به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان استان کرمانشاه، برداشتی از متن مصاحبه با حجتالاسلام و المسلمین سعید دسمی با محوریت تربیت اسلامی، به مناسبت "دهه کودک، ایمان و تربیت دینی" منتشر شد. در مصاحبه ایشان آمده است:
تربیت از منظر شما به چه معناست ؟ مهمترین مبانی تعلیم و تربیت اسلامی چیست؟
کلمه و عنوان تربیت، ظرفیت و قابلیت لازم برای آنچه که از حقیقت و هدف تربیت اراده میشود را ندارد. لفظ تربیت، چه نحو واضح و معیّنی داشته باشد (وضع تعیینی) و چه بر اثر کثرت استعمال و رواج عمومی، به این معنا تعلق گرفته باشد (وضع تعیّنی)؛ در هر دو حالت بهگونهای است که معنای موسّعی که به دنبال آن هستیم را نمیتواند پوشش بدهد.
حقیقتِ تربیت چنان موسّع است که لفظ تربیت، تابآوریِ لازم نسبت به همۀ ابعاد آن را دارا نمیباشد. فلذا با بررسی ابعاد مختلف حقیقت تربیت؛ چه در بُعد عام که حتی فراتر از جامعۀ انسانی است؛ و چه در بُعد خاص که موضوع آن انسان و اختصاصاتِ انسانی اعم از تعقّل، اختیار، اراده و امثال اینها است، میبایست عنوانی را اختیار کرد که این شمولیت و فراگیری و دربرگیرندگی را داشته باشد. از طرفی، این عنوان میبایست از کنه ادبیات دینی و اعتقادی استخراج بشود که بار معنایی خاص خودش را داشته و الهامبخش باشد؛ بهگونهای که معنای آن مقصود ما را محقق کند و برای الزامات آن، نیاز نداشته باشیم با مقدمات و مؤخرات و تبعات آن دائماً استدلال بکنیم. تربیت باید دارای جایگاهی باشد که در منظومۀ دین، خودبهخود ما را به مقصود و مطلوبمان راهنمایی بکند. لذا اگر ما بخواهیم یک عنوان اخص استفاده بکنیم، طبیعتاً خود مفهوم تربیت میتواند اعمتر و دربرگیرنده باشد. اما اگر بخواهیم یک عنوان مساوی اتخاذ بکنیم؛ طبیعتاً این عنوان مساوی برای آنچه که به دنبال آن هستیم، مکفی نیست؛ حتی اگر بخواهیم یک عنوان مساوق برای این معنا استفاده کنیم باز هم مطلوب ما را حاصل نخواهد کرد.
به نظر میرسد تربیت، یک نحوه ارتباط عمیق و وثیق با مفهومی دارد که میخواهد حقیقت انسان را محقق کند و حیث صدقِ این مفهوم بر مصادیق انسانی، بتواند صدق محقّق و صدق صحیحی باشد. به عنوا مثال، اگر عناوین هدایت، تعلیم، تزکیه، تبلیغ و امثال اینها را انتخاب کنیم، در هر کدام از آنها یکسری ملاحظات وجود دارد و این عناوین، مکفیِ به تمام مقصود نیستند و نمیتوانند تحقّق حقیقتِ انسانیت و حیاتِ طیب فردی و اجتماعی را به معنای واقعی کلمه فراهم بکنند. لذا به نظر میرسد حقیقت ولایت، بیشترین قابلیت و همچنین ظرفیت تحقّقِ این هدف را دارد؛ چون که تربیت به معنای حقیقی کلمه، عبارتٌ اخرای ولایت است.
ولایت، نه اخص از تربیت، نه مساوی با آن و حتی نه مساوق با آن است؛ بلکه مفهوم ولایت، اعم از مفهوم تربیت و مکفی به تمام آنچه که مقصود از تربیت است، میباشد. ولایت میتواند ما را به آنچه مقصود و مطلوب ما از تربیت است برساند. این حقیقت میتواند تمام مقصودی که از انسان و اهداف والای انسانیت و خلقت (به عنوان انسانی که اشرف مخلوقات است) به دنبال آن هستیم را برای ما فراهم بکند. ولایت یعنی سازوکار تقرّب، اتصال و ارتباط ولی با مولّیعلیه بدون هیچ فاصله و واسطهای غیر از جنس طرفین ولایت...
