انیمیشن کوتاه «ده سالگی» به تهیهکنندگی اداره کل سینمایی و تئاتر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بهتازگی پایان یافته است. این انیمیشن که به کارگردانی فاطمه جعفری و نویسندگی فاطمه جعفری و مانی کاشیان با تکنیک استاپموشن و به مدت ۱۸ دقیقه ساخته شده است، داستان زندگی پدر، پسر و مرغابی وحشی را در جنگلی دور افتاده روایت میکند که هر یک از آنها در ارتباط با یکدیگر با چالشهایی مواجه میشوند. طی گفتوگویی با سازندگان اثر به نحوه شکلگیری ایده فیلمنامه، مضامین و نحوه ساخت آن پرداختیم.
ابتدا درباره نحوه شکلگیری ایده کار توضیح دهید؟ اینکه ایده فیلمنامه چطور و از کجا به ذهنتان رسید؟
فاطمه جعفری: شاید بتوان گفت ایده اولیه به سالها قبل و سفری برمیگردد که برای پرندهنگری به همراه یک کارشناس عازم تالاب میانکاله شدم. فصل مهاجرت پرندگان بود و راهنمای ما عنوان داشت که در خطه شمال ایران مرسوم است که پرندگان مهاجر را نه با عنوان مهاجر، که به عنوان شکار میشناسند. اینکه شکار آمد، فصل شکار و... همانجا تصمیم گرفتم تا روزی انیمیشنی در رابطه با پرندگان مهاجر بسازم. این فکر با من بود تا روزی که در مجله داستان همشهری به مطلبی از آقای احمد مسجدجامعی برخوردم. ایشان خاطرهای از دوران کودکی خود نقل کرده بودند و حکایت مرغابی مهاجری بود که صید شده بود و بعد از چیدن پر و بالش به عنوان سوغات، به کیلومترها دورتر از محل زیستش، به تهران آورده شده بود تا دل پسربچهای را شاد کند. اما نه پسربچه از بودن با مرغابی افسرده و پر و بال بسته خوشحال بود و نه مرغابی اسیر و غریب. به نظرم این خاطره بنمایهای قوی برای تبدیل شدن به یک فیلمنامه را داشت. با دوست و همکارم مانی کاشیان که در فیلمهای قبلی نیز با یکدیگر همکاری داشتیم ایده را مطرح کردم. سپس هر دو طی جلسههای متعدد و بازنویسیهای پیدرپی به فیلمنامهای رسیدیم که برای هر دوی ما رضایتبخش بود. نگارش فیلمنامه با همان دغدغههایی که در ابتدا اشاره کردم شروع شد، اما به مرور که جلو میرفتیم مفاهیم و مطالب دیگری نیز به مضمون فیلمنامه افزوده شد؛ مفاهیمی مانند مرگ، ارزش زندگی و آزادی.
مانی کاشیان: در واقع ما طرح اصلی فیلمنامه را برای یک انیمیشن عروسکی تنظیم کردیم. از آنجایی که هر دوی ما با این تکنیک آشنا بودیم و مسایل و چالشهای آن را میشناختیم دست به خلاصه کردن فیلمنامه زدیم. فضاها و شخصیتها را محدود کردیم و عناصری که در درجه دوم اهمیت بودند اما قابل حذف شدن نبودند را در دل همین سه شخصیت و با دو لوکیشن گنجاندیم تا بتوانیم از طریق روایت و ساختوساز موجز و مختصر بر روی کار متمرکز شویم.
چگونه شد که مفاهیمی مانند مرگ و آزادی و زندگی را در فیلمنامه گنجانده و به آن پرداختید؟
فاطمه جعفری: مسأله مرگ با خودِ قصه تنیده بود، مرگ مرغابی نقطه عطف آن خاطره بود. شاید اگر مرغابی نمیمرد این خاطره از ذهن این پسر پاک میشد. خاطرم هست زمانی که در کودکی پرنده مورد علاقهام را از دست دادم آن پرنده در ذهن من نقش بسیار پررنگی گرفت. گویا مرگ با وجود مفهوم نیستی که به همراه دارد، باعث ماندگاری و بقا نیز میشود. برعکس آن چیزی که فکر میکنیم. کما اینکه به طور مثال کودکانی که پدربزرگ و مادربزرگ خود را در دوره کودکی از دست میدهند، نقش آنان در زندگیشان بسیار پررنگتر میشود. در داستان ما مرگ مرغابی باعث میشود تا پسر متوجه عدم حضور مرغابی شود و این عدم، ذهن و توجه پسر را معطوف به خود میکند. گویا مسأله مرگ برای نخستین بار برای کودکی که به دور از اجتماع و تنها با پدرش زندگی میکند مطرح میشود. این اتفاق باعث میشود که پسر فصلی از زندگی را پشت سر بگذارد و با آگاهی و درک بیشتری نسبت به محیط اطراف دهه دوم زندگیاش را آغاز کند. در حقیقت «ده سالگی» نقطه عطف زندگی پسر است.
