کار در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، عشق و دلبسته بودنی به اندازه آسمان میخواهد. دلت که بزرگ باشد با همه کاستیها کنار میآیی و از حداقلها چیزی میسازی و کاری میکنی کارستان. حالا اگر جایت در این خانه مهربانی کتابخانهی پستی باشد که دیگر حد و مرزی برای ابراز احساس و به کاربردن همهی توانت برای کودکان و نوجوانان قائل نیستی و آنچه تو را به زندگی پیوند میدهد پاکتها و تمبرهای پستی و کتابهایی هستند که پلی ساختهاند بین مربی و عضو کتابخانه.
و چه موهبتی از این بالاتر که به عنوان «دوست همیشگی بچهها» برایشان نامه بنویسی، کتاب بفرستی و زندگی را در سطرسطر خطوط نوشتههایت به آنان بیاموزی.
این بار به سراغ یکی از مربیان کتابخانهی پستی رفتم تا گپ و گفتی صمیمانه با او داشته باشم و از حال و هوای کتابخانهاش بپرسم.
گفتگوی من و فاطمه کنعانی، مربی کتابخانهی پستی آباده در استان فارس را بخوانید:
- سلام
سلام
- خانم کنعانی! خودتان را معرفی کنید و از سابقهی فعالیت در کانون بگویید.
_ فاطمه کنعانی هستم مربی کتابخانهی پستی مرکز آباده. از اواخر سال ۱۳۸۹ فعالیت خودم را در کانون پرورش فکری شروع کردم. سه سال اول حضورم، مربی کتابخانهی پستی بودم و بعد سعادت داشتم پنج سالی در کنار اعضای خوب مرکز باشم و مجدد از سال ۱۳۹۸ به کتابخانهی پستی برگشم تا در واقع، در جایی که عاشقش هستم فعالیت کنم.
- در حال حاضر با چند عضو سر و کار دارید؟
مهر هر سال، زمان شروع عضوگیری کتابخانهی پستی است. فعلا اعضای سال جدید (۱۴۰۲) ۲۵۰ عضو هستند اما سالههای قبل نزدیک به دو هزار عضو بودند که تعداد زیادی از آنها حالا دیگر دختران و پسرانی هستند که یک گوشه از این سرزمین برای ساختن خودشان و کشورشان تلاش میکنند.
- برایمان از فعالیتهایی که در کتابخانهی پستی انجام میشود بیشتر بگویید.
همیشه دوست داشتم ساعتها بنشینم و به لبخند بچهها، به زمانهایی که غرق افکارشان هستند، وقتهایی که با خودشون حرف میزنند یا بازی میکنند، نگاه کنم.کانون پرورش فکری از نظر من همان جایی است که کودک اجازه دارد کودکی کند و نوجوان بلند بلند از افکارش سخن میگوید؛ پس به همین دلیل من عاشق کانون شدم اما وقتی با کتابخانهی پستی آشنا شدم فهمیدم با جایی روبهرو هستم که تمام خوبیها اینجا به توان میرسد. درکتابخانهی پستی، شما با بچههایی ساده و صمیمی و پر از عشق روبهرو هستید. بیشتر مواقع نمیبینیدشان اما نامههایشان، نقاشی ها وکاردستیهایی که به عنوان هدیه میفرستند، بزرگترین گنجینهای میشود که دارید.
کتابخانهی پستی از طریق پست و نامه با کودک و نوجوان روستایی در ارتباط است؛ هم کتاب را به دست اعضا میرساند و هم سعی میکند با نامه و فعالیتهای مکاتبهای کودکان و نوجوانان مستعد روستایی را شناسایی کند.
از زمان کرونا تصمیم گرفتم برای روستاهایی که فاقد دفاتر پستی هستند، خودم کتاب ببرم و این زمان بهترین و شیرینترین لحظهها و خاطرات زندگیم شدند. روزهای تعطیل با همسر و پسرم برای بچهها کتاب میبریم، با بچههای روستا کتاب میخوانیم، نقاشی میکشیم، بازی میکنیم و... .
یکی دیگر از فعالیتهایی که انجام میدهم خوانش کتابهای کودک و نوجوان کانون و گذاشتن فایل صوتی آن در گروههای مدارس روستایی است.
