوده است. این روند را در تمامی قصههای فولکلور و متون کلاسیک جهان میبینیم. منظور از ادبیات سنتی و کلاسیک چیست؟ منظور این است که همگی آغاز، میانه و پایان دارند. شاید بگوییم ادبیات معاصر هم این اصول را رعایت کرده است؛ بله اما آثار کلاسیک از عنصر مهمی بهره بردهاند و آن ناپایداری است.»
عضو انجمن نویسندگان کودک و نوجوان ادامه داد: «اساسا قصههای کلاسیک، آثاریاند که مبتنی بر سه عنصر پایداری نخستین، ناپایداری و پایداری پسین ساخته میشوند.»
او تاکید کرد: «ناپایداری اساس شکلگیری یک اثر است. به طور مثال ما در داستانهای شاهنامه شاهد فرود و ایجاد چالش در داستانها هستیم. این چالشها، هستی افراد و قصه را به خطر میاندازد و نویسنده باید راهی برای نجات اثر بیابد.»
این نویسنده ادامه داد: «در دل ناپایداریهاست که مفاهیم ساخته میشوند. همذاتپنداری، فراز و فرود، بحران و... همگی در قالب ناپایداری روایت میشوند. به طور کلی در ناپایداری ما با ۲۰ عنصر روبرو میشویم.»
نویسنده رمان «وقتی تاریخ آلزایمر میگیرد» که به تازگی از سوی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر شده است، سخنان خود را با مبحث قصه مدرن ادامه داد. یوسفی گفت: «متاسفانه وقتی نام قصهگویی مدرن را میشنویم با ابزارهایی مثل عروسک روبرو میشویم و افراد به دلیل استفاده از ابزار اثر خود را مدرن میخوانند. اما ما استفاده از ابزار و حتی تعامل با مخاطب را در پردهخوانی میبینیم. پس چه چیزی است که یک قصه را مدرن میکند؟»
یوسفی گفت: «قصه مدرن ساختار مدرن دارد. چنین قصهای تک روایتی را میشکند و چند صدایی میشود. همچنین در قصه مدرن ما ناپایداری نداریم و یا خیلی ضعیف است، به همین دلیل است که مخاطب جذب آن نمیشود و میگوییم ادبیات مدرن ضد قصه است.»
در ادامه نشست «از ساختار قصه تا قصهگویی دیجیتال» دکتر لاله خسروی سخن گفت. وی که کارشناسی ارشد خود را در رشته کارگردانی تئاتر دریافت کرده است به تعریفهایی مقدماتی از این فعالیت پرداخت. این پژوهشگر ادبیات شفاهی گفت: «قصهگویی دیجیتال مسئلهای شناور است و نقطه پایانی برای آن تعریف نشده تا بتوان تعریف دقیقی به مخاطب ارائه داد.»
وی قصهگویی دیجیتال را اینطور تعریف کرد: «به گسترهای از روشهایی که از ابزار دیجیتال به نحوی در روایتگری بهره میبرد، قصهگویی دیجیتال میگوییم که در سه ساحت قابل بررسی است.»
خسروی در ادامه سخنانش به تعریف تکنیک روایتگری، بافتار رسانه و شکلگیری خود روایت پرداخت و در پایان گفت: «شعارِ زیبایی هست که سالهاست از سوی ادیبان و زبانشناسان مطرح میشود: «جهانی کردن قصه» و «قصه کردن جهان». بدان معنا که جهان با قصه کار میکند.»
این قصهگو ادامه داد: «دانشمندان علوم اعصاب در دهه ۷۰ فهمیدند که ساختار ذهن با قصه هماهنگ است. به دلیل وجود نرونهایی در مغز ما میتوانیم بازسازی و بازروایی را انجام دهیم. این کشف، پایهای بود تا دیگر دپارتمانها و حوزهها نیز به مبحث قصه ورود پیدا کنند. حوزههایی که پیشتر درباره قصه حرفی نمیزدند.»
سخنران هفتاد و دومین نشست توسعه و ترویج کتابخوانی سخنان خود را بر قصهگویی دیجیتال متمرکز کرد و گفت: «در قصهگویی دیجیتال دو اتفاق میافتد: نخست اینکه ما در فضای مجازی راوی قصه هستیم و در گام دوم ما ساکنان جهان مجازی میشویم؛ بدان معنا که این جهان وارد زندگی ما میشود. مثال ملموس این امر شیسازی با نور است که همه ما انواع آن را دیدهایم.»
خسروی در بخشی از سخنان خود به تفصیل درباره انواع قصهگویی دیجیتال سخن گفت و در پایان مبحث «خواندن برای آموختن» را مطرح کرد و افزود: «ما خواندن را روخوانی در نظر نمیگیریم. آن را یک فعالیت کنشورزی میدانیم. بنابر این دنبال تمام ابزارهایی هستیم که به ما این امکان را میدهد. با این نگاه هدف در خارج از کتابها نیز قابل جستوجوست. این تعریف با تعریف عرفان ایرانی همسوست چرا که به کسب معرفت میانجامد.»
این سخنران گفت: «اگر ما خواندن را به مثابه یک فعالیت شناختی بدانیم با دو رویکرد روبروییم. نخست محتوای اجتماعی (کتابی که روبروی من است که محتوایی را به من منتقل میکند) و دوم شیوهی برخورد، روش. اینجا ما از خود میپرسیم چهطور با این پدیده روبرو شویم و همینجاست که همدلی، درک چشمانداز دیگری و... شکل میگیرد. دانشمندانِ شناختی، مواجهه با داستانهایی با این ویژگیها را در افزایش توان همدلی و چندصدایی افراد موثر میدانند.»
گفتنی است این نشست که روز دوشنبه ۳ دی ۱۳۹۷ در کتابخانه مرجع کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد، با پرسش و پاسخ پایان یافت.