نقطۀ مقابل ولایت، دوری و قطعِ ارتباط است که از آن به عداوت نیز تعبیر شده است. دوری از مرکزِ ولایت، باعث عداوت و نافرمانی خواهد شد و بسیاری از تبعات دیگر را به دنبال خواهد داشت. مکانیزم ولایت، عامل وصلِ طرفین ولایت است که در این صورت تحوّل، تغییر، رشد و تعالی مولّیعلیه، به شدت اتصال او با ولی بستگی دارد. سلسلۀ اولیاء در این نظام، از خدای متعال شروع میشود که ولایت ذاتی و مطلق، متعلق به او است. بعد از خدای متعال سلسله مراتب اولیا، به اذنالله و بهحسب قابلیت و مراتب، از وجود نبی مکرم اسلام(ص) گرفته تا حضرات معصومین(ع) و مؤمنین تفویض میشود که البته این تفویض، منوط به احراز این مرتبت از جایگاه است. اگر مولّیعلیه به هر مرتبهای از جایگاه ولایی برسد، در آن جایگاه میتواند مرتبۀ ولی و ولایت پیدا کند و میتواند این معنا را نسبت به دیگران ساری و جاری بکند.
به لحاظ لغوی و مفهومی، بحثهای فراوانی نسبت به کلمۀ ولایت شده است. به عنوان مثال، بحث شده که اگر واوِ ولایت مکسور باشد بهمعنای نصرت است و اگر مفتوح باشد معنای آن سرپرستی است. معانی دیگری از قبیل ملکیت، تصرف، سلطنت، تبعیت، عمارت، عبودیت و امثال این موارد نیز برای ولایت استعمال شده است. همۀ این موارد به یک تعبیری درست هستند. لفظ ولایت، یک مشترک معنوی بین معانی متعدد است؛ ولکن به موقعیت و تناسبِ دلالت و شرایطِ خاص بستگی دارد که همۀ این موارد از الزامات، مقدمات یا ثمرات معنیِ اصلی ولایت که همان قرب است، میباشد. لذا حضرت امام (رضواناللهتعالیعلیه) در این خصوص میفرمایند: «فإنّ الولایة هی القرب» (ولایت همان قرب است.) حضرت امام (ره)، معانی دیگری نیز برای ولایت ذکرکردهاند؛ از جمله محبوبیت، تصرّف، ربوبیت، نیابت و امثال این موارد که همۀ آنها به تعبیری مقدمه و یا ثمرۀ قرب هستند.
حضرت امام(ره) میفرمایند: «فانّ حقیقتها تحصل بالقرب» (حقیقت ولایت به سبب قرب حاصل میشود.) امکان دسترسی به حقیقت ولایت به موجب قرب امکانپذیر است. همچنین حضرت امام(ره) فرمودهاند: «نفس القرْب التّام» منظور حضرت امام این است که خصوصیت ولایت، تقرّب و اتصالِ غیرمنقطع میباشد؛ یعنی وقتی یک رابطۀ ولایی بین ولی و مولّیعلیه خودش ایجاد بشود، یک قرب تام و جامعِ بهتماممعنا حاصل میشود.
رابطۀ بین مربی و متربّی در یک فرایند تربیتی، همان رابطهای است که بین ولی و مولّیعلیه در یک فرایند ولایی اتفاق میافتد. مربی محی و حیاتبخش است و متربّی از مربی خود کسب حیات میکند. بنابراین ولایت، مکانیزمی برای تحقّق حیات حقیقی و حیات انسانی است.
«استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم» (دعوت خدا و دعوت پیامبر را اجابت کنید چون میخواهد به شما حیات بدهد.) دعوت خدا و دعوت پیامبر(ص)، برای تحقق حیاتبخشی به شما است؛ یعنی کار تربیتی پیامبر(ص) در سلسلهمراتب ولایت الهی نسبت به خلق خدا (نسبت به افرادی که تحت ولایت ایشان قرار میگیرند) یک کار حیاتبخش است. مرحوم علامه طباطبایی دربارۀ این آیه میفرمایند: «حیاتبخشی که در این آیه مورد نظر است، غیر از حیات مادی است. حیات مادی، حیاتی است که افراد میبایستی داشته باشند تا مخاطب دعوت پیامبر قرار بگیرند. هنگامی که انسانها، مخاطبِ دعوت پیامبر قرار گرفتند، تربیت، حیات دومی است که به آنها تفویض میشود؛ تربیت، رزق دومی است که به آنها عنایت میشود.» بنابراین تربیت، نوعی از حیات است که با مکانیزم ولایت، از طرف مولّیعلیه در ارتباط با مولا و مربی او در تقرّب به ساحت قدسی باریتعالی اتفاق میافتد.
