قصه‌گوها به صحنه آمدند/ داستان‌هایی از دریاچه ارواح تا زال و رودابه

چهار قصه از تهران، سوئیس، اصفهان و مالزی در بخش اول نخستین روز بیست‌وسومین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نقل شد.

به گزارش اداره کل روابط عمومی و امور بین‌الملل کانون، در اولین بخش از نخستین روز بیست‌وسومین جشنواره بین‌المللی قصه‌گویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان قصه‌گویان ایرانی و خارجی به نقل قصه‌های خود پرداختند.
در ابتدای این برنامه کیمیا یعقوبی از تهران روی صحنه آمد و قصه‌ای از «زال و رودابه» نقل کرد.
او درباره دلدادگی این دو، قصه‌هایی تعریف کرد که در این میان شعرهایی از شاهنامه هم می‌خواند.
یعقوبی گفت: این بود سرنوشت پسری که غم‌ها و شادی‌ها، تکه تکه زندگی او را ساختند، سرنوشت پسری که از روزهای تلخ و شیرینی خود درس گرفت و خانه خود را ساخت، الهی به معجزه عشق خانه‌تان پر از امید باشد.


سپس پاتریک مهر از سوییس، دیگر قصه‌گوی این رویداد بود که فیلمی از قصه خود به جشنواره ارسال کرده بود. این قصه درباره «دریاچه» بود.
او قصه‌ای به صورت ترانه و البته شفاهی درباره سفر شخصیتی به نام مادو به جنگل مقدس و ترس‌های او از مواجهه با ارواح خواند؛ از مواجهه او با یکی از روح‌های قدرتمند که با او صحبت می‌کرد.
مادو پس از صحبت‌هایی در نهایت به خانه بازگشت که در این هنگام همسرش به او گفت: ما فکر کردیم تو مرده‌ای. مادو در ادامه باز هم با این روح‌ها در مزرعه و...‌ مواجه می‌شود. روح‌هایی که در کارهای روزمره به او کمک می‌کردند، اما در نهایت کمک‌های افراطی این روح‌ها در کارهای روزمره باعث ایجاد مشکلاتی برای این خانواده و در نهایت باعث از بین رفتن آنها شد. به طوری که حالا دریاچه‌ای در بورکینافاسو یادگاری از آنهاست.
پاتریک در پایان قصه‌اش گفت: این قصه را از پیرمردی که در کنار آن دریاچه بوده، شنیده و حالا اجرا کرده است.


در ادامه مرضیه پولادی از اصفهان هم قصه «هوچی و هوچی» را نقل کرد.
او کیسه‌ای از خاطرات را با خود به همراه داشت که از مادربزرگش به ارث برده بود
پولادی این قصه را به لهجه باغبهادرانی که یکی از روستاهای اصفهان بود، بیان کرد؛ قصه‌ای از مدرسه‌ای که معلم آن تغییر کرده بود و رفتار سختگیرانه‌ای با کودکان مدرسه داشت که در پی این موضوع بچه‌ها نقشه کشیدند تا به او القا کنند بیمار است. این معلم به همین دلیل به خانه رفته و مدرسه را تعطیل کرده بود. از همین رو بچه‌ها خوشحال بودند.
این معلم فهمید به دلیل ناآشنایی با زبان این روستا نتوانسته بود با کودکان ارتباط برقرار کند و به همین واسطه دچار مشکل با آنها می‌شد ولی در ادامه به زبان و لهجه آنها مسلط شد.
پس از آن نوراظهر ایشاک از مالزی قصه «پنگولین» را نقل کرد؛ قصه‌ای که در یک جنگل عمیق رخ می‌دهد. جنگلی که درخت‌های تنومندی داشت اما موریانه‌های ریز آنها را یکی پس از دیگری می‌خوردند. موضوعی که باعث شد حیوانات جنگل دور هم جمع شوند و چاره‌ای بیندیشند اما تعداد موریانه‌ها زیاد بود، با این حال یک موجود کوچک به نام پنگولین آمد و گفت باید تلاش کنیم تا موریانه‌ها را از بین ببریم. ابتدا حیوانات گفتند تعداد موریانه‌ها زیاد است با این حال پنگولین خواست به آنها کمک کند. همه این حیوانات با هم متحد شدند و شروع کردند به از بین بردن موریانه‌ها. سپس همه از پنگولین برای راهکارهایش تشکر کردند.


در بخشی از برنامه بهاره جهان‌دوست مسئول بخش بین‌الملل روی صحنه آمد و گفت: نور اظهر را دوستان هندی به ما معرفی کردند، اما او تاخیری در ارسال قصه داشت که بعدها متوجه شدیم به دلیل آماده‌سازی دکور قصه بوده است.
جهان دوست در ادامه با نور اظهر ارتباط زنده اسکایپی برقرار کرد.
نوراظهر گفت: خوشحالم که در جشنواره هستم. من با پنگولین به این جشنواره آمدم. در سال ۲۰۱۸ ایران بودم، با این حال در مراکش، اندونزی، سنگاپور و... هم در جشنواره‌های مجازی شرکت کرده بودم.

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 9 =