به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان همدان، صبح بارانی امروز کانون ما میهمان داشت آن هم چه میهمانی و هنگام ورودش به رسم ادب سلام کردیم.
سلامی که شاید جواب گرم و گیرایت گرد و غبار غفلت را از پهنای شانههای خستهمان بزداید و دستان سبزت را برای در آغوش کشیدن روح زخمخورده و گرههای کور فکرمان باز کند.
سلام به تو که بینشان و گمنامی، نه پلاکی داری و نه عطر خاطرهای، میدانم اینها همه از خلوص توست که خالصانه جان دادی برای ذره ذره خاک وطن، عاشقانه دلت را به خاک سپردی و روحت را به خدا؛ میدانی...! اصلا تو از همان کودکیات افلاکی بودی و این تن توان تحمل روح بزرگت را نداشت.
سلام به تو ای هجرتکرده که بعد از این همه سال دوری باز معرفت داری تا در لحظه بحران زده ما برسی و هوای شهر را بهشتی کنی مانند آن روزها که به ندای پیر جماران لبیک گفتی و لباس جهاد و ایثار به تن کردی و برای دفاع از خاکت، ناموست، شرافتت و عزت میهنت به دل دشمن زدی زیرا میترسیدی دست دشمن به ناموست دراز و قدمهای نحس شیطان بر روی این خاک مقدس گذاشته شود.
سلام به تو که بعد از ۳۰ سال جنگ و جنگیدن بی نام و نشان با اسم آشنای گمنام میآیی چرا که احساس دین میکنی به مردم وطنت، و شاید رنجیدهخاطری از رنگ باختن رنگ خاکی این مردم و رنگ گرفتن دنیا بر چهرههایشان؛ شاید رنجیدهای از آنها که در بزرگراههای حرص، طمع و هوس غرق شدهاند، رنجیدهای وقتی میبینی صدای هلهله شادی عافیتطلبی ما را مشغول به خود کرده و قدرت و ثروت چشمانمان را کور و گوشمان را کر، پس تو میآیی با اسم گمنام تا ما خود را در این پیچ و خمهای روزگار پیدا کنیم.
سلام بر تو که غریبهای برای ما اما آشنایی برای پدری که تو را برای روزهای پیریاش تربیت کرد تا عصای دستش باشی و آشنایی برای آن مادری که هنوز هم که هنوز است چشم به در میدوزد تا زنگ خانه را بفشاری و تو را سخت در آغوش بگیرد و تمام دلتنگیهای این سالها را تلافی کند، همان مادری که کتابنامه انتظار اولاد را تا انتهای جاده بیکسی از بر کرده است.
سلام بر تو که اگر برای ما گمنام باشی اما برای خواهرت انیس و مونسی، همان خواهری که بعد از رفتن تو دیگر دریای غمش ساحلی ندارد.
سلام بر تو که قد کشیدن برادر را از آسمان نظاره کردی و او در هر سال قد کشیدنش ومرد شدنش، نبود تو را بیشتر احساس کرد و عکس خالی تو را بر دیوار قلبش آویزان؛ هرچند برای ما هرگز قابل درک نیست این همه درد و رنج و تحمل اما اهلش خوب میدانند.
سلام بر تو که باوفایی برای یاران شفیق و شبهای عملیاتت همان رفقایی که هنوز در ربنای نمازشان دیدن رویت را آرزو میکنند همان دوستانی که مظلومانه و نجیبانه زیر هیاهوی زندگی مدرنیته و عصر دیجیتال گم شدهاند.
سلام بر میهمان عزیزی که روزی از روزهای گذشته این خاک و در میان بوی باروت و سردی سرب و ترکش و دور از آغوش گرم مادر و صدای هق هق پدر از نفس افتاد تا من و تو ای رفیق، ای دوست و ای همکاراز نفس نیفتیم.
سلام بر عزیزکرده مادری که روزی در تاریخ این کشور قامت خود را راست کرد و عزمش را جزم و سینهاش را ستبر بر روی هر آنچه که نامردی بود تا مبادا ما روزی در مقابل ظلم قامت خم کنیم و به خاک افتاد و در خون داغ خود غلطید تا مبادا ما به خاک ذلت بیافتیم.
سلام بر تو که امروز بدون مقدمه و تعارف میهمان ما شدی و آمدی که تنها یک چیز را بگویی که ای بازماندگان شما از هوایی تنفس میکنید که بوی خون شهدا میدهد، در زمینی راه میروید که از خون شهدا گلگون است و همه شهیدان گمنام و بانام بر همة اعمال شما ناظرند و من در مقابل بگویم شرمندهام.
ای عزیر! جواب سلام واجب است و شما هم اهل واجبات... پس سلاممان را اجابت کن با نگاهی، دعایی، تبسمی، معجزهای و سلام ما را گرم پذیرا باش و ما را با حال خراب خودمان رها نکن و فرصتی دیگر به ما بده تا در روزهای غبار گرفته این روزهای دلتنگی کمی به درون خود رجوع کنیم و ببینیم که کجا ایستادهایم و در چه راهی قدم میگذاریم و به کجا خواهیم رفت.
جوابی بده سلام خستهمان را و ما را ببخش برای همه ثانیهها و دقیقهها و روزها و هفتههای نسیانزده از یاد تو، ما را ببخش برای بیحرمتیهایی که به نام و وصیتنامهها و سفارشهایت کردیم. ما را ببخش و شفیع باش در این روزها و شبهای فاطمیه.
جواب سلاممان را بده و دعا کن برایمان که محتاجیم به نفس نفس دعایت که ترنم نفسهایت روحمان را سبز خواهد کرد.