آنچه باعث همدلی پسر با مرغابی میشود، شکستن پای پسر است. گویا پسر تا پیش از شکستن پایش اصلا متوجه احوال مرغابی نیست و اسارتش را درک نمیکند.
فاطمه جعفری: بله. به دنبال عنصری بودیم که باعث همذات پنداری و همدلی پسر با مرغابی شود. تا زمانی که پسر سالم است و میدود و زندگی عادی خود را پیگیر است، هیچ درکی از زمینگیر بودن و اسارت ندارد. اما پای شکسته پسر و سنگینی چوبدست و آتلی که به دنبال خود میکشد باعث میشود تا پسر متوجه طنابی بشود که پای مرغابی را بسته و مانع پرواز اوست.
مانی کاشیان: به نوعی اسارت مرغابی زمینه داستان است که اتفاقهای بعدی بر اساس آن شکل میگیرد. ما فکر کردیم مابهازای اسارت پرنده میتواند شکستن پای پسرک باشد. به هر حال شکستن پا عنصری است که تقریبا آدم را از کار و زندگی میاندازد. دیدیم حالا که هم مرغابی بی پر و بال است و هم پسر پا شکسته، تازه میشود رابطهی منطقی را میان آن دو شکل داد.
به نظرتان چقدر کار درستی است که مفهومی مانند مرگ را با بچهها در میان گذاشت و درباره آن با آنها صحبت کرد؟
فاطمه جعفری: من فکر میکنم که پنهان کردن مفاهیمی نظیر مرگ از کودکان کار درستی نیست. چرا که عنوان نکردن ما باعث از بین رفتن آن مفهوم یا تاثیرش نمیشود. مسأله مهم این است که چگونه میشود این مفاهیم را سادهسازی کنیم و بهگونهای که باعث ایجاد ناامنی در کودک نشود، به او معرفی کرد. درست همانطور که ما به کودک میآموزیم که چگونه از خودش محافظت کند. به نظرم میتوان همراه با رشد و افزایش ظرفیت روانی کودک، جنبههایی دیگر از مسأله را به او معرفی کنیم. مرگ مرغابی باعث رشد و آگاهتر شدن پسر میشود و به واسطه همین مرگ نکات جدید بسیاری را میآموزد.
مانی کاشیان: در نظر بگیرید که پرداختن به مفهوم مرگ درآثار هنری که مخاطبشان کودکان هستند مساله جدیدی نیست اما میتواند مساله چالش برانگیزی باشد. ما در پرداختن به آن تلاش کردیم از هرگونه اضافهگویی و قضاوت حسی پرهیز کنیم. مرگ را همچون دیگر امور جاری در روند قصه ببینیم. البته درباره اینکه تا چه اندازه پرداختن به مرگ میتواند استعاری باشد خیلی صحبت کردیم. چرا که نمونههای بسیاری در انیمیشن و سینمای کودک در جهان دیدهایم که به نوعی با یک استعارهای به مساله مرگ پرداختهاند. حالا هر یک به شیوه و ظرافتی که در خور کار خود میدیدند نهایتا این وجه از زندگی را هم به کودکان نشان دادهاند.
در عین حال در فیلم به زندگی پس از مرگ هم اشاره میکنید. مثلا در صحنه چاه مرز واقعیت و رویا کمرنگ میشود و مرغابی را در چشمهای جوشان در طبیعتی زیبا میبینیم.
فاطمه جعفری: این نکته از طرح اصلی میآمد. صحنه رویای پسر انگار آرزوی همه ماست. هیچ یک از ما تجربهای از جهان پس از مرگ نداریم. ولی همه ما دوست داریم فکر کنیم عزیزانی که از دست دادهایم در جای بسیار خوبی هستند. در فیلم، ما این مساله را تصویر کردیم. با توجه به اینکه مخاطبان اصلی کار، بچهها هستند، شاید این تصاویر به کودکان تصور زیباتری از جهان پس از مرگ بدهد و اینکه جای رعبآوری نیست. سعی کردیم نشان دهیم که مرگ لزوما به معنای نیستی و نابودی نیست. همانطور که پسر پس از مرگ مرغابی تخمی را پیدا میکند که متعلق به مرغابی است و پیامآور ادامه دادن حیات است.
