خوشجام همراه با چند هنرمند نقاش و تصویرگر، در کنار تعدادی از اعضای مراکز کانون، قدم به یک سری از مدارس و مراکز مرتبط با کودکان و نوجوانان گذاشتند و داوطلبانه دیوارها را نقاشی کردند تا بچهها هر روز، شادی و نشاط را بیشتر و بیشتر تجربه کنند. این گفتوگو پیش روی شماست.
محمدحسین دیزجی
ایده نقاشی ساختمان یک مدرسه چهطور به ذهن شما رسید در واقع چه اتفاقی افتاد که به این موضوع فکر کردید؟
پروژه پایاننامه دوره کارشناسیام در دانشکده هنرهای زیبا «انجام نقاشی دسته جمعی با کودکان و نوجوانان» بود بر همین اساس بعد از دیدن علاقه و شوق نوجوانان کتابخانه مرکز رستمآباد (رودبار) تصمیم گرفتم آرزوی این اعضا را عملی کنم.
با همیاری و همکاری ۳ دوست تصویرگرم خانمها سحر حقگو، شیرین شیخی و لاله ضیایی در تابستان ۹۷ در ۳ مدرسه و با حضور اعضای نوجوان کتابخانه رستمآباد نقاشی دیواری را شروع کردیم.
گام اول برای این کار را چهطور برداشتید و چهطور شد از اعضای کانون برای این کار استفاده کردید؟
در قدم اول با دوستان تصویرگرم مشورت کردم و برای تامین هزینههای رنگ و ابزار مورد نیاز از یک خیر کمک گرفتم تا این کار شکل بگیرد.
حضور اعضای کانون اولین علت شکلگیری این ایده بود، در اصل آرزوی چند نوجوان کانونی باعث شد این فکر را جدی دنبال کنم تا اجرایی شود.
این اعضا در تمام پروژههایی که در استان گیلان انجام شد حضور داشتند. (۵ مدرسه در ۵ روستا)
در اولین برنامه چند نفر از اعضای کانون را برای این کار دعوت کردید. آیا این بچهها با بحث نقاشی آشنایی داشتند؟
در اولین اجراهای نقاشی دیواری ۶ نفر از اعضا نوجوان کانون شرکت داشتند، بعضی از بچهها تا آن موقع اصلا تجربه و آشنایی با رنگ و قلممو نداشتند، که در طول کار آموزش دیدند و نقش مهمی داشتند.
در پروژههای بعدی از اعضای کتابخانههای سیار کانون پرورش هم که عمدتا کودکان دبستانی بودند کمک گرفتیم، البته بیشتر هدفمان مشارکت و همنشینی با هنرمندان بود.
مدرسه را چهطور پیدا کردید و برخورد مسئولان مدرسه چهطور بود از اینکه مربی کانون و اعضای کانون این کار را انجام میدهند؟
مدارس را دوستان مدیر معرفی میکردند به واسطه فعالیتم در کتابخانه سیار روستایی به روستاها سر میزدم و در مدارس کار فرهنگی میکردم، لذا به دلیل آشنایی با مدیران مشکلی در این رابطه نداشتم و از این ایده استقبال میکردند و خوشحال بودند.
اعضایی که همراه شما بودند در انجام نقاشی چهقدر استقلال داشتند آیا فقط باید مانند دفتر ارژنگهای قدیم چیزی را که قبلا خط کشی شده رنگآمیزی کنند یا ایده و طرح از خودشان هم بود؟
این سوال خیلی جالب است، ما قبل از شروع طراحی و ایدهپردازی نظرات بچهها را جویا میشدیم، هدفمان این بود که نیاز و علاقه آنها را بفهمیم، از آنها میپرسیدیم چه چیزی دوست دارید روی دیوار مدرسه نقاشی کنیم.
در طول اجرای نقاشی هم، دیوارهایی را بهصورت مستقل در اختیارشان میگذاشتیم تا خودشان دست به خلق اثر بزنند.
