افسانهها را خیلی دوست دارد و تجربه خودش به او ثابت کرده که در بیان افسانهها موفقتر است.
به نظر او قصههایی که تلفیقی از طنز و جدی هستند بازخورد بهتری دارند. میگوید: وقتی که قصه فقط طنز باشد بچهها بیشتر به این فکر میکنند که کجای قصه، آنها را بیشتر میخنداند وکمتر به بحث آموزشی آن توجه میکنند. اگر قصه کاملا جدی باشد مخاطب را خسته میکند در حالیکه در قصههای تلفیقی، هم میتوان شادی و نشاط را به مخاطب القا کرد و هم بحث آموزشی بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. من در قصهی «لاک شیشهای» به این مورد توجه کردم و در تعداد دفعاتی که برای بچهها قصه گفتم خوشبختانه مثمرثمر بود .البته خود من هم با قصههای تلفیقی ارتباط بهتری برقرار میکنم و شاید برای همین است که در بیانش هم موفقتر بودهام.
کدخدایی معتقد است نمیتوان تأثیر شیوههای جدید را در قصهگویی نادیده گرفت چون هرکسی باید با زمان پیش برود اما متأسفانه روشها و فنون جدید باعث شده عدهای از قصهگویان قدیمی و کاربلد که نتوانستهاند با روشهای جدید ارتباط بگیرند از میدان بیرون رفته و این اصلا خوب نیست؛ مسلما فناوریهای نوین در کنار تجربههای قدیم، نتیجه بهتری خواهد داشت.
میگوید تاکنون فعالیتی در رسانهها برای انتشار قصه نداشته ولی پیشنهادهایی بوده که به زودی به این سمت و سو خواهد رفت.
این قصهگو روشهای خلاق را برای بیان قصه دوست دارد اما میگوید: واقعیت این است که وقتی به روشهای خلاق برای بیان قصههایم فکر میکنم تا حدودی انتخاب قصهها برایم دشوار میشود به همین دلیل اول به قصه فکر میکنم و اینکه بتوانم قصهگوی خوبی باشم و بعد اگر در توانم بود روش خلاق و جدیدی را برای بیان آن قصه انتخاب کنم.
به نظر او قصهگویی یعنی ارتباط با مخاطب. یک قصهگو اگر نتواند با مخاطب ارتباط بگیرد هر چقدر هم که زیبا قصهاش رابیان کند یعنی هنوز ارکان یک قصهگویی کامل را رعایت نکرده است. مخاطب باید با قصهگو همراه شود و هر جا نیاز است از قصهگو سئوال کند.
قصهگو باید آنقدر مخاطب را با خود همراه کند که فراز و فرود قصهاش را در چهره مخاطب متوجه شود و هر جا که قطع شدن ارتباط مخاطب با قصهاش را میبیند با سخنی یا حرکتی یا سئوالی دوباره مخاطب را فضای قصه برگرداند.
او دربارهی قصه«لاک شیشه ای» میگوید: یک افسانه از هند غربی است که از کتاب «در روزگاران گذشته» انتخاب کرده است. موضوع قصه را بسیار پسندیدم و البته آن را بازنویسی و با بیان آن برای بچهها، تغییرات دیگری هم در قصه ایجاد کردم. این قصه، بسیار زیبا و ساده، غرور و خودپسندی را نکوهش میکند و برای گروه سنی کودک بسیار مناسب است.
کدخدایی درباره تکنولوژی و هنر قصهگو در جذب مخاطب هم گفت: با جذابیتهایی که تکنولوژی جدید ارتباطی دارد، نشاندن بچهها پای قصه، کار مشکلی است ولی به نظر من هنوز هم قصهگوهای خوب با قصههای خوب و روشهای بیان جدید و خوب، قادر هستند که بچهها را سرگرم کنند.