مانی کاشیان: و در نهایت ما در سکانس پایانی و با آمدن بهار که میبینیم پسر به پرندگان آزاد نگاه میکند، تلاش کردیم نشان دهیم که او پذیرفته است که آنها موضوعی برای سرگرمی او نیستند و اوست که باید مسایل خودش را به تنهایی با جهان پیرامونش حل کند.
راجع به نحوه تولید کار توضیح دهید. کار از کی آغاز شد؟ و چه کسانی در پروسه تولید این فیلم با شما همراهی داشتند؟
فاطمه جعفری: بزرگترین نقطه قوت این فیلم، گروه بسیار خوبی بود که با تخصصهای گوناگون گردهم آمدیم تا «ده سالگی» را تولید کنیم. تک تک افراد این گروه چه در تولید و پیش و پس از آن کار را تماما از آن خود میدانستند و حقیقتا پروسه تولید برایشان یک فرصت شغلی نبود. بلکه با یکدلی تمام تلاششان را معطوف به فیلم کردند.
فیلمنامه را سال ۹۶ با آقای کاشیان نوشتیم. با توجه به ابعاد دکور و استفاده از درختهای طبیعی، قطعا به استودیوی بزرگی احتیاج بود. کار در کارگاه عروسکی کانون آغاز شده بود اما بنا بر دلایلی که قرار شد استودیو تغییر کاربری بدهد روند پیش تولید کار کمی متوقف شد. اما پس از مرتفع شدن مسأله استودیو دوباره شروع به کار کردیم. آقای حمیدرضا برخورداری به عنوان طراح صحنه به کار پیوستند که در عین دقت نظر و درکی که از کار طراحی صحنه داشتند، به علت زندگی در خطه شمال و به لحاظ حسی، کاملا با محیط جنگل آشنایی داشتند. همچنین خانم هلیا قرهگزلو کار طراحی و ساخت عروسکها را انجام میدادند. همزمان هم آقای کاشیان، موازی با کار ساخت دکور و عروسک، تستهای مربوط به نور و تصویر را انجام میدادند. تقریبا پس از یک سال کار ساخت دکور و عروسکها و وسایل صحنه به پایان رسید و ما وارد مرحله تولید شدیم. فیلمبرداری کار حدود یک سال و چهار ماه طول کشید. با توجه به ابعاد بزرگ دکور، برای نورپردازی با چالشها و مشکلاتی مواجه شدیم که البته همه آنها را به روش آزمون و خطا رفع کردیم.
مانی کاشیان: نکته دیگر اینکه ما در روند تولید، این امکان را داشتیم که بر پایه ریتم و روایت فیلم قصه را تغییر دهیم. برای خودمان هم جالب بود. این خیلی امکان ویژهایست که تنها مرور زمان آن را ممکن میکند. قرار نبود ظرف چند ماه یک فیلمنامه تمام و کمال ساخته شود. میتوانستیم بعد از چند ماه برگردیم و نیازهای فیلم را در فیلمنامه تغییر دهیم. یک شیوهی برعکسی که ما در کار به آن رسیدیم.
چطور شد از عناصر(متریالهای) طبیعی برای کار استفاده کردید؟
فاطمه جعفری: ما تصمیم نگرفتیم که از عناصر طبیعی استفاده کنیم، خود داستان روشن کرده بود که چه نوع متریال و گرافیکی را برای بیان میطلبد. اصلا فضای داستان به گونهای نبود که مانند فیلمهای قبلی از خمیر پلیمر یا مدوریت برای ساخت عروسکها و از آرماتورهای سیمی و سیلیکون برای ساخت درختها استفاده کنیم. برای همین از درختهای طبیعی و چوب برای ساخت کلبه و نمد برای ساخت عروسکها استفاده کردیم.
مانی کاشیان: خیلی پیشتر از ساخت «ده سالگی» خانم جعفری درباره استفاده از نمد با من صحبت کرده بودند. نمد عنصر بسیار جذابی است و با مواد طبیعی مثل سنگ و چوب و خاک و برگ... خیلی خوب هماهنگ میشود. درعین حال لبههای تیز در آن محو میشد و نور را به نرمی بازتاب میداد و کار را از شکل خیلی شفاف و تصنعی خارج میکرد. که خب این امکان مطلوب ما بود. به نوعی از اینکه عروسک بودن و دستساز بودنشان در فیلم دیده شود استقبال میکردیم.
