آرزو دارم یک روز «کارتونی» شوم!

از وقتی که یادم می‌آید به انیمیشن علاقه داشتم، از همان روزگاری که برای دیدن فیلم‌های انیمیشن با پدرم به سینما می‌رفتم و تازه، دوبله سینمای آثار جهان در ایران باب شده بود. آن زمان که خیلی بچه بودم و سواد نداشتم و از دیگران می‌خواستم برایم کپشن‌های وسط فیلم را بخوانند تا ببینم موضوع از چه قرار است. یادش بخیر! آن زمان به انیمیشن می‌گفتند مضحک قلمی و ما می‌گفتیم مووسی قلمی.

همیشه به این دلیل انیمیشن را دوست داشتم زیرا این سینما تخیل انسان را به شدت قوی می‌کند و گسترش می‌دهد. همه ما جهان واقعی را به این شکلی که هست، می‌بینیم ولی چه کنیم که روی دیگر این جهان را ببینیم یا جهان دیگری را ببینیم؟ به نظر من یکی از امکاناتی که به ما اجازه می‌دهد تخیلمان را گسترش دهیم و پنجره‌های تازه‌ای به جهان پیرامونمان بگشاییم همین پویانمایی یا انیمیشن است.

همیشه قصههای تخیلی را خیلی دوست داشتم مثلا در کودکی کمیک استریپ‌های کیهان بچه‌ها را دنبال می کردم و در نوجوانی به ژول ورن و آرتور سی کلارک علاقه داشتم و کتاب‌هایشان را به جای خواندن می‌بلعیدم، دلیلش هم این بود که آن‌ها دریچه‌های دیگری بر جهان می‌گشودند و این اتفاق باعث می‌شود که به امکانات جدیدتری برای زندگی فکر و در آینده آنها را خلق کنم.

زمانی در مقاله‌ای نوشتم که همیشه سعی کردم نقش‌های متفاوت و مختلفی را ایفا کنم، اما سالیان سال است که فکر می‌کنم آیا می‌توانم در یک فیلم کارتونی بازی کنم؟ منظورم این فیلم‌هایی که واقعیت و انیمیشن را با هم مخلوط می‌کنند نیست بلکه یک فیلم واقعا کارتونی را می گویم که من کارتون شوم! یعنی سرم ۳۶۰ درجه بچرخد، از بالای ساختمان که می‌افتم نمیرم و یهو بلند شوم و دوباره خودم را تکان بدهم و به بقیه زندگی‌ام برسم، ماشین آسفالت‌صاف‌کنی از رویم رد شود و مثل ورق کاغذ شوم و بعد با یک تکان دوباره به شکل اولم برگردم، روی هوا راه بروم و یک‌باره ببینم زیر پایم خالی است و پرواز کنم. خلاصه اینکه تمام ویژگی‌هایی که یک فیلم انیمیشن می تواند به من بدهد، داشته باشم.

راستش را بخواهید پسرم هم همین‌طور است و مثل من انیمیشن را دوست دارد و از زمانی که بچه بود تا همین الان، تمام فیلم‌های انیمیشن و تخیلی را با هم می‌بینیم و از این ماجرا لذت می‌بریم.

و اما درباره جشنواره فیلم‌های انیمیشن هم باید بگویم از قبل از انقلاب که همین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آن را برگزار می‌کرد و من دانشجو بودم، تمام فیلم‌هایش را می‌دیدم. نقاش‌های بزرگ ایرانی مثل علی‌اکبر صادقی و نورالدین زرین‌کلک زمانی که شروع به ساخت فیلم‌های انیمیشن کردند، کارهایشان را می‌دیدم و لذت می‌بردم و متاسفم که دیگر آن‌ها فیلم انیمیشن نمی‌سازند و کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از این همه طیف هنرمند نقاش و گرافیست درجه یکی که وجود دارد دعوت نمی‌کند که فیلم انیمیشن بسازند. دوست دارم یک روزی اینها همه برگردند و انیمیشن بسازند چون مطمئنا تخیلاتی دارند که من ندید آن تخیلات را دوست دارم.

* قدیم‌ها به کارتون می‌گفتند «مضحک قلمی» و این کلمه در زبان عامیانه و محاوره تبدیل شده بود به مووسی قلمی.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 12 =