آدم خوش‌شانسی هستم که روزگار به من اجازه داده بازیگوشی کنم

بچه که بودم نقاشی‌ام خوب بود، اما در دوران ما انیمیشن نبود. با تصویرسازی در دوره دبیرستان و با کارهای زنده‌یاد مرتضی ممیز آشنا شدم و دیدم که عجب دنیایی دارد. تصویرسازی می‌کردم تا این‌که چند فیلم انیمیشن از کشورهای اروپای شرقی در همان دوره‌های اول و دوم جشنواره فیلم‌های کودکان و نوجوانان کانون پیش از انقلاب دیدم. آن فیلم‌ها آن‌قدر به نظرم جذاب آمد که علاقه‌مند شدم انیمیشن بسازم و همه تلاشم را به کار بردم تا این کار را انجام دهم.

قبل از ورود به دنیای انیمیشن، تجربیاتی در زمینه تبلیغات داشتم و ساخت انیمیشن را مقداری در آنجا یاد گرفته بودم اما ساخت انیمیشن را در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آغاز کردم و تجربه به حرکت درآمدن تصویرسازی‌هایم بسیار برایم هیجان‌انگیز بود و چند سالی واقعاً مرا درگیر خودش کرد.

اما من آدم تکرار نبودم. تکرار خسته‌ام می‌کرد. دائم رشته عوض می‌کردم. نقاشی خواندم اما بعد وارد گرافیک شدم. گرافیک هم فوق‌العاده برایم جذاب بود. بعد از آن بود که وارد دنیای متحرک شدم و بعد باز هم همه آن‌ها جذابیت‌هایشان را برایم از دست دادند پس دوباره به سمت نقاشی بازگشتم، مجسمه ساختم و تصویرسازی کردم.

راستش را بخواهید هیچ‌کدام از انیمیشن‌هایم را دوباره نگاه نکردم، اما اگر بخواهم از میان آن‌ها یکی را انتخاب کنم «دوباره نگاه کن» را بیشتر از همه دوست دارم. البته همین چند وقت پیش بود که یکی از قسمت‌های «چرا و چطور» را که درباره کبریت بود دیدم و به نظرم بامزه و شیرین آمد.

درست است که بقیه انیمیشن‌هایم را مطلقاً دوباره تماشا نکردم، اما تمام انیمیشن‌های سه‌بعدی سینمایی را دنبال می‌کنم یعنی تمام قسمت‌های «چگونه اژدهای خود را  تربیت ‌کنید» را دیده‌ام و واقعاً از تماشای آن‌ها لذت برده‌ام؛ ازبس‌که آن‌ها را خوب ساخته‌اند. من دوران جدید انیمیشن یعنی بعد از پیکسار را بسیار دوست دارم؛ از همان انیمیشن «داستان اسباب‌بازی». مکتب انیمیشن ژاپن را هم دوست دارم اما آن‌ها کمی رمانتیزم قوی دارند به همین دلیل پیکساری‌ها را بیشتر می‌پسندم.

گاهی از من می‌پرسند این وجه کودکانه‌ات است که منجر به خلق چنین آثاری شده و من فکر می‌کنم که به‌هرحال همه آدم‌ها وجه‌های مختلفی دارند. هیچ‌کس نیست که وجه کودکانه و بزرگسالانه نداشته باشد. به‌طور طبیعی این وجوه در همه آدم‌ها وجود دارد اما این شرایط است که به شما اجازه می‌دهد بازیگوشی کنی. من جزو آدم‌های خوش‌شانسی هستم که روزگار به من اجازه داده بازیگوشی کنم و جلو بیایم.

برای این‌که این اتفاق برای هر هنرمند یا آدمی بیفتد باید چند عامل باهم کار کنند؛ دو عامل درونی استعداد و پشتکار بسیار مهم است اما فقط به درون آدم‌ها ربط ندارد و شرایط بیرون هم باید مهیا باشد یعنی اینکه در زمان و مکان مناسبی قرار بگیری. هرکدام از این‌ها لنگ بزند، این اتفاق که به بازیگوشی درونی‌ات گوش فرادهی نمی‌افتد یعنی ما فقط تا حدی می‌توانیم شرایط را میزان کنیم. ولی من جزو آدم‌های خوش‌شانس هستم.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
8 + 2 =