-از او پرسیدم چه سبک قصههایی را برای روایت انتخاب میکند؟جوابش ساده و بی آلایش بود درست مثل کودکان روستایی:
سبکی که من برای قصهگویی انتخاب میکنم معمولا بی ابزار و ساده است، به دلیل اینکه بتوانم هر جا که بچههای شیرین روستایی خواستند آماده باشم و برایشان قصه بگویم.
- آقای علیمردانی، چند سال است قصه میگویید؟ تجربه متفاوتی اگر دارید بفرمایید.
تقریبا هشت سال است که برای بچهها قصه میگویم. قصهگویی برای بچهها سراسر تجربه و لذت است و همین که آنها به عنوان فعالیت بیشتر دوست دارند برایشان قصه بگویم، به نظرم متفاوتترین تجربه است.
- به نظر شما فناوریهای نوین در گسترش قصهگویی نقش داشته است؟
بله. قطعا نقش داشته است. فناوریهای نوین ارتباطی به ما این امکان را میدهدکه قصههای بیشتری ببینیم و بشنویم و با دنیاهای بیشتری که توسط قصهگوها خلق میشود آشنا شویم.
-از قصه گویی خلاق برایمان بگویید
خوب از اسمش هم مشخص است، در قصهگویی خلاق، هر کس با توجه به خلاقیت خود، قصه را آماده و قصهگویی میکند. من در مورد خلاقیت چه بگویم که هر لحظه و برای هر قصهای متفاوت است.
-شما به شیوههای سنتی قصهگویی اعتقاد دارید یا استفاده از فناوریهای نوین را میپسندید؟
من شخصا بیشتر قصهگویی سنتی را دوست دارم. با همان صمیمیت و گرمای صدای مادربزرگها و پدربزرگها (البته من در زمان کودکی بیشتر پای قصههای عمهام مینشستم و بسیار از قصهگویی او لذت میبردم) فناوریهای نوین بیشتر به درد حضور در جشنوارهها میخورد که میشود در فضای جشنواره از آنها استفاده کرد وگرنه شما تصور کنید یک مادر بزرگ یا پدربزرگ یا اصلا نه یک پدر و مادر معمولی قبل از خواب کودکش بخواهد برای یک قصه حدود 10 الی 15 دقیقهای بگوید؛ مثلا موسیقی انتخاب کند، بعد از ویدئو پروژکشن استفاده کند و بعد بخواهد با سایه هم، بازی کند و بعد تمام اینها را تمرین کند، فضا را آماده کند، لباس مناسب قصهگویی بپوشد و.... نه. مادر بزرگ و پدربزرگ می نشیند گوشه اطاق، بعد بچهها و نوهها دورش حلقه میزنند و او بدون استفاده از هیچکدام از این چیزها که گفتم، کار تمام آنها را انجام میدهد و همه را مجذوب خود میکند و وقتی که مادر بزرگ میگوید قصه ما به سر رسید به ساعت نگاه میکنی و میبینی حدود یک ساعت است که نشستهای و این یک ساعت انگاز جزء عمر تو محسوب نمیشود.
- ارتباط قصهگو با مخاطب در قصهگویی تا چه میزان ضروری است و این هنر را یک قصهگو چطور کسب میکند؟
ارتباط قصهگو با مخاطب مثل ارتباط ماهی با آب است، مثل ارتباط خورشید با روز است، مثل شب با تاریکی. هیچگونه جدایی وجود ندارد، که اگر باشد دیگر قصهگویی نیست و قصهگو با تمرین و ممارست اینها را به دست می آورد. البته کمی هم جذلبیت باید در خود قصهگو باشد، یعنی خود قصهگو باید آدمی باشد با توانایی بر قراری ارتباط با دیگران و مخصوصا کودکان و نوجوانان.
- درباره قصهای که در جشنواره اجرا خواهید کرد توضیح دهید؟ با چه معیاری این قصه را انتخاب کردید؟
قصهی «کلاغ خنزر پنزری» قصه کلاغی است که از تواناییها و داشتههای خود بی خبر است و در انتهای قصه متوجه خودش میشود و به خودشناسی میرسد و این همان نکتهای بود که من را جذب کرد و عاشق این قصه شدم. این چیزی است که کم و بیش و به واسطه نداشتن اعتماد به نفس گاهی در کودکان و نوجوانان امروز مشاهده میشود.
- با ظهور تکنولوژیهای جدید ارتباطی آیا هنوز میتوان کودکان و نوجوانان را پای قصه نشاند؟چگونه؟
واقعا پاسخ به این سوال سخت است. باید کارشناسان امر به این سوال پاخ دهند ولی از نظر من به خیلی عوامل بستگی دارد. کودکان و نوجوانان امروز خیلی با هم متفاوت هستند. علایق و سلایق متفاوت، تربیت متفاوت، محل زندگی، تمکن مالی و... . همهی اینها باعث میشود که پاسخ به این سوال متفاوت باشد.
- منظور از قصهگویی با ابزار چیست؟
زمانی قصه، قصهگویی با ابزار میشود که نبود ابزار، قصه را ناقص کند و قصهگو را دچار مشکل. یعنی نیاز ضروری به ابزار باشد، حالا هر ابزاری که میخواهد باشد.
-یادتان هست اولین قصهای را که شنیدید چه بود؟
به نظرم باید ماه پیشانی باشد، چون خیلی این قصه را دوست دارم.
- کانون متولی امر قصهگویی در کشور است. برگزاری جشنوارههای استانی، منطقهای، ملی و بینالمللی را چطور ارزیابی میکنید؟
به لطف خدا و همت همکاران بزرگوار در کانون پرورش فکری روز به روز در حال پیشرفت و بهتر شدن هستیم.
-منتظر میمانیم قصهی شما را در جشنواره بشنویم.
سپاسگزارم
مصاحبه: اعظم موسوی