لذا حقیقت عملِ مربی تقرّب است و مربی مقرّب است. مربی به همان مقداری مربی است که متربّی خود را به ناحیۀ قرب الهی میرساند. این تقرّب، هم تقرّب ظاهری و هم تقرّب حقیقی است. فلذا مربی هم میبایستی به لحاظ رعایت قواعد ظاهریِ تربیت، از جهت علم و فن و دراسات ظاهری؛ و هم به لحاظ شئون حقیقی (که مربی در آن جایگاه قرار گرفته) این عمل را انجام بدهد.
به نظر شما رابطۀ میان تعلیم و تربیت چگونه است؟
با توجه به مبنای مفهوم تربیت، رابطۀ تربیتی بین مربی و متربی، غیر از رابطۀ بین معلم و متعلم است. بعضی از بزرگان، تعبیر زیبایی در این خصوص دارند و فرمودهاند: «معلم، سطح مطلب را ساده میکند و پایین میآورد تا متعلم آن را درک بکند؛ ولکن مربی، متربی را بالا میبرد و او را به تراز و سطح آن مطلب میرساند.» لذا مربی در سطح بالایی قرار گرفته است و از آن جهتی که عملِ مربی تقرب است، دست متربی خود را میگیرد، او را بالا برده و به آن سطح از حقیقت و مطلوبیت میرساند. لازمۀ اینکه مربی بتواند متربی خود را به آن سطح برساند، این است که خود مربی میبایست حقیقتاً در آن سطح قرار گرفته باشد. اگر مربی در آن سطح قرار نگرفته باشد، بیشتر نقش تعلیمی دارد و وظیفۀ او ارائةالطریق میشود و دیگر آن جنبۀ ایصال الی المطلوبی را نخواهد داشت.
برخی تربیت را صرفا در رشد قدرت تفکر دانستهاند به نظر شما این نگرش تا چه میزان با آنچه که در تربیت اسلامی لازم است مطابقت دارد؟
طبق این مبنا که تربیت به منزلۀ ولایت است و ولایت مراتبی دارد. تحقّقِ امرِ تربیت، از تربیتِ نفسِ خودمان شروع میشود؛ در ابتدا، باید در یک شرایط تربیتیافتگی قرار بگیریم تا این تربیت نسبت به دیگران مؤثر واقع بشود. لذا گفته شده که بهترین مربی کسی است که ابتدا متربی خودش بوده باشد؛ در این صورت میتواند مربی خوبی باشد.
با توجه به تطابق بین معنای تربیت و ولایت، در ابتدا باید درون خودمان را در مراتب ولایت و نسبت به ولایت، ملتزم و مقیّد بکنیم و ساحتها و قوای درونی خود را مطیع امرِ ولایت نفس خود کنیم تا بتوانیم بعد از ولایت درونی به ولایت بیرونی برسیم و آن را اعمال کنیم. لذا نیاز داریم که قبل از هر چیزی بر عقل خود ولایت پیدا کنیم، چون بهترین مکانیزم رشد عقلی ولایت بر عقل است؛ میبایست بر دل خود ولایت پیدا کنیم که بهترین مکانیزم رشدِ قلب ولایت بر قلب است؛ همچنین باید بر رفتار خود ولایت پیدا کنیم چون بهترین مکانیزم رشدِ رفتاری ولایت بر رفتار است. وقتی که این ولایات با امامالقوا (قوه عادله)، به معنای واقعی کلمه، ارتباط برقرار کنند، به قوه عادلۀ درونی اقتدا کنند و ولایت او را بپذیرند و از او تبعیت و پیروی کنند، انسان بر مدار عدل و تعادل قرار میگیرد. لذا هر شیئی در موضع و جایگاه خودش قرار میگیرد؛ عقل در مکانت خود، دل در مکانت خود و اعمال و رفتار انسان نیز در جایگاه و مکانت خود...