از نظر او تا جایی که واقعا احتیاج به ابزار نیست نباید از ابزار در قصه استفاده کرد؛ چون یک قصهگوی حرفهای تا جایی که امکان دارد، باید از زبان بدن و بیان شیوای کلمات و لحن خود استفاده کند تا مخاطب بتواند به راحتی تصویرسازی کند؛ البته در مورد قصههای کودک کمی قضیه متفاوت است و استفاده از ابزار به جذابیت قصه کمک میکند.
اولین قصهای که او شنیده شنل قرمزی است. از کودکی همیشه وقتی در درسها به برادر کوچکش کمک میکرده سعی داشته موضوعات درسی را با قصه برای او بیان کند. معتقد بوده که استفاده از قصه، به فهم بهتر مطالب کمک میکند و هنوز هم معتقد است قصه، یکی از بهترین روشها برای آموزش است.
کدخدایی یکی از بهترین شهرهای ایران که میتوان به آن سفر کرد و تجربه جذاب و خاطرهانگیز به دست آورد را شهر ادب و فرهنگ، شیراز دلربا میداند. مقصدی که بسیاری نه فقط برای بازدید از جاذبههای متعدد تاریخی، فرهنگی، تجاری و علمی آن، که برای خوشکردن حال و هوای دلشان به آن سفر میکنند. شهر بهار نارنج، شهر نرگسهایی که هر اردیبهشت شیراز را به بهشتی زمینی تبدیل میکند که هوش از سر هر بینندهای میبرد.
خوشحال است که شهر دل،شیراز، میزبان امسال جشنوارهی منطقهای است و پیشبینی میکند روزهای خاطرهانگیزی در انتظار میهمانان جشنواره قصهگویی خواهد بود.
او کانون پرورش فکری را بهترین ارگانی میداند که میتواند به بهترین شکل، قصهگویی را در کشور رواج دهد. میگوید: برگزاری جشنوارهها باعث شده که در سالهای اخیر بیشتر به جنبههای رقابتی قصهگویی پرداخته شود و اصولا قصهای که برای جشنواره انتخاب میشود قصهای متفاوت خواهد بود.
معتقد است: یکی شدن سهمیه بخش کانون و بخش آزاد در سالهای اخیر به نظر من چندان جالب نیست چراکه مسلما وقتی یک مربی در جشنواره شرکت میکند، قصهگویی یکی از فعالیتهای مهم اوست و حتی اگر برگزیده هم نشود باز هم برای بچهها در مرکز قصه خواهد گفت ولی در بسیاری موارد، قصهگویی برای یک نیروی بخش آزاد، فعالیت ثابت و شغلی نیست و صرفا قصهای برای جشنواره آماده کرده است اما اگر این سهمیه در بخش کانونی بیشتر شود ایجاد انگیزه بیشتری برای مربیان خواهد داشت. یکسان بودن تعداد برگزیدههای استانها هم خوب نیست. واضح است که استانهای بزرگتر، قصهگوهای بیشتری برای شرکت در جشنواره خواهند داشت و یکسان بودن برگزیدهها در استانهای بزرگ و کوچک، عادلانه نیست و نکته آخر بحث داوری در سالهای اخیر است.
من خیلی خوشحالم که قصهگویی دامنهی گستردهتری پیدا کرده است و رسانه ملی هم با ما همراه شده اما کاش حالا که از بازیگران و نویسندگان و هنرمندان بهنام و حرفهای در عرصهی داوری استفاده میکنیم به تخصص این عزیزان احترام گذاشته و داوریها را تخصصیتر کنیم؛ بازیگران عزیز در بخش نمایشی قصه، نویسندگان بزرگوار در بخش پرداخت و انتخاب قصه و داوران قصهگو هم در بیان قصه به داوری بپردازند. در این صورت داوری تخصصی و عادلانهتری روی قصهها انجام خواهد گرفت.
برای این قصهگو موفقیت بیش از پیش آرزومندیم.
مصاحبه: اعظم موسوی