علی شفازاده عضو موفق مرکز فرهنگی هنری شماره دو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کهگیلویه و بویراحمد پسری است که در کرمان متولد شده است، بنا به دلایلی به یاسوج نقل مکان کردهاند و نوشتن رو دوست دارد. بعد از نوشتن کتاب اولش که نمی توان گفت شکست خورد ، بلکه نیمه کاره ماند و قصد بازسازیش رو دارد و یک همکاری بود با دوستش ، که نشد به پایان برسانند. . شروع به نوشتن کتاب جدیدی میکند که موفق میشود و خانواده و اطرافیان خیلی به او کمک میکنند تا کتابش را چاپ کند.
گفتگوی زیر با این نوجوان موفق را با هم می خوانیم .
به عنوان اولین سوال ، خودتان رو برای خوانندگان معرفی کنید .
علی شفازاده هستم متولد سال 1382 و اهل کرمان ، بیش از 13 هست که ساکن یاسوج هستیم و یک خواهر دارم .پدرم استاد دانشگاه و مادرم پزشک هستند .
از چه سال عضو کانون شدید ؟
سال 92 بود که عضو کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شدم.
مدت زمانی که کانون هستید را چه فعالیتی انجام میدهید ؟
ازهمه کلاسها استفاده میکنم و در بین موضوعات کتابها ،کتابهای اوریگامی مورد توجه من بوده و هستند .
از چه سنی کتاب خواندن رو شروع کردید ؟
از 5 سالگی. کتابی بود که مادر برای من میخواندن و بعد از چند بار خوندن ، من آن کتاب رو دست میگرفتم و از حفظ میخواندم .
از چه زمانی به فکر نوشتن افتادید ؟
حدود یک سال پیش برای اولین بار به فکر نوشتن افتادم کتاب اولم با شکست مواجه شد و این اثر کتاب دومم است .
الگوی شما برای نوشتن این کتاب چه کسی یا چه چیزی بود؟
ایده داستانهایی که مینویسم همه از ذهنیات خودم بوده وهست . این داستانها واقعی نیستند . من بیشتر خودم از داستانهایم میترسم تا بتوانم حس رو به خواننده منتقل کنم .
سبک کدام نویسنده را دوست دارید ؟
من سبک خودم رو دارم و البته آرل استاین نویسسنده مورد علاقه من هست ، کتاب های این نویسنده را خیلی مطالعه کردم ومشوق اصلی نویسندگی من بوده است. با خودم حدس زدم شاید توانایی داشته باشم بتوانم بنویسم.
آیا این کتاب اثر اول شماست؟
خیراثر دومم . اثر اولم بنا به دلایلی به مرحله چاپ نرسید و میتوان گفت شکست خورد . بعد از آن حس کردم در ژانر ترسناک موفقتر هستم و ژانر ترسناک رو انتخاب کردم که شخصیت داستان کتاب به گونهای شبیه خودم است.
هدف شما از نگارش این کتاب چیست؟
از ابتدا هدف نویسندگی نداشتم ،من بیشتر خودم ترسیدم تا دیگران ، هدفم این بود افکارم را روی کاغذ پیاده و حتی مخاطبانم را برای درک کتابهای بعدیم آماده کنم.
یعنی اینکه ادراکهای ذهنی خودتان رو به مخاطب انتقال بدهید؟
بله
به نوشتن ادامه میدهید ؟
من دوست دارم در آینده بیشتر بنویسم وکتابهای بیشتری چاپ کنم .
خلاصه ای از کتاب چاپ شده را تشریح کنید .
داستان زندگی خانوادهای است که به مکان جدیدی نقل مکان می کنند و شهری که حتی اسمش رو هم نشنیدند که با مشکلات مواجه میشوند و متوجه میشوند که خانه نفرین شده است. یک سری اتفاقاتی به داستان اضافه میشود که باعث میشود داستان ترسناک تر شود و شایعاتی وجود داشته که نقض یا شدت پیدا میکند مثلا اینکه خانواده ای قبلا د راین خانه زندگی که همگی مرده اند ولی زنده هستند و...