وقتی انسان، اتحاد ولایی درونی و عدالت درونی پیدا میکند، به رشدیافتگی و تربیتیافتگی متوازن میرسد؛ یعنی عقل، دل و رفتارِ او با یکدیگر در یک مکانیزم رفتوبرگشتی، شرایط رشدیافتگی را پیدا میکنند. چون معرفت، بر ایمان و باور تأثیر میگذارد؛ ایمان و باور، مقدمۀ رفتار و عمل را فراهم میکند؛ رفتار و عمل، ایمان را تثبیت میکند؛ ایمان ثابت و ایمان مستقر، باور را تعمیق میدهد و از باب «مَنْ عَمِلَ بِمَا یعْلَمُ عَلَّمَهُ اللَّهُ مَا لَمْیعْلَم» آنچه که انسان از رفتار، عمل، التزام و تقیّد برای خود به وجود میآورد، یافتهها و زوایای جدیدی از تفکّر، تعقّل و تعلّم برای انسان به وجود میآید. لذا از این جهت، این تربیتیافتگی و رشدیافتگی فقط ناظر به ساحت عقلی نیست؛ بلکه همۀ ساحتهای وجودی انسان را به صورت متوازن بر مدار ولایت در بر میگیرد. اینچنین ولایی عملکردن در ساحتها و قوای درونی، ولایت و تبعیتپذیری انسان از سلسله مراتب بالادستی را فراهم میکند. اگر این امر محقق باشد، اِعمال ولایت بر محیط پیرامونی برای انسان به وجود میآید. به همان اندازهای که انسان بر قوای درونی خود اِعمال ولایت میکند، میتواند ولایتش را بر دیگران و بر مولّیعلیه خود نیز ساری و جاری کند.
برخی معتقدند در نظام جمهوری اسلامی مبانی نظری جهت ترسیم نظام نامه تربیتی وجود ندارد. به نظر حضرت عالی مبتنی بر اندیشههای بزرگانی چون مقام معظم رهبری، شهید مطهری، شهید بهشتی و... چگونه میتوان نظامنامه تربیتی تنظیم نمود؟
جایگاه دین بهعنوان محور تعاملات در جامعۀ اسلامی در تنظیم فرآیندهای تربیتی چگونه است؟
نظام تربیتی دین، نظام تربیت ولایی است و نظام تربیت ولایی نیز یک نظام جامع تربیتی است که در حاق دین وجود دارد و اساساً همۀ قواعد و ترتیبات آن وجود دارد. در بیان ویژگیهای یک معلم یا یک مربی تربیتی یک سلسله ویژگیهایی را بیان میکنیم؛ در صورتی که در نظام دین، بهراحتی میتوانیم به بیان ویژگیهای یک ولی (که هدایت یک جمع یا یک فرد را برعهده دارد) بپردازیم. در نظام دین، ولی بهمعنای سرپرست فکری است؛ نه ولیفقیه یا حاکم. در یک نظام اسلامی، ولی به معنای فردی است که الگو میباشد و در جایگاهی قرار گرفته که یک جمع از او تبعیت میکنند و او نیز از آنها دستگیری و حمایت میکند.
خدای متعال در سورۀ مبارکۀ توبه فرمودهاند: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض»؛ مؤمنین نسبت به هم یک نحو ولایت دارند؛ این آیه معانی بسیار موسعی دارد، به گونهای که بعضی از مؤمنین میتوانند سرپرستی سایر مؤمنین را بر عهده بگیرند، از هم دستگیری کنند، هدایت و راهنمایی کنند و برای همدیگر حیاتبخشی داشته باشند و این فقط در دلِ یک نظام دینی ممکن است و در نظام دینی ما، بسیار مبرهن و واضح است و چنین مکانیزمی برای هدایت و رشدیافتگی فردی و اجتماعی جامعه تعریف شده است.