- تعاملتان با مرکز و سایر مربیان چگونه است؟
چیزی که بیشتر از هر چیز میان مربیان کانون پرورش فکری وجود دارد عشق و همدلی است. من در مرکزی هستم که هر یک سعی میکنیم تمام تلاش خود را برای اینکه بر لبان کودکان لبخند بکاریم و عشق را مهمان قلبهایشان کنیم، صورت دهیم تا در مسیر بالیدن و شکوفا شدن مستحکمتر قدم بردارند.
علاوه بر فعالیتهای مربوط به کتابخانهی پستی، کارگاههای نقد فیلم و گام به گام تا اندیشه را هم برای اعضای کودک و نوجوان در مرکز برگزار میکنم.
به عنوان یک مربی به نظرم باید علاوه بر بالا بردن اطلاعات و ارتقا سطح تواناییهایم، کودک و نوجوان امروز را به خوبی بشناسم که این شناخت تا حد زیادی از طریق ارتباط رو در رو با اعضا حاصل میشود اما چون کتابخانهی پستی امکان برقراری رابطهی چهره به چهره با اعضا را ندارد، سعی میکنم با برگزاری کارگاههایی در مرکز با زاویه دید و افکار کودک و نوجوان امروز، آشنا شوم.
- یک خاطرهی خوش از فعالیت در کانون بگویید؟
به اندازهی تمام روزهای این سیزده سال گذشته خاطره دارم. کنار عرفانها، محمدها، امیرحسینها و آرشهایی زمان گذراندهام و شاهد قدکشیدنشان، سبز شدن پشت لبانشان، فارغالتحصیل شدنشان و... بودهام. با هم خندیدهایم، اشک ریختهایم. با هم موفقیتهایمان را جشن گرفتهایم و از شکستهایمان درس.
اما اگر بخواهم از خاطرات روزهایی بگویم که مربی کتابخانهی پستی بودم و هستم: یکی از دوستانم در شهر اصفهان نمایشگاهی از کارهایش گذاشته بود. خواستم تا به یادگار در دفتری که گذاشته بود چند خطی بنویسم.
وقتی مینوشتم یک خانم ایستاده بود و همینطور به من و چیزی که مینوشتم نگاه میکرد. اول فکر کردم که منتظر است نوشتن من تمام شود و او چیزی بنویسد. قلم را به سمتش گرفتم که او هم بنویسد که احساس کردم دودل است برای پرسیدن چیزی؟ گفت: ببخشید شما مربی کتابخانهی پستی نیستید؟
بعد هم تعریف کرد که ۹ سال پیش عضو کتابخانهی پستی بوده و تمام نامههایی که برایش مینوشتم را جمع میکرده و در دفتری میچسبانده، چون هم از خطم خوشش میآمده و هم نوشتههایم به او انگیزه میداده است. حالا خطم برایش آشنا بوده و از روی خطم مرا شناخته و ادامه داد: شما هیچ وقت خودتان را معرفی نمیکردید و پایان نامه مینوشتید: «دوست همیشگی تو». گفت الان هم ترجیح میدهد مرا به همین نام صدا بزند: «دوست همیشگی».
- به نظر شما، با ظهور تکنولوژی نوین آیا هنوز میتوان کودک و نوجوان را به مطالعه ترغیب کرد؟
بچه که بودم مادرم هر شب برایم با مقوا، کارتن شیرینی و... ماسک درست میکرد. فردایش یک کتاب برایم میخواند و با هم با ماسکها، نمایش کتابی را که خوانده بودیم اجرا میکردیم.
مادرم میدانست که من عاشق بازی و نمایش و کارتن هستم و در حقیقت کاری میکرد که من بدانم کتاب چقدر میتواند کمک کننده باشد.
انسانها، قصهها را دوست دارند. فکر میکنم تکنولوژی کمک کننده باشد اما این نوع نگاه و برخورد و تفکر ما بزرگترهاست که باید اصلاح شود. فکر میکنم چون خودمان مجذوب تکنولوژی شدهایم، یادمان رفته تکنولوژی در واقع همان ماسکهایی هستند که مادرم میساخت.
- برای شما و همهی مربیان خوب کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سراسر کشور روزهای خوب آرزومند و به خدا میسپارمتان.
خدا نگهدار.
اعظم موسوی- کارشناس روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان فارس