چه چالشهایی در زمینه استاپموشن پیش روی شماست؟
فاطمه جعفری: تکنیک استاپموشن تکنیکی است که همواره، به دلایل متعدد برای تمام گروههای سنی جذابیت خود را حفظ کرده است. مهمترین عامل آن وجود عروسک است که نقش بسیار پررنگی در کودکی ما ایفا میکند و همیشه ته دلمان آرزو داشتیم تا عروسکهایمان جان داشتند و راه میرفتند و حرف میزند و... انگار استاپموشن تحقق این رؤیای کودکی ماست. هنوز سالانه دو یا سه فیلم بلند صرف نظر از تعداد زیادی فیلم کوتاه از استودیوهای بهنام دنیا با این تکنیک ساخته میشود که مخاطبان بسیار زیادی دارد. اما بی شک با مسایل و محدودیتهایی رو به رو است. یک اینکه این تکنیک روند بسیار کند و پرزحمتی دارد. ساخت یک اثر سالها به طول میانجامد و افزایش زمان یعنی افزایش هزینه تولید و مجموع این عوامل باعث میشود تا افراد کمی در این حیطه دوام بیاورند و تهیهکننده کمتر برای تولید در این تکنیک رغبت داشته باشد. ولی هرچه افراد بیشتری وارد این حیطه شوند قطعا باعث افزایش و رشد کیفی فیلمها خواهد شد.
مانی کاشیان: صرف نظر از کانون که همواره حامی این شیوه در انیمیشن بوده و بهترین نمونههای ما در کانون تهیه شده است، نیروهای بسیار خلاقی در زمینههای مختلف استاپموشن کار میکنند که اغراق نیست اگر بگوییم با فراهمکردن شرایط میتوانند آثار درخور توجهی را خلق کنند. البته که همه اینها نیازمند شرایطیست که بتواند این نیروها را کنار هم جمع کند.
زمان تولید فیلم شما همزمان با دوران همهگیری بود. این مسأله چه تأثیری روی فیلم شما داشت؟
فاطمه جعفری: هم تأثیرات مثبت داشت هم تاثیرات منفی. حین فیلمبرداری چند باری به دلیل قرنطینه سراسری مجبور به تعطیلی کار شدیم. دورههای یک ماه و ۲۰ روزه و چهبسا بیشتر و تحت هیچ شرایطی امکان دورکاری وجود نداشت. ما میبایست در استودیو میبودیم و کار فیلمبرداری را انجام میدادیم. این وقفههای طولانی باعث میشد تا زمانی که دوباره به کارگاه برمیگردیم، با جدیت و انرژی بیشتری کار کنیم. چرا که حالا بیشتر قدر لحظاتی را که در کارگاه مشغول کار تیمی و ساخت فیلم بودیم را میدانستیم و به طور معمول کیفیت خروجیها بسیار بهتر از روزهایی بود که هنوز درگیر مشکلات کرونا نبودیم.
نقش کانون در تولید فیلمتان را چطور میبینید؟
فاطمه جعفری: قطعا اگر پشتیبانی کانون نبود این کار تولید نمیشد، و اگر جای دیگری تولید میشد با این کیفیت ساخته نمیشد. کارگاه بسیار خوبی که کانون برای استاپموشن در اختیار فیلمساز قرار میدهد، موقعیت جغرافیایی خود کارگاه و دسترسی آسان به آن برای تمامی عوامل فیلم، وسایل نورپردازی و...، با توجه به بودجه محدودی که در اختیار دارید، عوامل تعیینکنندهای است. حمایتهای آقای [محمدرضا]کریمیصارمی در مقام معاون تولید کانون و مجری طرح فیلم «ده سالگی» بسیار تأثیرگذار بود. از ما حمایت کردند و امکاناتی را که لازم داشتیم در اختیار ما قرار دادند. به خاطر وسواسی که در تولید داشتیم، زمان فیلم بسیار بیشتر از زمان قرارداد به درازا کشید. اما حمایت و درک ایشان باعث شد تا ما با اطمینان به روند تولید ادامه دهیم. آقای محمدرحیم بختیاری که تجربه سالیان بسیار طولانی کار استاپموشن را دارند و در تمام پروژههای آقای عبدالله علیمراد کنار ایشان حضور داشتند، طی روند ساخت فیلم مشاور فنی پروژه بودند و کنار ما حضوری همیشگی داشتند. درکل، تمام کسانی که در امور سینمایی کانون مشغول به کار هستند همواره کنار تیم ما حضور داشتند و با حمایت و دلگرمی، مشوق ما بودند.
