به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه، با توجه به برگزاری باشگاه ادبی قاف و حضور برگزیدگان کشور در این رویداد، گفتگویی با عضو نوجوان کانون کرمانشاه انجام گرفت.
خودتان را معرفی کنید: من مهدیه اسماعیلی هستم
طنز، ابزار دفاعی من در مقابل ناملایمتهای زندگیست. گاهی هم احساسی مینویسم، اما احساسات چندان با گروه خونی من جور در نمیآیند. به مدد خداوند و مربیان دوستداشتنی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، توانستم با دنیای شلم شوربایِ داستان آشنا شوم، افکارم را در قلم ریخته و از یاغیگریها و آشوبها، خندهای بر لبان مخاطب بیاورم.
در زمینه نقد داستان و داستاننویسی، چند مقام کشوری و استانی دارم که مایه دلگرمی من شدند بر ادامه این راه، باشد که تراوشات مغزم را به خورد افراد مظلوم بیشتری بدهم. سرتان را درد نیاورم، هر چه زندگی بر من بیشتر سخت گرفته است، آن را بیشتر دستمایه طنازی و لطیفهسازی قرار دادهام و خواهم داد.
کانون را از نگاه خود شرح دهید:
از خدا و عدهای از بندگان خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان! آن اوایل کودکی که به سرسرای کانون مشرف شدم، کودکی بودم منزوی و چانه در یقه. دریغ از پشهای که اطراف من غمزه بیاید. حتی مربیانم میگویند آن موقعها فکر میکردند چیزی از توی من در نمی آید! در طول ۶ سال تحصیل دبستان، دریغ از یک دوست صمیمی، کسی دلش نمیخواست با مهدیهی زبان به دهان گرفته دوست شود. هنوز هم کسی دلش نمیخواهد، اما زبانم به مدد الهی به اندازه بلوار طاقبستان دراز شده و خود را غالب دوستان میکنم.
به همین سادگی، کانون به من دوستانی خوب داد که با هر کدام ۵ ، ۶ سال است که دوست ماندهام. به من خانوادهای جدید و خانوادههایی جدید داد (به سبب دوستانم) و از عالم درون به عالم بیرون نزول اجلال نمودم. کانون برایِ من، نه دوست است، نه مادر است، نه یک تکه زمین، کانون خانه است؛ خانه و آدمهایی که نورِ آن خانه هستند. خانهِ بچههایی که در خانههایِ خودشان درک نشدند، یا اعضای خانواده آنها را آنطور که باید و شاید، مورد لطف قرار نداده اند. یک خانه و یک خانواده، به همین سادگی....
از نحوه حضور خود در قاف بگویید:
از اول شروع میکنم. یک بچه سر به زیر و مأخوذ به حیا، از طریق دوستش با کانون آشنا میشود. هیچ چیز بلد نیست و دو و سه را از هم تشخیص نمیدهد(دارم غلو میکنم) با یک مربی زیبا آشنا میشود. بچهها صدایش می زنند خانم رضاپور، او هم یاد میگیرد. توی کارگاه، خانم مهربان دوست دارد با مغز بچهها بازی کند. از ما میخواهد درباره کفشها، آدمها و چالشها و حتی کفشدوزکها بنویسیم. دنیای جدیدی نشانمان میدهد، دنیایی که رقم زدنش دست خودمان است. من میتوانم از آدمی با خال پرموی روی دماغش و کله کویری اش، یک قهرمان بسازم، کاری که در دنیای واقعی نشدنی است. این دختر بزرگ میشود، داستان می نویسد، نقد میکند، با وساطت جلال آل احمد در اداره کانون، پروانه حفر چاههای مجاز و غیر مجاز ادبیات را میگیرد و بووم.
یک روز خانمی با کمالات، که طبع خوش و شور انگیزی دارد، این دختر را زیر نظر میگیرد (البته نه به عنوان عروسش، حیف شد) و او را به قاف معرفی میکند. او هم چیتان پیتان میکند و مصاحبه میدهد. این مسیر دراز را شروع میکند و به امید اینکه بتواند اتفاقات خوبی رقم بزند، همچنان ادامه میدهد.
از حضور در قاف بگویید:
دوستان خوبی پیدا کردهام، تکه نانی دارم و خرده دوستانی و نه سر سوزن، اندازه دریای خزر ذوقی برای اردو. تا به اینجا را اگر بخواهم شرح دهم، با اساتید خوبی مثل خانم صدریزاده، آقای اکبرلو و آقای کاموس در حوزه داستان و نمایشنامهنویسی چند جلسه را گذراندهام و بسیار مفید بوده است. دید باز تری نسبت به آموختههایم و دنیای داستان پیدا کردهام و امیدوارم این راه را با استمرار ادامه دهم.
