همه ی ما کانونی ها به این مسئله اعتراف می کنیم که بچه هایی مستقل، نقاد، کتاب خوان و مسلط بر بیان و کلام پرورش داده ایم تا آنجا که خودمان هم گاه در پاسخگویی به آن ها در می مانیم. من فکر می کنم این حاصل داشتن والدین کانونی است، هم به واسطه ی کتاب ها و فعالیت های مربوط به آن و هم به دلیل ساعات کاری غیر استانداردی که به بچه هایمان یاد داد از پنج سالگی، به تنهایی به خانه برگردند، کلید را فراموش نکنند، غذا را گرم کنند و اگر غذایی نبود تخم مرغی بپزند. تکالیفشان را بنویسند و کنار تلویزین خوابشان ببرد تا وقتی مادر آمد سرحال باشند و بتوانند دیکته ای دست و پا شکسته بنویسند و مسئله ی سخت ریاضی شان را حل کنند.
وتو علاوه بر رسیدگی به تکالیف، تمام سعی ات را در جبران نبودت در خانه به کار می بری تا غذای گرمی مهیا کنی و حرف تازه ای بیاموزی و ثابت کنی هنوز هم، همه جانبه بر مشکلات فائق می آیی و مسلط بر امور خانه و بچه ها هستی. در حالی که اگر دلت و ذهنت شش گوشه داشته باشد، بی اغراق، چهار گوشه ی آن همیشه متعلق به کانون است.
فکر کردن به طرح های تازه، بالا بردن آمار عضویت، بررسی راه کارهای متفاوت برای توجیه مدارس، بی جواب نماندن فراخوان ها و غیره و غیره؛ حتی توی خواب هم گاهی آنقدر کلافه ات می کند که ترجیح می دهی بیدار بمانی! با این شرایط به دنبال راه کارهای تازه ای برای تنظیم ساعت و وقت ارزشمندت می گردی تا هرگز فکر نکنی در خانه یا محل کارت یک مادر یا یک کانونی کامل نیستی.
یادت باشد پس از یک روز کاری شلوغ و پرحجم به خانه می آیی، زمانی را فقط برای شنیدن حرف های فرزندت بگذار، بدون هیچ کلامی مبنی بر استخراج اتفاقات روز و پس آمدهای تکالیف انجام شده و نشده و بدون درگیری با مباحث تربیتی و آموزشی؛ مثل یک دوست صمیمی حالش را بپرس و همراهش باش. فرصت تو آنقدر غنیمت است که هدر دادنش در آشپزخانه آنقدرها موجه نیست. گاهی یک غذای ساده و یک عالمه چاشنی عشق و همدلی اثرش از ساعت ها وقت، صرف تزئینات آشپزی کردن بیشتر است.
بعضی وقت ها حجم کار، باعث می شود مجبور باشی ساعات بیشتری سر کار بمانی؛ برای جبران این خسارت، یک روز مرخصی می تواند شیرینی یک ناهار کنار خانواده را به ارمغان بیاورد؛ رفتن به پارک نزدیک خانه یا پیادهروی نیم ساعته با فرزند و همسرت هم انرژی یک هفته ی کاری را تامین می کند.
به جای بررسی گوشی موبایل، پیام های آمده و گپ و گفت با دوستان اینترنتی، ساعاتی را برای دیدن یک کارتون کنار فرزندت اختصاص بده تا هم خستگی انجام کارها از تنت بیرون برود و هم همراه خوبی برایش باشی.
آنچه که از فعالیت های کانونی آموخته ایم آموزش غیرمستقیم است این که درس هایمان را از دیده ها و شنیده هایمان بگیریم؛ با طبیعت دوست باشیم و کلاس درسمان کنار درخت بید باغچه ی کانون باشد. حالا همین راه را برای کودک خودمان انجام می دهیم. تقسیم مسئولیت ها در خانه باعث می شود فرصت بیشتری برای شنیدن حرف های خانواده داشته یاشیم. همراه با بازی و نمایش خلاق، او معلم ما می شود، برایمان املا می گوید و ما غلط می نویسیم تا اشکال هایمان را برطرف کند. آزمایش می کنیم، دانه می کاریم و همراه هم منتظر جوانه های نو رسیده می نشینیم و بعد مشاهداتمان را یک به یک روی ورق می آوریم؛ آن وقت متوجه می شویم که چه ساعت های شادی را کنار فرزندمان سپری کرده ایم.
این روزها از طبیعت و موهبت هایی که من و شما از آن سود بردیم خبر چندانی نیست. آن وقت ها چشم که می چرخاندی، آسمان و زمین سلامت می داد و تو می شنیدی؛ اما امروز باید بگردی پیدا کنی و در زاویه ی دید فرزندانت قرار دهی؛ همان کاری که با اعضای کانون انجام می دهی. دیدن جوجه هایی که تازه به دنیا می آیند، مورچه هایی که تمام سعیشان را برای زندگی کردن می کنند و زنبورهایی که هم نیش می زنند و هم نوش، هدیه می دهند.
هر جا فرصتی دست دهد، فرزندانمان را با طبیعت آشتی دهیم و می دانیم این درس زندگی هرگز کهنه نمی شود. هرگز تکراری و خسته کننده نخواهد بود و هر روز یک کلاس تازه و یک درس تازه در جریان است.
سعی کن هنگام رسیدن به خانه، آرامشت را حفظ کنی. مثل یک مادر گناهکار که نبودنش را با تعجیل در انجام کارها، ایجاد استرس و تشنج برای تسریع در انجام تکالیف فرزندان و سر هم بندی امور خانه جبران می کند، عمل نکن. یادت باشد تو همان مربی مهربان توی کانون هستی که لبخند از لبهایت دور نمی شود!
مهرنوش شاهرخی، کارشناس ادبی
فصلنامه ی چارباغ کانون استان اصفهان