در واقع تعداد سالنهای سینما و تئاتری که میشود سرانهی فرهنگی را در سبد خانوار کودک تعریف کرد آنقدر ناچیز است که اینجور نسخه پیچیدنها فقط به درد سخنرانیهای آمارسازی میخورد.
اما برای والد ایرانی چارهای باقی میماند؟ تجربهی سالهای دور و حتی روزهای بحرانی همچون هشت سال جنگ تحمیلی نشان میدهد همیشه راههایی برای لذت بردن از زندگی هست- یکی از آنها در تجربهی شخصی من نهادهایی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برای نسلهای پیش از من هم چنین بوده لااقل- برای پدر و مادرم که در خانوادهیی کارگری بزرگ شدهاند پلههای پرتاب و آشنایی با دنیاهای دیگر همین ساختمانهای آجری جنوب شهر بود و بعدتر برای نسل من چنین کارکردی داشت. اولین تجربهی برخورد با دنیایی از کتابهای چیده شده کنار هم و یاد گرفتن عضویت در کتابخانه و امانت گرفتن کتاب از همین کتابخانههایی که آنوقتها در دنیای کودکی عظیم و بینهایت بهنظر میرسیدند آغاز شد. تجربهای که بعدها در مرورش هم چندان از عظمتش کم نشد. دریچهای گشوده شده بود به بزرگی دنیا که یک سرش به باغهای تیستوی سبز انگشتی میرسید و یک سرش به جهان چهارپایهها و شهر طلا و سرب و این دنیای بینهایت در آپارتمان ۴۰ متری ما جا شده بود. در تابستانهای کشداری که سفر و تفریح و دوچرخه و تئاتر دیدن در آن جایی نداشت میشد با این کتابهای شاخصی که ساخته و انتخاب آدمهای خوشفکر ساکن در آن ساختمانهای آجری مزین سفرها کرد. حالا هم این تجربه هنوز معنا دارد و برای کودک امروز لذتبخش است. کجای این شهر میشود با کمتر از سه اسکناس هزار تومانی کتابی خرید که تمام استانداردها در آن رعایت شده؟ هنوز تامین نیازهای فرهنگی از خرید کتاب تا تماشای تئاتر و هر فعالیت فرهنگی در شرایطی که سبد خانوار چندان اجازهی دستودلبازی ندارد راهگشاست. هنوز میتوان از این ساختمانهای آجری و کتابهایش در آپارتمانهای چهلمتری و اتاقهای کوچک کودک سفری دور و دراز را رقم زد- و با خیال آسوده این کتابها را خرید یا امانت گرفت و دلخوش به این بود که میشود جایی در این هزینههای روزمره برای اقلام فرهنگی کودک باز گذاشت.