مزایای قاف و حاصل آن؟
دشت گل محمدی است که هر کس بتواند بیشتر از آن بچیند، سود بیشتری برده است. دانشی که اساتید به رایگان در اختیار ما قرار میدهند، ارزشمندتر از آن است که با هر چیز دیگری سنجیده شود. قاف نوشتار ما را رنگ و بو میبخشد و کمک میکند بهتر ذهنیات خود را انتقال دهیم، حتی بهتر فکر کنیم و نگرشمان را بهبود ببخشیم. برای بنده، که به شخصه دوست دارم با نوشتنم به مردم کمک کرده و راهِ پیچ و خمدار زندگی را برایشان دلنشینتر کنم، تقویت نوشتارم میتواند سیبِ حوا باشد، سرخ و فریبنده و وسوسهکننده! حاصل آن در نظر من، یک خودشناسی عمیق است. ما مینویسیم و داستان میسازیم تا اول از همه خودمان را بشناسیم. یک خودسازی هم در اینجا اتفاق میافتد که مرحله پس از خودشناسی است، ساختن خودی که بتواند بهتر فکر کند و زندگیاش را زیبا پیش ببرد.
روند اجرای طرح به چه صورت بوده است؟
بنده از فراخوانها، جشنوارهها، کارگاههای ادبی و انجمنهای شعری که برگزار میشد، سعی میکردم نهایت استفاده را ببرم و لشکری کشوری مطلب مینوشتم. این شد که راهم را به قاف باز کردم. تا به اینجا، وبینارها و کارگاههایی مفید را پشت سر گذاشتهام و تا آنجایی که میدانم همراهی با قاف یک مسیر دو ساله است. نمیدانم در انتها چه اتفاقی میافتد چون دور نمایی در ذهن ندارم اما تا اینجا، شیرین بوده است.
بازخورد قاف و نتایج آن؟
از نتایجی که بهشخصه کسب کردم، مطالعه بیشتر بوده است. چرا که میدانستم راه سادهای را در پیش ندارم و باید توشهای با خود حمل کنم، به سلاح کتاب مجهز شوم و انتحاری باشد چه بهتر. در زندگی شخصی، طعمی از تعهد را تجربه کردم، اینکه برنامههایم را طوری بچینم که جایی برای قاف و مسیرش باز شود. با توجه به آنکه کنکوری هستم، قاف باعث شد هدف و انگیزه بیشتری در مسیر پیدا کنم.
اما نتایج؟ چیزهای جدیدی میدانم که قبلا بلد نبودم. با نمایشنامه نویسی و شیوه هایی از نگارش داستان تا حدودی آشنا شدم و منتظر بازخوردهای بعدی هستم.
نکته یا توضیحی از قاف؟
قاف آن است که خود ببوید، نه آنکه مهدیه نوعی بگوید
ولی خب، اگر به دوستان خود بخواهم نکتهای بگویم، می گویم که مسیر را دریابند. تهِ قاف هر چه میشود بشود. ممکن است این مسیر را بروی و برگزیده نباشی. هر چه شود خیرِ خداست، مسیر را بچسبید.
خاطرهای از قاف؟
وسط کلاس آقای اکبرلو چند پیام دادم و از شانس نمیدانم بشود گفت خوب یا بد، ایشان فقط پیامهای من را میدیدند و پیامهای بچه ها را کمتر. به زبان بیزبانی گفتند: "مهدیه چقدر پیام میدهی! بچه، بگذار بقیه هم حرف بزنند."
و اما حرف آخر:
این سوال سوالی نیست که قبل از اعدام از آدم میپرسند؟ جدی جدی دارم میترسم. حس می کنم وصیتنامه نوشتهام. لازم است وعده غذایی آخرم را هم بنویسم؟ دوست دارم قبل مرگم کله پاچه بخورم. حرف آخرمان هم این باشد که، امیدوارم کنار دوستان خوش بگذرد و خاطرههای خوبی برایمان باقی بماند. ممنونم از تمام افرادی که آن من را کوبیدند و این یکی من را ساختند. از مربیان کانون، از خانم رضاپور بگیر تا خانم خوشطبع و خانم فهیمی و... تا عمر دارم مدیون شما عزیزان هستم. این گلِ خرزهره سمی، باغبانهای نازنینش را فراموش نمیکند. راستی! چایی هم میدهید؟
گفتنیاست اعضای باشگاه قاف که ۱۳ تا ۱۶ ساله هستند با حمایت کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به مدت سه سال در قالب یک پروژه آموزشی، پرورشی و تربیتی زیر نظر استاد راهنما دورههای آموزشی و کارگاههای نقد و بررسی آنلاین را به صورت مداوم میگذرانند و هر چند ماه یک بار با اساتید برتر کشوری دورههای آموزش حضوری چند روزه دارند.
#تابستونتو در کانون بساز