نقش هنر به عنوان یک واسطه تربیتی
به نظر بسیاری از صاحبنظران جدید در حوزه تعلیم و تربیت امروزه توجه به نقشآفرینی هنر بهعنوان یکی از ابزار و واسطههای اثرگذار در تربیت انسان بسیار مورد توجه قرار گرفته است. معلمان و مربیان تربیتی با استفاده از این واسطه میتوانند پیامهای خود را خوشایند و دلپذیر ساخته و بر جان و دل کودکان و نوجوانان بنشانند.
رویکردهای رشد هنری
پرداختن به موضوع رشد هنری با دو رویکرد صورت میپذیرد: تربیت هنری و تربیت از طریق هنر.
در رویکرد اول یعنی «تربیت هنری»، هنر و زیباییشناسی بهعنوان یک حوزه پرورشی مستقل در کنار سایر جنبههای رشدی دیگر مطرح میشود و دارای اهداف خاصی است که مربوط «رشد هنری» را در وجود متربی تحقق میبخشد.
اما در رویکرد دوم یعنی «تربیت از طریق هنر»، زیباییشناسی و هنر بهعنوان واسطه در جهت رشد سایر مسائل تربیتی مورد استفاده قرار میگیرد. مثلاً برای پرورش حواس، تقویت هوش، ایجاد نشاط و شادمانی و... از طریق فعالیتهای هنری اقدام میشود.
متأسفانه آنچه که در مدارس در قالب درس هنر اجرا میشود یا حتی در مراکز فرهنگی هنری بهعنوان فعالیتهای هنری مورد توجه است، بیشتر تأکید بر آموزش هنری در رشتههای مختلف دارد. هدف این آموزشها بهطور عمده یادگیری فن و تکنیک بهعنوان یک مهارت است.
تفاوت آموزش هنری و تربیت هنری
چنانکه اشاره شد، آموزش هنر بهعنوان یکی از موضوعات آموزشی و در قالب کلاسهای مختلف هنری در خیلی از مراکز فرهنگی و هنری، مورد توجه است. مثلاً درس آموزش نقاشی، عکاسی، تئاتر و...
منظور از «رشد هنری» تنها این نیست که به «آموزش درس هنر» بپردازیم. باید توجه داشت که آموزش درس هنر توسط معلمان مدرسه یا حتی برخی مربیان کانونهای تربیتی، با بحث «تربیت هنری» که توسط» مربیان هنری» انجام میشود، تفاوت زیادی در اهداف، نحوه کار و شیوههای اجرایی آنها وجود دارد. به نظر میرسد در حیطه تربیت، بهویژه از طریق هنر و بخصوص در سنین پایینتر، از هرگونه آموزش مستقیم مخصوصاً مطرح کردن فنون و تکنیکهای هنری باید اجتناب ورزید، چرا که تأثیر نامطلوب در آفرینش ناب هنری توسط کودکان و نوجوانان دارد.
استاد مظلومی در زمینه تفاوت آموزش هنری و تربیت هنری مینویسند:
«اولین سؤال در زمینه آموزش هنری و تربیت هنری این است که کودکان و نوجوانان شما را در مراکز فرهنگی هنری به عنوان «مربی هنری» یا به عنوان «معلم هنری» میشناسند؟ ممکن است پرسیده شود که مگر این دو با هم تفاوت دارند؟
«اگر شما بهعنوان «معلم هنری» در مرکز فرهنگی حضور داشته باشید در این صورت کاری به این موضوع ندارید که مثلاً هنری مانند «نقاشی» چه مصرفی دارد؟ به چه درد میخورد؟ چه اثراتی در روح و جان بچهها میگذارد؟ فراگیرندگان، چه کسانی هستند، چه میخواهند؟ انتظارشان از شما چیست؟ در این حالت شما تنها به این فکر میکنید که درس نقاشی چگونه باشد، کار نقاشی کی و در کجا شروع شود، با چه ابزاری باشد، چند تا شاگرد داشته باشید و... بعد شما متناسب با جوابی که مییابید فقط برای درستان برنامهریزی میکنید. اما روش آموزشتان خیلی فرقی نمیکند، به یک شیوه درس میدهید و پیش میروید. در این حالت حتی نادیده هم میتوانید طرح درس و برنامه را بریزید، و از ابتدا تا انتهای آموزش را مشخص کنید. مثلاً: ابتدا وسیلهها را بشناسند، کاغذ را بشناسند، قلم و کاربرد آن را بشناسند، و کمکم حرکتِ دست با قلم را آغاز کنند و... شیوهای که نقشی را ببندند یا بسازند و یا ترسیم کنند، در اینجا شما به «نتیجه» هم کاری ندارید، فقط به «تمرین» و یادگیری تکنیک نظر دارید.