این اندیشه در آثار بزرگانی مثل شهید مطهری (در باب تعلیم و تربیت)، در آثار شهید بهشتی (در باب محور تشکیلاتی و تفکرات ولایی) یا در بحث طرح کلی اندیشۀ اسلامی حضرت آقا به خوبی تبیین شده است. در این آثار، بیان شده است که در یک نظام ولایی و در شرایط محققشدۀ دینی و ولایی، به چه نحوی تربیت اتفاق میافتد و اگر نظام حاکم، نظام دینی و نظام توحیدی نباشد، تربیتهای فردی و جزئی راه به جایی نمیبرند و حتی اگر انسان در یک محیط اِلحادی و طاغوتی کارهای خوبی نیز انجام بدهد ولی در نهایت به سرانجام مطلوب نخواهد رسید و آنچه که منجر به نجات انسانها میگردد، قرار گرفتن در یک اتمسفر و منظومۀ ولایی جامع و کامل است که انسانها را بتواند به مطلوب خودشان برساند.
مهمترین ویژگیهای فعالیتهای تربیتی برای کودک و نوجوان در تراز انقلاب اسلامی چیست؟
حیات انسان دو بُعد دارد؛ بُعد مادی و بُعد معنوی و حقیقی. خدای متعال در قران کریم، بُعد مادی حیات انسانی را به پنج مرحله تقسیم کرده است: «أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَةٌ وَ تَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِی الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ»؛ مرحلۀ لعب (در دوران کودکی)، لهو (در دوران نوجوانی)، زینت (در دوران جوانی)، تفاخر و تکاثر.
فرد در مرحلۀ لعب جنبۀ بازیگوشی و سرگرمی دارد؛ مرحلۀ لهو به بازیگوشیها و بیهودهگراییهای متشتت، متفرق و بیهدفی که در دوره نوجوانی انجام میدهند مربوط میشود؛ در مرحلۀ زینت نسبت به جنس مخالف یا نسبت به گروه همسال جنبۀ زینت و خودآرایی پیدا میکند؛ در مرحلۀ تفاخر در شرایط پختهتری قرار میگیرد، مسئولیتی بر عهده گرفته و جایگاهی دارد، انسان در این مرحله سعی میکند با عناوین، ظرفیتها و قابلیتهایی که کسب کرده به دیگران فخرفروشی کند و در مرحلۀ تکاثر تا جایی که میتواند خود را به بُعد دنیاطلبی و دنیاخواهی (مثلاً در اموال و اولاد) توسعه میدهد.
این مراحل پنجگانه، مراحل طبیعت حیات مادی انسان هستند؛ ولکن باید با حقیقت حیات معنوی و حیات واقعی انسان، به تعادل برسند؛ انسان باید اینها را به استخدام حیات حقیقی بگیرد و به اینها تعالی بدهد. پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «الوَلَدُ سَیدٌ سَبعَ سِنینَ، عَبدٌ سَبعَ سِنینَ، وَزیرٌ سَبعَ سِنینَ» .
انسان در هفت سال ابتدای زندگی خود، در دوران کودکی، باید جنبۀ سیادت و آقایی داشته باشد و باید با محور عزتنفس با او برخورد شود. این محور، آن دورۀ بازیگوشی را با دورهای توأم کرده است که انسان میخواهد به این بچه عزتنفس، کرامت و سیادت بدهد؛ لذا نوع بازیها و نوع تعاملی که اختیار میشود باید عزتبخش باشند؛ که شخصیت انسان را بزرگ میکنند و کرامت وی را تقویت میبخشند. این مورد باید محقق شود تا طبیعت بازیگوشی انسان با حقیقتِ سیادت و آقایی گره بخورد و متعادل شود.
دوره لهو در دوران نوجوانی رخ میدهد. دورۀ نوجوانی، دورۀ بلوغ و دورۀ هیجانات است. با توجه به شرایط جسمی و تغییراتی که در انسان ایجاد میشود باید او را در شرایط تبعیتپذیری، اطاعت و فرمانبرداری قرار داد. او به طور طبیعی دوست دارد که هیجانات و طغیانهای درونی خود را بروز دهد؛ ولی اگر این نوجوان در این دوره کنترل نشود و تمرین تبعیتپذیری، جمعگرایی، تقید و التزام و تبعیت از یک قوۀ عاقله و تمرین فرمانبرداری نکند، به شدت با مشکل مواجه خواهد شد.
