به گزارش روابط عمومی اداره کل کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان استان یزد،نعیمه جدی قصه گوی راه یافته به نوزدهمین جشنوارهی بینالمللی قصهگویی کانون دربخش قصهگویی پدربزرگها مادربزرگها همسر بزرگوار دکترمحمد رضا اولیاء ازاساتید برجستهی استان درعرصهی معماری و دارای سه فرزند دختر با تحصیلات عالیه به نامهای آمنه، بینه وفرزانه
پرتوان درعرصهی فعالیتهای فرهنگی هنری که به دلیل علاقهی شخصی با ایجاد یک مرکز محلهای در سمنگان نارمک تهران برای کودکان ونوجوانان شامل کتابخانه ومحیط سرگرمیهای آموزشیمنشا خیرو برکت بوده است
ازدیگر فعالیتهای وی میتوان به تدوین اولین برنامهی کودک ونوجوان بعد از انقلاب در استان یزد دررسال 1359، همکاری با کمیسیون امور بانوان استان در زمینهی فعالیتهای جوانان درسال1375، شرکت وهمکاری در همایشها با شورای عالی جوانان کشور ازسال 65الی 67، مشاور تحصیلی در دبیرستان وهنرستان ازسال80 الی 95 و به مدت دوسال همکاری با اداره کل فرهنگ وارشاد اسلامی ازسال 77الی80 اشاره کرد.
1- انگیزهی شما برای شرکت در جشنوارهی قصهگویی چه بود؟
در تابستانی که گذشت(1395)با نام جشنوارهی قصهگویی از طریق دوستانم آشنا شدم و از طریق موسسهای که کارگاه آموزش قصهگویی برپا کرده بود دعوت به حضور شدم وبه خواست خدا در این کارگاه شرکت کردم که البته کارگاه بسیار شیرینی بود با توجه به سن بالای 50 سال شوق جوانی به وجود من بازگشت ومرا تا این مرحله همراهی کرد
2- چه شد قصه نخودی را انتخاب کردید؟
درحقیقت این اتفاق انتخاب نبود این یک ظهور بزرگ از خاطرات کودکی من بود که در کارگاه قصهگویی جلوه کرد
3- از کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان قبل از حضور در جشنواره چه شناختی داشتید؟
فرزندان من بامحیط وکتابهای کانون بزرگ شدند وچشمهی رشد ذهنی آنها کتابهایی بود که به امانت میگرفتند خود من هم عضو کتابخانهی کودک ونوجوان شهرم بودم بنابراین آشنایی من دیرینه است
4- برای چندمین بار قصه گفتید؟
برای فرزندانم وسپس نوههایم هرشب قصه میگفتم ومیگویم وکتاب قصه زیر بالش آنها جا خوش کردهاست.
5-به غیر از قصه، هنر دیگری را تجربه کردید؟
تاهنر به چه بگوئیم. نمایش- مصاحبه- فن بیان ولی من خود را هنرمند نمیدانم.
6-چه صحبتی با کودکان ونوجوانان دارید؟
با کودکان که هم سن نوههای من هستند حرفی ندارم جز آنکه من به آنها گوش میدهم واز حرکات وکلام وبیان آن ها لذت میبرم. اما به نوجوانان گفتهام ومیگویم که فرصتهای بزرگ در زندگی مثل نسیم باد در اطرافشان در جریان است گاهی باید با سکوت وتوجه آنها را دریافت کنند. در فعالیتهای اجتماعی همراه پدر ومادرشان باشند. استعداد خود را کشف کنند وبرای علائق خود ارزش قائل باشند ودر جهت پرورش وابراز آنها بکوشند.قدر محیط خانه وخانواده خود را بدانند وبه ارزشهای خانوادگی خود احترام بگذارند.
7- چه صحبتی با مسئولین کانون دارید؟
کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان از جمله مراکزی است که وظیفهی تعلیم و تربیت را برای کودکان ونوجوانان به شکل مثبتی اجرایی کرده است وشاید تنها مرکزی باشد که احساس میکنم به طورغیرمستقیم وبا برنامهای مدون و حساب شده، و حساسیتی بالا، خدمات شایانی را برای مخاطبش داشته و لذا تاثیرات مثبت کانون در پرورش ورشد وکشف استعدادهای کودکان لازم به توضیح نیست وبه همین دلیل از این مرکز یک کانون آموزشی، تربیتی ویژه ساخته، که اکثر والدین نیز آنرا قبول دارند که امتیاز بزرگی است. البته گسترش کارگاههای متنوع هنری در تمامی استانها در سطحی عالی، جلوگیری از انتشار کتابهایی بی محتوا برای نوجوانان ودر تمام ردههای سنی، ایجاد فضای گفتوگو و بحث ونقد برای ارتقاء آزاد اندیشی فرزندان این مرز وبوم که حاصل مطالعه وبرنامهریزی است را از کانون پرورش فکری توقع داریم.
8- جشنوارهی قصه گویی یزد را چگونه ارزیابی کردید؟
چون برای اولین بار در این جشنواره شرکت کردم نظر خاصی ندارم رویهم رفته برگزاری خوبی بود فقط تبلیغات بسیار کم بود انتظار میرفت از چند ماه قبل تبلیغات گستردهای میشد وشاید اگر کودکان قصهگو هم برای این مراسم تربیت وبرنامهریزی میشدند شیرینتر مینمود
9- چه شد قصهگو شدید؟
پیش از این، اغلب مادر بزرگها وپدر بزرگها چه خوب، چه بد قصهگو بودند لذا فقط قصهگوشدن صرف نیست، بلکه بودن ومتبلور شدن است.
-10یکی ازخاطرات شیرین خود را بفرمائید؟
حدود سال75 که در تهران محلهی نارمک وسمنگان بودیم. من دو دختر داشتم دختر کوچکم سه ساله واسمش آمنه بود او همیشه از پدرش تقاضای کفش تق تقی میکرد(کفش پاشنه بلند) یک روز پدر قوطی سرلاکی برداشت آن را وارونه کرد ویک کش به ته آن وصل کرد یک جفت قوطی سرلاک به جای کفش تق تقی در خواستی دخترم، آمنه آنرا به پا کرد ورفت تو کوچه کمتر از نیم ساعت حدود 20 بچه پسر ودختر با دله های 20 کیلویی پنیر ویاپنج کیلویی روغن برای خود، کفش تق تقی درست کردند وکوچه را، رو سرشون گذاشتند .بچهها منتظر یک خلاقیت هستند تا انرژی والگو بگیرند. من این خاطره را هرگز فراموش نمیکنم