علاوه بر این، تولید فیلم در کانون مزیت دیگری هم دارد. اینکه فیلم پخش گستردهای در کتابخانههای کانون دارد و طیف وسیعی از کودکان از مناطق و فرهنگهای مختلف به تماشای فیلم مینشینند، نکته بسیار حائز اهمیتی است. قطعا برای هر فیلمسازی مهم است تا فیلمش برای گروه مخاطبانش نمایش داده شود و چه بهتر از این که این مخاطبان از جای جای این سرزمین باشند و نه فقط شهرهای مرکزی که امکانات بیشتری از شهرها و روستاهای کوچک در اختیار دارند.
اگر قصد ادامه دادن این مسیر را دارید، دغدغه شما در رابطه با مخاطب کودک و نوجوان چیست؟ به نظرتان چه مسائلی را به چه گونهای میتوان مطرح کرد که برای این قشر جذاب و تأثیرگذار باشد و ضرورت داشته باشد؟
فاطمه جعفری: امروز ریتم زندگی بچهها مثل بزرگترها سرعت بیشتری گرفته است. فیلمها و بازیهایی که در اختیار آنان است ریتمی سریع و هیجانی و تجاری دارد. عادت کردهاند که سریع نتیجه بگیرند و سریع انجام دهند. بخشی از آن به ذات بچهها بازگردد و بخشی به نوع خوراک فرهنگی و هنری که دریافت میکنند. چیزی که برای دقایقی تمرکز آنان را روی مطلبی به همراه داشته باشد کم است. خیلی دوست دارم وقتی برای بچهها فیلم میسازم آنها را دعوت کنم که روی مفهومی برای دقایقی تمرکز کنند و فکر کنند. علامت سوالی در ذهنشان شکل بگیرد. با مفاهیمی برخورد کنند که آنها را دعوت به پیدا کردن توضیح و پاسخ کند.
مانی کاشیان: در نظر بگیرید، نمیتوان یک حالت مصنوعی را در هنر برای بچهها به وجود آورد. بچهها مجموعهای از عواطف هستند. ما در «ده سالگی» تلاش کردیم سلسله این عواطف را نشان دهیم. یک مزه را به دیگر مزهها غالب نکنیم. یک کودک در عین حال که میتواند شاد باشد، میتواند و حق دارد که غمگین شود. مساله این است که ما تا کجا این حالات گوناگون در بچهها را به رسمیت میشناسیم. اینکه یک اثری همواره شاد باشد لزوما بد نیست اما شاید نتواند پاسخگوی نیازهای درونی که یک کودک در خودش احساس میکند باشد. ما به این فکر میکردیم که روند روایت داستان و فیلم تا چه اندازه میتواند طبیعی باشد.
چرا در فیلمهایتان از حیوانات استفاده میکنید؟ به صورت عمدی و خودآگاه است؟
فاطمه جعفری: کاملا به صورت ناخودآگاه این اتفاق میافتد. من تصمیم نمیگیرم تا حیوانات را وارد فیلمنامهها و فیلمهایم بکنم. شاید دلیل اصلیش این باشد که حیوانات نقش بسیار پررنگی در تمام دوران کودکی من داشتند. همواره بسیار مشتاق و مصر بودم تا از حیوانات نگهداری کنم. به همین دلیل زمانی که قصه مینویسم، همواره سرو کله یک حیوان هم پیدا میشود که نقش مهم و کلیدی در شکلگیری و پیشبرد داستان دارد.
مانی کاشیان: بهویژه اینکه از زبان حیوانات میتوان مسایل را بهشکل دیگری بیان کرد. به محض اینکه از جایگاه یک حیوان مسالهای طرح میشود نوع دیگری تاثیر میگذارد. البته ما در ادبیات فارسی نمونههای بیشمار و درخشانی از روایت جهان و مسایلاش از زبان حیوانات داریم. انیمیشن یکی از بهترین عرصههایی است که این امکان را فراهم میکند تا شما بتوانید شادی و غم یک مرغابی را نشان دهید. چیزی که در جهان واقعی هرگز میسر نیست.
آیا فیلم دیگری هم در دست تهیه دارید؟
فاطمه جعفری: بله. به تازگی فیلمنامه جدیدی را نوشتهایم و به کانون ارایه کردهایم که امیدواریم بتوانیم در آینده نزدیک مراحل پیش تولید آن را هم آغاز کنیم.
دوست دارید بیشتر توضیح دهید؟
فاطمه جعفری: سرتان را درد میآوریم. تنها همین نکته که اینبار نقش اول آن را یک میمون بر عهده دارد.