به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان اصفهان ،روز سرد پاییزی بود و نردههای سبزرنگ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خبر از سبز شدن دوبارهی اندیشههایی نو در این ساختمان کوچک میداد. کانون میزبان کودکی بود به بزرگی دریا. دریایی که آرام نمیگرفت و همواره در جریان و تب و تاب زیستن بود. نگار خطیبی کودک مبتلا به سندروم داون، این اندیشهی سبز چهارشنبهی ما بود. کودکی که آموخته بود متفاوت است ولی این تفاوتی نیست که او را محدود کند و دریای وجودش را خاموش. نگار داستان ما، نویسندهی داستانی است که نقاشیهایش را نیز خود تصویر کرده است. او دنیایی در وجودش دارد و میتواند دنیاهای بیشماری را خلق کند. کانون چهارشنبه میزبان نگار و کتاب نگار بود.
پس از برگزاری مراسم رونمایی کتاب «گلبرگ» اثر نگار خطیبی، پای صحبتهای خانم خدامی، مادر نگار نشستیم و او از بحرانهای فکری مادری که یکباره با کودکی متفاوت مواجه میشود و همچنین از برخوردهای مردم نسبت به این وجود متفاوت سخن گفت. از لحظهی به دنیا آمدنش گفت. لحظهای که نگار پا به دنیا میگذارد، دنیایی که شکل و شمایل او در معادلاتش نمیگنجد. دنیایی قالببندیشده که وجود پهناور انسانها را به قالبهای محدودی تقلیل میدهد و در کلیشههایی اسیر میکند. دنیایی که متولد شدن با هر بهار را فراموش کرده است، تازه دیدن را تاب نمیآورد و گوشی برای شنیدن آوایی جدید ندارد. هیچ فرش قرمزی جلوی پای او نگشوده اند. هیچ کس چشم به راه او نبوده است جز پدر و مادری که او را زیبا میبینند و ذره ذره پی میبرند چه نعمتی است داشتن چنین کودکی.
مادر نگار از نگاههای قالببندیشده به این کودکان گفت: «اطرافیان من از تولدش خوشحال نشدند و این طرز نگاه آنان این حس را در من ایجاد می.کرد که داشتن نگار تقاص اشتباههایی است که مرتکب شده ام. دو ماه بسیار سختی را گذراندم اما این حس و این نگاه بیش از دو ماه در من ادامه نیافت و نجاتدهندهی من خود نگار بود که نگاه من را تغییر داد. آرامشی که در وجود نگار بود و محبت بیدریغش، باعث شد او را دیگر نه کیفر گناهانم بلکه نعمتی آسمانی بدانم؛ نعمتی که آن را هیچ کجا به جز درون نگار نمیتوانم بیابم.»
دیدن نگار با تواناییها و تلاش و انگیزهی فوقالعادهاش، تلنگری است برای ما. به ما یادآوری میکند که از استعدادهای خدادادیمان به شکلی که باید استفاده نکردهایم. نگار آینهای ست که در او بار دیگر نگاهی به خود بیندازیم و به دنبال توانمندیهای خاص خود بگردیم و برای پرورشدادن آنان لحظهای غافل نشویم.
نگار وظیفهاش را ارتقای سطح فکر انسان ها میداند و مادرش نیز بر این نکته تأکید می کند که معرفی نگار به همراه توانمندیهایش به سایر کودکان این نکته را به آنان خواهد آموخت که ظاهر متفاوت باعث نگاه متفاوت و قضاوتهای ظاهری نشود و کودکانی که با این نگاه پرورش یابند، در آینده جامعهای را خواهند ساخت که نسبت به دیگران با هرنوع تفاوتی پذیرش بهتری داشته باشند.
خانم خدامی از تغییراتی که پس از تولد نگار در زندگی اش ایجاد شد سخن گفت: «من کسی بودم که اعتماد به نفس لازم را برای صحبت کردن مقابل افراد نداشتم. نگار این اعتماد و توانایی را به من داد. پدر نگار هم با دیدن تلاشهای او، تصمیم به ادامه تحصیل گرفت. ما هر دو با دیدن نگار انرژی و انگیزه برای ادامه دادن پیدا می کنیم.»
آرزوی خانوادهی نگار دیدن روزی است که کسی نگاه متفاوت به نگارها نداشته باشد: «ما همیشه سعی میکردیم نگار را علیرغم عدم پذیرش انسانها در فضاهای عمومی همراه خود ببریم تا اینکه نگاه مردم به نگار نگاهی عادی شود. نگاه ما به انسانها قالبی شده است. قالبی درست کردهایم به اسم سندروم داون و وجود بیکران انسانها را در آن قالبها محدود کردهایم و طبق همان قالبها، به همه نگاه می کنیم. آیا میتوان وجود یک انسان را این گونه محدود کرد؟ نگار در جامعه به دلیل نگاه نادرست دیگران مجازات میشود و از حقوق طبیعی خود بیبهره میماند. با این که در طرح تلفیق آموزش و پرورش امتیاز لازم برای ثبتنام در مدارس معمولی را کسب کرده است، او را در مدارس معمولی ثبتنام نمیکنند زیرا سایر پدرها و مادرها نمیپذیرند که فرزندشان با نگار در یک کلاس درس بخواند. در پارک او را از بازی در کنار کودکان دیگر محروم میکنند؛ تنها به دلیل نگاه نادرستی که دارند.»