در مرحلۀ سوم نیز بیان شد: «وَزیرٌ سَبعَ سِنین». این دوران مربوط به سنین حدود ۱۸ تا ۲۰سالگی است. در این دوره باید با مدل وزارتی با این فرد مواجه شد. از آنجا که وزیر مسئولیت مشاوره را بر عهده دارد و عصای دست و قوۀ عاقلۀ رئیس است، لذا میگویند در اینجا شما باید بر تقویت عقلانی افراد متمرکز شوید، به آنها میدان و مسئولیت بدهید و طرف مشورت شما باشند. باید به این فرد ریاضت عقلی، تمرین عقلی و میدان عمل داده بشود تا بتواند در کنار آن جنبههای زینتی که میخواهد ارائه بدهد زینتهای عقلی خود را نیز ارائه دهد. در این دوران، او حتماً میبایست یک نحوه زینت را ارائه بدهد؛ این زینت میتواند زینت مادی یا معنوی باشد. خدای متعال در قرآن کریم فرموده است: «حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإِیمَانَ وَزَیَّنَهُ فِی قُلُوبِکُمْ» یعنی ایمان و ارزشها در دل انسان جنبۀ زینت دارد. اینها زینتهای معنوی هستند و انسان میتواند به گونهای عمل و تربیت کند که فرد این زینتهای معنوی را ظهور و بروز دهد.
از این جهت میشود به حرکت فرزندان (در کودکی، نوجوانی و جوانی) بر این مدار و بر این سیر و صیرورت جهت داد؛ یعنی سیرِ اَدوار حیات طبیعی را با سیرِ اَدوار حیات معنوی و حقیقی، چنان به همدیگر گره زد که اَدوار حیات حقیقی و معنوی مسلط بر اَدوار حیات طبیعی که مقدمۀ ادوار حیات حقیقی انسان هستند، گردند.
به اعتقاد شما جایگاه سند الگوی اسلامی و ایرانی پیشرفت در فرآیند تربیت در جامعه چگونه است؟
از آانجا که این سند، بسیار عمیق و وسیع است و کار فوقالعاده وسیعی بر روی آن انجام شده است، انسان نمیتواند به سادگی این مجموعه را نقد کند و اشکالات و ایرادات آن را مطرح بکند؛ در حقیقت محاسن و ارزشهای این اسناد آنقدر فراوان است که بسیاری از ضعفهای آن را پوشش میدهد.
به نظر بنده، یکی از ضعفهای این مجموعه که اندکی در این اسناد نمایان است، آن دال مرکزی است که این اسناد، مخصوصاً اسناد تربیتی، باید داشته باشند. وقتی در امر تربیت با ارزشهای متعدد برخورد میکنیم و به یک وحدت ارزشی نمیرسیم، برای تحققِ اهداف سند با مشکل مواجه میشویم. به نظر بنده اگر در آن سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت، نظام ولایی دالِّ مرکزی قرار میگرفت در اینجا، منظور نظام بهمنزلۀ حکومت ولایی نیست؛ بلکه نظام ولایی که حکومت ولایی بخشی از آن نظام است و یک محور پیدا میکرد؛ محوری که قدرت و جامعیت پوششدادن همۀ ابعاد سند را داشته باشد و همینطور اگر در سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، تربیت ولایی به عنوانِ دالّ مرکزی این سند قرار بگیرد، تربیت ولایی اینقدر ظرفیت دارد و اینقدر موسّع است که میتواند پاسخگوی تمام الزامات و ابعاد تربیت در سطوح و در لایههای مختلف باشد.
اگر نتوانیم این وحدت و مرکزیت را در طراحیها و در اندیشههایمان ایجاد کنیم، طبیعتاً دچار مجموعۀ فراوانی از گزارههای زیبا و ارزشی خواهیم شد؛ ولکن آن نخ تسبیحی که میخواهد همۀ این ارزشها را در کنار همدیگر قرار دهد و همافزایی و وحدت برای این ارزشها ایجاد کند، آن دالّ مرکزی چیست؟
این مسئله، مسئلۀ بسیار مهمی است که به نظر میرسد اگر (هم در آن نظام سند توسعۀ کلی کشور و هم در سند توسعۀ تعلیم و تربیتی) دالّ مرکزی این معنا مسئلۀ ولایت قرار بگیرد، میتواند به حدِّ اعلی و مطلوب، ما را به اهداف و آرمانهای انقلاب به حول قوۀ الهی برساند.