در چنین حالتی دیگر این مسأله برایتان مطرح نیست که بچهها از این نقاشیهایی که میکشند چه بهرهای میبرند. اخلاقشان خوب میشود یا نه؟ ادب میآموزند یا خیر؟ معاشرت با دیگران را میآموزند یا نه؟
در نقش معلمِ هنر شما فقط به این فکر میکنید که نقاشی کشیدن را به بچهها یاد بدهید و این که چگونه قلم را بهکار ببرند و چگونه یک نقشی را ایجاد کنند... در این حال شما فقط «فن» و «شیوه» میآموزید، آری «فن»، «تکنیک»، «صنعت» و «اجرا» و دیگر هیچ.
«ما در «آموزش مطلق» هیچکدام از مسائل تربیتی را نداریم. خط میآموزیم، طریقه ترسیم و رنگآمیزیها را یاد میدهیم، ترکیب رنگها را باهم و در کنار هم تعلیم میدهیم. این رنگ با آن رنگ چنین میشود، این رنگ با آن رنگ چنان میشود، اینها «ترکیبها» هستند و... مجموعه این آموزشها، آموزش «فن» است که هیچ پیامی ندارد.»
اما وظیفه «مربی هنری» چیز دیگری است. او وظیفه دارد که با استفاده از هنری که به کار میگیرد، مخاطبان خود یعنی کودکان و نوجوانان را تربیت کند و بعد هنری را در وجود آنها تحقق بخشد. در این صورت مربی با روح بچهها سروکار دارد. هدف او از فعالیت هنری صرفاً آموزش تکنیک نیست. گرچه ناخودآگاه و غیرمستقیم تکنیکها را هم یاد میگیرد.
در تربیت هنری که توسط «مربی هنری» انجام میشود، هدف این نیست که کودکان نقاش یا بازیگر شوند یا صرفاً آثار هنری خلق کنند، یا فن و حرفه بیاموزند، بلکه هدف آن است که بر اساس فعالیتشان تجاربی را کسب کنند که در رشد شخصیت آنان مؤثر باشد و رشد هنری پیدا کنند.
معنای رشد هنری
معنای رشد هنری این نیست که کودک یا نوجوان یک یا چند رشته هنری را دنبال کند و با تکنیکهای آنها آشنا شود، یا یک دوره کلاس هنری خاصی را بگذراند مثل اینکه به مهارت کشیدن نقاشی دست یابد. رشد هنری کودک و نوجوان حاصل تربیت هنری است. رسیدن به رشد هنری یعنی اینکه:
- ذوق و استعداد فطری کودکان پرورش یابد؛
- بینش کودکان و نوجوانان نسبت به هنر تغییر یابد؛
- کودک زیباییها را خوب ببیند. (مشاهده زیبایی)
- خوب نگاه کردن را یاد بگیرد. (خوب دیدن)
- جمالها و زیباییها را درک کند. (زیبایی فهمی)
- از زیباییها و جمالها(زیباییهای باطنی) لذت ببرد.
- خودش نیز میل به زیباییها داشته باشد. (گرایش به زیبایی)
- کودک بتواند خودش یک زیبایی خلق کند. (زیباسازی)
- توانایی تشخیص اثر خوب و زیبا را از اثر بد داشته باشد. (نقد اثر)
کودکی که حس زیبادوستی و جمالخواهی در او تقویت شده باشد، زیباییها را چه ظاهری باشد و چه معنوی بهتر درک میکند و این حس او را به سمت خوبیها و خیرها جذب میکند. در تربیت کودک هر حرکتی ابتدا باید با استفاده از حس جمالخواهی او آغاز شود. کودک مسائل نظری و مجرد را درک نمیکند، اما زیباییها را میبیند و درک میکند. مربی با استفاده از همین حس میتواند کمکم فطرت «حقدوستی» و «خیردوستی» را هم در او تقویت کند. البته حس زیبادوستی و جمالخواهی کودک هم، هرچند امری فطری است، نیاز به پرورش دارد، وگرنه مانند سایر فطرتها کمرنگ خواهد شد.
اما رشد هنری چگونه تحقق مییابد؟ رشد واقعی هنری نه صرفاً از طریق آموزش مطلق، بلکه از طریق «تربیت هنری» به دست میآید. در یک جمله باید گفت که «رشد هنری» حاصل و نتیجه «تربیت هنری» درست است.
اما «تربیت هنری» چیست؟ ....
قسمت سوم این میحث را اینجا بخوانید.