خانم خدامی از مدیر فداکاری سخن گفت که در میان انبوه نگاههای تبعیضآمیز، نگار را در مدرسه اش ثبتنام کرد و همواره کوشید تواناییهایش را ببیند و به دیگران نشان دهد: «وقتی خانم سراجی نگار را در مدرسه ثبتنام کرد بعضی از والدین کودکشان را از آن مدرسه بردند. زیرا توانایی پذیرش این مسئله را نداشتند. اما خانم سراجی در انتخابی که انجام داده بود ثابتقدم ماند و نگار را در مدرسهاش نگاه داشت. او پس از چاپ کتاب نگار مراسمی را برگزار کرد و در آن از افرادی که این نگاه را داشتند دعوت کرد تا روحیه و توانایی نگار را به همه نشان دهد.»
مهرنوش شاهرخی، کارشناس مسئول ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان اصفهان از اولین مواجههاش با نگار و نوشتههای او چنین گفت: «ما از افراد مبتلا به سندروم داون چنین تصوری داشتیم که تربیتپذیر هستند اما آموزش پذیر نیستند. اما وقتی که نوشتههای نگار را دیدم جملات هدفمند و خلاقانه بود و به این دلیل که بی سابقه بود فرد مبتلا به سندروم داون نوشتهای به این صورت داشته باشد، پیشنهاد کردم که کتاب نگار پس از رفع اشکالات جزئی چاپ شود. پس از پیگیریهای فوقالعادهی مادر نگار، انتشارات بنیهاشم با همکاری خانم بنیهاشمی این کتاب را چاپ کرد.»
نهادهای فرهنگی مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان می توانند ترویج دهنده تفکر نگاه درست به این کودکان باشند و اگر به دنبال تغییر در فرهنگ یک جامعه باشیم باید از کودکان شروع کنیم.
رقیه خاکزاد، کارشناس فرهنگی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان اصفهان در رابطه با فعالیتهای مرکز فراگیر گفت: «مرکز فراگیر با هدف یکسان کردن آموزش برای همهی گروههای آموزش پذیر عادی و غیر عادی پنج سال است که در اصفهان تأسیس شده است. این مرکز پذیرای کودکان با معلولیتهای متفاوت اعم از نابینا، ناشنوا، معلول جسمی_حرکتی و کمتوان ذهنی است و در جهت افزایش توانمندیهای این کودکان از ابزاری مانند بازی، کتاب و داستان کمک میگیرد. این مرکز در این پنج سال حدود ۱۴۰ عضو داشته که از فعالیتهای کانون در کنار اعضای عادی مرکز استفاده کردهاند.»
شاهرخی از تجربهی مواجههاش با کودکان توانیاب سخن گفت: «در مراکز فراگیر کانون، ما کودکان توانیاب را در کنار سایر بچهها در فعالیتهای معمول کانون قرار میدادیم تا به کودکان توانیاب در کارها کمک کنند اما بیشترین کمک را کودکان توانیاب به سایر کودکان می کردند.»
نگارها سفیرانی هستند که آمدهاند تا عشق خالصانه را به ما یادآوری کنند؛ آن هم در دنیایی که همه چیز با حساب و کتاب است، حتی سلام کردن. نگارها با تک تک رفتارشان به ما می.گویند عشق و محبت هیچ دلیلی نمی.خواهد.
درون همهی انسان ها دنیای ناگشودهای است که کشف نشده است. گوهرهای درونی ما در ارتباط با دیگران نمایان میشوند. در ارتباط با افرادی که با ما تفاوتهایی دارند به جنبههایی از وجود خود برمیخوریم که تا به حال اثری از آن را ندیده بودیم. دیدن تفاوتها میتواند دنیای شگفت درون خود ما را نیز به ما بنمایاند و این راز ارزشمندی تفاوت هاست.
هر کودکی که به دنیا پا میگذارد برای ما حامل پیغامی است که ما را از روزمرهی خود بیرون بکشد و چشممان را به نادیدهها بگشاید. پیام نگارها به ما این است: دنیا سرشار از تازگی است. همانطور که هلن کلر می گفت: «طوری نگاه کنید که انگار آخرین روزی است که در دنیا هستید.» دنیا پر از نقش و نگار است. بیایید به این نقشها و نگارها نه متفاوت که درست بنگریم.
میتوان گفت روز جهانی معلولین روزی است که باید پا را ارزشگذاری ظاهری انسانها فراتر گذاشت و به درون و دنیای بیکرانشان رسید تا بتوانیم ارزش آنان را نه در ظاهر بلکه در قلب.ها و اندیشهها جستجو کنیم.