با توجه به اینکه این موضوع تکراری و در کتابها و حتی سینما آمده است ، چطور توانستید تغییر را در موضوع داستان ایجاد کنید که متمایز از بقیه باشد؟
ما همیشه یک روح داریم در این داستانها که ترس رو ایجاد میکند ولی شما درهر صفحه از کتاب من با یک موضوع جدید مواجه میشوید و در هر بخش فکر میکنید که یک نتیجه میتوانید از داستان بگیرید ولی در ادامه به چیزی میرسید که با نتیجهای که شما پیش بینی کردید خیلی فرق دارد .
کتاب من فی البداهه بود و در حال نوشتن ،مطالب جدیدی به ذهنم میرسید .این بود که چندین ماجرا در دل داستان به وجود آمد . ما حتی در قسمتی از داستان نگتاهی به گذشته نیز به زندگی الکس داریم. همین باعث شد حس خاصی به این داستان داشته باشم و می توان گفت با کتابهای مشابه خیلی فرق دارد.
شخصیت اصلی کتاب شما الکس است، ارتباط شما با این شخصیت داستان است یا دیگر شخصیتها؟
به طور قطع با الکس. چون الکس نوجوانی هم سن و سال خودم است . اخلاق ، رفتارها و خصوصیاتش مثل خودم هست ولی نه کاملا .
من با تمام شخصیتهای داستانم ارتباط داشتم .چون تمام این اتفاقات رو میتوانستم تجربه کنم هر کدام از شخصیتها را جداگانه درک میکردم و با آنها زندگی کردم .که بتوانم داستانم را ادامه بدهم .
آیا در مراحل ویرایش و چاپ کتاب و... به موانع یا مشکل برخوردید ؟
در نویسندگی کتاب ، حتی فیلم و نوشتن داستان مشکلات هست و حتی اگر اینکه یکی بیاید به من بگوید کتابت خوب نیست مسلما در روحیه من تاثیر دارد . مثلا اینکه ارشاد مجوز بدهد یا هر چیز دیگری.بقیه هم همون مشکلاتی که من داشتم راداشتند . مثلا اینکه مدت 4 ماه گاهی تا ساعتها مینوشتم و بعد تایپ کردم که در این مدت متوجه گذر زمان نمیشدم تا صبح بیدار بودم. ولی خیلی راحت توانستم کتابم رو به چاپ برسانم .
به جز نویسندگی فعالیت فرهنگی دیگری هم داشتید؟
بله بعد از چاپ کتاب در جشنواره خوارزمی یک فیلم نامه نوشتم و فیلم کارگردانی میکنم که در بخش استانی جشنواره به مرحله بخش کشوری می رود.
موضوع فیلم نامه چیست یعنی اینکه برای نوجوانان مینویسید ؟
موضوع فیلمنامه جشنواره خوارزمی انگلیسی است و باید مجموعه ای د ر مورد مردم و کشور خودمان را داشته باشیم برای همین ما مجبور شدیم یک سری مطالب را در آن جایگذاری کنیم. قرار نیست فیلمی باشد که شما بنشینی آن را تماشا کنید و مثل سریال از آن لذت برین . این فیلم داستان مردی است که به ایران سفر میکند دوستان او ایران را بهش نشان میدهند ،عکس رهبر را میبیند و درمورد رهبر برای او توضیح می دهند و همچنین درباره امام رضا علیه السلام برای او می گویند.
در واقع یه معرفی شخصیت و سزمین بوده ؟
بله
توانایی های که داشتید و تواناییهایی که بعد از نوشتن کتاب پی بردید رو می توانید بیان کنید ؟ مثلا اینکه نویسنده بودید رو از قبل میدونستید ویا بعد از نوشتن کتاب؟
می توان گفت قبل از کتاب اولم که گفتم موفق نبود و چاپ نشد فیلم نامه و داستان مینوشتم . در مدرسه برای دوستان و معلم ها داستانهای طنز و حتی ترسناک تعریف میکردم .آنها را از خودم میساختم .نه به قصد اینکه یک نویسنده کامل هستم، نوشتن را شروع کردم و فقط میخواستم تجربیات خودم را به دیگران انتقال بدهم .