به نوعی خودشان را سهیم و خالق میدیدند و این خیلی لذتبخش بود هم برای آنها هم برای ما.
وسعت فضای نقاشی دیواری مدرسه چهقدر بود. چه بخشهایی را رنگآمیزی کردید و چه مدت زمان برد؟
طبیعتا زمان ما محدود بود و وسعت محیط مدارس بسیار، بنابراین مهمترین جاهای مدرسه را در برنامه قرار میدادیم و برای هر مدرسه یک روز وقت صرف میکردیم.
منظورتان از مهمترین جاها را مشخص میکنید؟ مثلا دیوار حیاط، دیوار راهرو و...
روی دیوارهایی که بیشتر در معرض دید همه بچهها باشد، مثل دیوارهای ورودی مدرسه، راهروها و حیاطدر استانهای دور از تهران ، هر مدرسه را یک روز وقت گذاشتیم در استان تهران برای هر مدرسه تا ۳ روز هم زمان گذاشته شد.
رنگ و مواد مورد نیاز این کار را چهطور تامین کردید؟ کانون یا خود مدرسه یا جای دیگر؟
هزینههای اجرای نقاشی را از خیران جمع کردیم، بعد از سومین اجرا موجودیت خود را اعلام کردیم و از علاقهمندان دعوت به همکاری کردیم. خیران در بخش حمایت مالی، هنرمندان و تصویرگران در بخش طراحی و اجرای نقاشی روی دیوار و دوستان علاقه مند به دنیای کودکان در اجرا.
در حال حاضر هم صد عضو داوطلب داریم که بعد از مشخصشدن پروژه، اعلام آمادگی میکنند و بعد از برنامهریزی و تقسیم کارها، دست به اجرا میزنیم.
از تاثیر این کار روی اعضای خودتان برای ما بفرمایید که چه حس و حالی بعد از این برنامه داشتند؟
غیر قابل وصف است، تصور بفرمایید نوجوان باشی و در کنار تصویرگر کتابهای مورد علاقهات روی یک دیوار نقاشی بکشی، با ایشان، همصحبت شوی و ساعتهای طولانی در باره رنگ و نقاشی گپ و گفت کنی، این حس بینظیر تکرار نشدنی بود.
نوجوانان با شور و شوق با هر سختی (دوری راه و تنظیم زمان و...) خودشان را به مدرسه میرسانند. زیرا در این کار عشق جریان داشت.
تاثیر این کار روی شاگردان مدرسه چهطور بود آیا از بین آنها افرادی بودند که کانون را از این طریق بشناسند و علاقهمند به عضویت در کانون باشند؟
شاگردان مدرسه هم خیلی خوشحال میشدند، فضای شاد و رنگی به آنها انرژی میداد و در اولین مواجهه با نقاشیهای روی دیوار پر از سوال بودند.
شنیدیم این یک پروژه نبود و شما پس از اولین مدرسه یک سلسله کار در این زمینه انجام دادید چه تعداد مدرسه و در چه مکانهایی قرار داشت که شما این پروژه را آنجا هم اجرا کردید؟
بله درست است ما در ابتدا با سه مدرسه شروع کردیم، بعد شروع به تشکیل گروه کردیم و کار را گسترش دادیم ، تعریف کاری برای خود داشتیم و تقسیم کار کردیم، تا بهحال ۱۳ مدرسه و مرکز مربوط به کودکان را نقاشی کردیم، این مدارس و مراکز بر اساس تشخیص نیازمند بودن انتخاب شدند، مدارس در روستاها، مراکز حمایت از کودکان و کودکان کار. حرکت ما هم کاملا داوطلبانه هست و تمامی هزینهها از سوی افراد تامین میشود.
البته کمکهای جمعآوری شده فقط صرف خرید رنگ و ابزار و وسایل میشود و بقیه هزینهها مثل حمل و نقل و غذا و اسکان به عهده دوستان اجراکننده هست.
