کد خبر: 310519
تاریخ انتشار: ۱۰ آذر ۱۴۰۰ - ۱۲:۰۶
بازدید 179
یادداشت /رودخانه

    فاطمه بیاتی /مربی مسئول فرهنگی

به قول پدرم: "نمیشه تو آب بیفتی و خیس نشی" ! بله نمی‌شود در آب بیفتی و خلاف حرکت آب شنا کنی، مگر می‌شود راه زندگیت را با تمام دنیا عوض کنی. حالا تو زره بپوش و به جنگ تغییرات برو، با تمام آدم‌های دوروبرت مخالفت کن و با تمام قوا مراقب افکار و اندیشه‌هایت باش. دنیا قوی‌تر از باورهای توست. کائنات دست می‌گذارد روی حساسیت‌های تو و تو را مجبور می‌کند تسلیم شوی. جوری تسلیم شوی که انگار از اول مشکلی نبوده.

خب بابا یه تبلت بگیرید براشون، چقدر خسیس‌بازی درمیارید؟

جمله‌ای که بارها و بارها از زبان اطرافیانم شنیدم و هر دفعه باید جواب می‌دادم که دادن گوشی و تبلت دست بچه به صلاحش نیست!

مایِ پدر و مادر به توافق رسیده بودیم تا خوب و بد را از هم تشخیص ندادند برایشان گوشی و تبلت نخریم. البته یک دلیل دیگر هم داشت دوست نداشتم فرزندانم از شور و هیاهوی بچگی و بازی‌های حرکتی به یکجا نشستن و چشم به یک صفحه جادویی دوختن رو بیاورند.

فضای خانه ما جوری بود که همیشه بچه‌های فامیل دورهم جمع بودند و فرزندانم در زلال آغوش پدربزرگ و مادربزرگ روحشان هرروز بیشتر صیقل می‌خورد. ولی امان از روزگاری که بچه‌ها را منزوی کرد و بهترین سرگرمی بچه‌ها شد بازی در دنیای دیجیتال! حیف بود آن بدو بدو کردن‌ها و از ته دل خندیدن‌ها جای خود را بدهد به یکجانشینی و زل زدن به صفحه جادویی! حیف بود به‌جای سنگ و خاک و توپ، یک وسیله نامأنوس با ذاتمان را بدهیم دست این طفل معصوم‌ها! حیف بود به‌جای بازی گروهی در دنیای واقعی، بچه‌ها را سوق بدهیم به دنیای انفرادی و غیرحقیقی!

روزی نبود که فرزندان من با دیدن تبلت های کوچک و بزرگ و رنگارنگ دلشان آب نشود و مدام خواسته‌شان داشتن یکی از این ماس ماسک‌های جادویی نباشد. هر بار که با این خواسته آن‌ها مواجه می‌شدم می‌گفتم:" الان

صلاح نمی‌بینم شما از این چیزها داشته باشید مثل خیلی از بچه‌ها که ندارند " و حتماً در دل کوچکشان می‌گفتند این صلاح پدر و مادر چیست که همیشه به ضرر ما تمام می‌شود؟!

همیشه هر تغییری در دنیای ما در کنار فواید و آسایشی که به همراه دارد، آسیب‌هایی هم به همراه دارد. مثل همین دنیای دیجیتال و فضای مجازی که با خود راحتی و کسب‌وکار و آسایش آورده و به‌طور نامحسوس به زندگی‌ها آسیب فراوان هم زده است.

روزی نیست که از آسیب‌های اجتماعی فضای مجازی نخوانیم و نشنویم: (کودکی که در فضای مجازی وقت می‌گذراند ممکن است به‌مرورزمان مرز بین خیال و واقعیت را گم کند و چنین کودکی از آسیب‌های اجتماعی فضای مجازی مصون نیست، آسیب‌هایی مثل تمایل به رفتارهای پرخاشگرایانه و بی‌اعتنایی نسبت به درد و رنج دیگران) و این یعنی قتل‌عام احساس و عاطفه در کودکان!

در این هجمه پرزرق‌وبرق دنیای مجازی، هرچه قدر نگهبان خوبی باشی بازهم دستخوش شبیخون‌ها خواهی شد! به خیال خوشمان می‌توانیم در برابر این سیل خانه‌خراب‌کن مقاومت کنیم، غافل از اینکه وقتی در رودخانه میفتی نمی‌توانی خلاف جهت آب شنا کنی! لاجرم برای ساکت کردن بچه‌ها و برای اینکه در بعضی مواقع از دستشان راحت باشیم، در مهمانی، وسط اتوبوس، در روضه و مراسم‌ها گوشی را به دستشان می‌دهیم و ته دلمان می‌گوییم:"خدا رحمت کنه پدر و مادر کسی رو که این وسیله رو اختراع کرده"!

از طرف دیگر بعضی وقت‌ها که از آسیب‌های این وسیله می‌شنیدم وحشت سراپای وجودم را می‌گرفت تصمیم می‌گرفتم که دیگر گوشی را در اختیارشان قرار ندهم و قبل از اینکه از خواب بیدار شوند قایم می‌کردم، وقتی در آشپزخانه بودم بالای یخچال، وقتی بیرون از آشپزخانه بودم روی کمد و لای رختخواب‌ها که دستشان نرسد، خلاصه که تمام تلاش خود را برای دوری فرزندانم از دنیای دیجیتال و فضای مجازی به کار گرفتم و از اینکه یک مادر مقتدر بودم احساس پیروزی می‌کردم.