چه برنامه ای برای آینده دارید ؟
برنامه خاصی ندارم . حس میکنم تو یه سری چیزها قوی هستم که درست بعد از آن حس میکنم در زمینه دیگری توانمندی بیشتری دارم و برای همین هست که تصمیم کلی نگرفتم .
میتوانید یک داستان کوتاه از علی شفا زاده بگویید ؟
علی پسری است که در کرمان متولد شده است، بنا به دلایلی به یاسوج نقل مکان کردند و نوشتن رو دوست دارد. بعد از نوشتن کتاب اولش که نمی توان گفت شکست خورد ، بلکه نیمه کاره ماند و قصد بازسازیش رو دارد و یک همکاری بود با دوستش ، که نشد به پایان برسانند. . شروع به نوشتن کتاب جدیدی میکند که موفق میشود و خانواده و اطرافیان خیلی به او کمک میکنند تا کتابش را چاپ کند .
موضوع همکاری با دوستتان چه بود ؟ هر دو توانایی نوشتن داشتیم. یه داستان اولیهای بود که تغییرش دادم ولی تسلیم شدم چون حس کردم در زمینه وحشت توانایی بیشتری دارم.
چند نسخه چاپ کردید؟
500 نسخه که متاسفانه کتابخانه ها حاضر نشدند بیشتر از 10 نسخه کتاب را خریداری کنند و حتی هزینه اش را هم ندادند و این طبیعی است و حق دارند . کاش کمی بیشتر بها میدادند اگر اینطور بود حتما انگیزه بیشتری برای نوشتن داشتیم و موفقتر هم بودیم.
تصویر سازی کتاب با خودتون بوده یا تصویر گر همه رو انجام داده؟
تصویر گری کتاب ایده خودم بوده ، تصویر روی جلد را از اینترنت گرفتم.چون با نقاش هم مشورت کردم و یک تصویر به من دادند که حتی در حد متوسط اون چیزی که در ذهن من بود هم نبود به ناچار این عکس را گرفتم و حالت نقاشی به آن دادم و تقریبا آن چیزی شد که خواستم.
اسم کتاب را چگونه انتخاب کردید؟
نوعی سستی در اسم حس میکردم وقتی به این اسم فکر میکردم و برای یک سری اسمها استثنا وجود دارد .اسمهایی که در ظاهر ترسناک نیست ولی وقتی آنها رو میخوانید احساس ترس می کنید. .این اسم را چون متفاوت بود و ناخودآگاه به ذهنم رسید انتخاب کردم .
نقطه قوت کتاب شما کجا بوده است؟
همه نقاط کتاب برام زیبا و مهم بوده و هست و باهاشون ارتباط برقرار کردم به همین خاطر نمیتونم بگم کدام قسمت از کتاب قوی بوده یا هست.
به کسانی که تازه نویسندگی را شروع کرده اند و یا هم سن و سالان خودتان چه پیامی دارید ؟
توصیه من اینه که به خودتون ایمان داشته باشید و مهمترین چیز اینه ، امید !
میگم ، اینکه اشکال نداره چیزایی که حس می کنید و درک میکنید رو به بقیه منتقل کنید .امید داشته باشید .
و نقش خانواده ؟
و خانواده ها باید بچه ها رو باور داشته باشند .نقش خانواده اینه که از کودکی زمینه علاقه به کتابخوانی رو تقویت کنند .
اگه مربی کانون میشدید دوست داشتید مربی کدام فعالیت باشید؟
مربی نقاشی .هنر و نقاشی رو همیشه دوست داشتم.
تشکر میکنم از اینکه وقتتان رو به ما دادید و برای شما آرزوی موفقیت داریم و امیدواریم که شاهد درخشش روزافزون شما در تمام مراحل زندگیتان باشیم .
تشکر میکنم از وقتی که به من دادید ومربیانم در مرکز شماره دو یاسوج و توجه شما به کودکان ونوجوانان.