ما در استان گیلان/ حوالی شهر رستم آباد/ روستاهای حلیمهجان/ شهربیجار/ اسکلک/ رشتهرود در استان یزد و در استان تهران در ۳ مدرسه/ در حاشیه شهر/ و دو مرکز حمایت از کودکان بهزیستی/ یک مرکز حمایت از کودکان کار، کار نقاشی دیواری انجام دادیم.
اگر بچهها و حتی مربیان و دیگر دوستان علاقهمند بخواهند فعالیتهای شما را ببینند و دنبال کنند چه نشانی را به آنان معرفی میکنید؟
ما صفحهای در اینستاگرام داریم که در خدمت عزیزان هستیم. نشانی ما @naghasi_divari_roosta
امیدواریم به زودی دوران کرونا پایان پیدا کند و مراکز کانون به روی بچهها گشوده شود به یقین مراکز هم ممکن است دست به بازسازی بزنند و خود را برای حضور بچهها آماده کنند در این زمینه چه صحبتی دارید؟
ما با شروع کرونا برنامههای خود را تعطیل کردیم و بعد از فروکش کردن این بیماری با رعایت شرایط خاص دو پروژه دیگر هم به انجام رساندیم.
میتوانم پیشنهاد بدهم که کانون با کمک دوستان هنرمند و تصویرگر، این حرکت را در کل کشور گسترش دهد. هستههای اجرایی در جای جای کشور شکل بگیرد و این اتفاق همهگیر شود.
این کار کاملا داوطلبانه است و نیاز به برنامه و حمایت بیشتر دارد.
همه دوستانم در این گروه که به اسم «نقاشان دیواری مهربانی» شناخته میشوند از وقت و هنر خودشان برای شادکردن محیط و دل بچهها سرمایه گذاری میکنند. تمام هدف همه ما همین است. آوردن رنگ و شادی به محیط یادگیری و تحصیل بچهها. تغییر فضای سرد و بی روح به فضایی رنگی و شاد و با مفهموم.
گفتوگو را با یک خاطره به پایان ببریم
یک خاطره از نقاشی دیواری در استان یزد دارم که هیجانانگیز است، مدیر یک شرکت کامپیوتری که خودش هم در یکی از پروژهها همراهمان بود برای یک مدرسه محروم در یزد، حمایتکننده بچههای گروه شد و برای رفتن به یزد بلیت قطار تهیه کرد، برای ساعت حرکت تاکید کرد که زودتر به ایستگاه راهآهن بیاییم تا مشکلی پیش نیاید، نمیدانم چه شد که من و ۳ تا از همراهانم هر چه تلاش کردیم به موقع به ایستگاه نرسیدیم و با کمال ناباوری از قطار جا ماندیم.
در میانه راه حتی از اتومیبل اسنپ پیاده شدیم و یک موتور کرایه کردیم تا ترافیک سنگین را زودتر پشتسر بگذاریم، اما نشد که نشد!
من کاملا بهم ریخته بودم و فکرم کار نمیکرد، یکی از دوستانم پیشنهاد کرد دوباره ماشینی کرایه کنیم و در ایستگاه بعدی به قطار برسیم، با اطلاعات راهآهن مشورت کردیم و فهمیدیم که سرعت قطار بسیار بالاست و به ایستگاه نخواهیم رسید!
به ناچار به منزل برگشته و اتومبیل شخصی را روشن کردیم و فاصله تهران تا یزد را با خنده و آواز طی کردیم و به گروه ملحق شدیم، البته بد هم نشد، چون برای رفتآمدهای داخل یزد وسیلهای زیر پا داشتیم.
نتیجه: به ترافیک تهران اعتمادی نیست!
عکاسان: علی خوشجام، زهرا بهمن و زهرا نصراله اعضای ارشد کانون