خلاصه روزگارمان در عصر جدید با این شل کن سفت کن ها گذشت گاهی ما پیروز میدان بودیم و گاهی بچه‌ها ولی همچنان فاز مایِ پدر و مادر نه بود به خرید گوشی و تبلت! هر وقت که از کنار مغازه‌های گوشی فروشی می‌گذشتیم باید دقایقی را کنار ویترین می‌ایستادیم و آب از لب‌ولوچه بچه‌ها آویزان می‌شد و یا اینکه اگر حواسمان بود راهمان را عوض می‌کردیم که بچه‌ها چشمشان به این وسایل جادویی نیفتد.

همین‌جور کج دار و مریض رفتار می‌کردیم تا اینکه سروکله میهمان ناخوانده پیدا شد، آنکه مثل مهره مار منش و بینش ما را تحت تأثیر قرارداد و برگ برنده را دست بچه‌ها داد و مایِ پدر و مادر را به‌زانو درآورد! بله کرونا که آمد همه‌چیز رنگ عوض کرد، کرونا که آمد تقدیرمان جور دیگر رقم خورد، کرونا که آمد خوب‌ها بد شدند و بدها خوب! کرونا آمد و دست گذاشت روی حال خوبمان. تجمع بیش از یک نفر ممنوع، دست دادن ممنوع، روبوسی ممنوع، گردش و تفریح ممنوع، دورهمی ممنوع، درس‌ومشق در مدرسه ممنوع! حالا کرونا تصمیم‌گیرنده زندگی‌مان شده بود! جوری ما را سحر کرده بود که مایِ پدر و مادر بحث می‌کردیم چه مدل تبلتی برای بچه‌ها بخریم، سامسونگ یا لنووا، 5 اینچ یا 10 اینچ، خط تلفن همراه اول بگیریم یا ایرانسل!

آری این‌گونه بود که مدل زندگی‌مان عوض شد. حالا بچه‌ها یک تبلت داشتند سه برابر گوشی هوشمندمان، روزی دو ساعت با آن در مدرسه مجازی درس می‌خواندند و ساعت‌ها بازی می‌کردند و فیلم می‌دیدند. بدون هیچ مقاومتی اینترنت را در اختیار بچه‌ها قراردادیم. "مامان بازی دانلود کنم؟ بابا انیمیشن دانشگاه هیولاها رو ببینم"؟ اینجا باید دست‌به‌عصا حرکت می‌کردیم، حالا که این امکان را برایشان فراهم کردیم، طوری رفتار نکنیم که مخفیانه و دور از چشم پدر و مادر از گوشی و اینترنت استفاده کنند."باشه مامان جان دانلود کن ولی مراقب حجم اینترنت باش باید مدیریت کنی آگه تموم بشه دیگه نمیتونم براتون بگیرم! ". "راستی مراقب باشید هرجایی نرید و یا هر پیامی اومد باز نکنید ممکنه ویروس باشه و تبلت رو حک کنه، دیگه نمیتونیم براتون تبلت بگیریم." اینم ترفندی بود برای اینکه بچه‌ها اندکی حساب دستشان باشد و جز شاد و بازار و آپارات جای دیگر نروند.

کم‌کم بچه‌ها یاد گرفتند برای ارائه درس‌ومشقشان از نرم‌افزارهای جدید استفاده کنند، دیگر می‌توانستند فیلم و کلیپ بسازند و مایِ پدر و مادر حیران می‌ماندیم که چطوری ظرف مدت چند روز این بچه‌هایی که خیلی از محرومیتشان برای استفاده از این وسیله جادویی نمی‌گذرد، قادر شدند برای کادوی تولد مادرشان کلیپ بسازند! مایِ پدر و مادر چند سالی است که گوشی هوشمند داریم و در فضای مجازی هستیم و از آن فقط برای چت کردن استفاده می‌کنیم و گرفتن عکس‌های باکیفیت و نهایت استفاده از تکنولوژی‌مان تماس تصویری برقرار کردن است در حالی که بچه‌ها به دنبال نرم‌افزارهای جدید و عجیب غریب هستند و تمام فکر و ذهنشان درگیر یادگرفتن کار های جدید در دنیای مجازی است!

حالا با هر یادگیری بچه‌ها ذوق می‌کنیم و قربان هوش و ذکاوتشان می‌رویم و خود را در آینده نزدیک مادر و پدر یک محقق و دانشمند تصور می‌کنیم. حالا در این دوی ماراتون ما از بچه‌ها عقب افتادیم. بچه‌ها شدند خدای استفاده از تکنولوژی و مایِ پدر و مادر وقتی می‌خواهیم یک کار مهم با گوشی انجام بدهیم باید از آن‌ها کمک بگیریم جوری که اگر روزی کنارمان نباشند اموراتمان در عصر جدید با این وسیله جادویی نمی‌گذرد.

حالا دیگر مایِ پدر و مادر شناگران ماهری شدیم و به‌سرعت در این رودخانه شنا می‌کنیم و بدون اینکه متوجه باشیم دنبال آب‌های آزاد هستیم!

                                                                                                                                           

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 3 =